با صدای زنگ ساعت موبایل دقایقی قبل از تحویل سال بیدار شدیم و به این امید که شاید سایر خانواده های ایرونی هم برای لحظات سال تحویل بیان لابی هتل اونجا رفتیم اما انگار بقیه دوستان خسته تر از اون بودن که سال تحویل یادشون باشه!

این بار برخلاف روال سالهای اخیر که همواره سایر افراد خانواده هم کنارمون بودن، در اولین ساعات صبح متاسفانه لحظه سال تحویل رو خیلی آروم و سوت و کور برگزار کردیم. چه میشه کرد نباید انتظار داشت بشه همزمان همه چیز رو در اختیار داشته باشیم!

ساعتی بعد با صرف صبحونه مفصل هتل، از اونجا که روزهای یکشنبه از سرویس ون رایگان هتل تا مرکز شهر خبری نبود، با پای پیاده از کنار ویلاهای زیبا و خوش ساخت قبرسی به سمت شهر راه افتادیم.

 

http://s8.picofile.com/file/8290886584/111.jpg

 

در اواسط مسیر مسجدی زیبا با معماری آشنای ترکی رو دیده بودیم که پیاده روی امروز بهانه ای شد برای توقفی کوتاه در اونجا که همون سبک آشنای مسجدای ترکی بود!

 

http://s9.picofile.com/file/8290886592/114.jpg

 

و نهایتا در مجموع حدود نیم ساعت طول کشید که به ورودی اصلی شهر و بعد هم  کمی اونطرف تر مرکز شهر و میدون اصلی کوچک اون رسیدیم.

 

http://s9.picofile.com/file/8290886600/115.jpg

 

با اعتماد به نفس بسیار وقتی دیدیم ون های فاماگوسا یا به قول ترک نشین های قبرس قاضی مافوشا توقف کردن، خواستیم سوار بشیم که راننده اشاره کرد باید برین دفتر و بلیط بگیرین! ای دل غافل اینجا بود که تازه بعد از مراجعه مون به دفتر بلیط فروشی فهمیدیم برای امروز تا ساعت 2 عصر بلیط ها تموم شده! بدبختی بوفه و موفه هم نداشت که بگیم ما روی بوفه سوار می شیم!

 

http://s9.picofile.com/file/8290886626/158.jpg

 

خلاصه ما که حسابی لب و لوچمون آویزون شده بود ناامیدانه داشتیم از اونجا خارج می شدیم که یکدفعه یه امداد غیبی از طریق مردی جوون که کمی اونورتر کمین کرده بود رسید و گفت که یه شرکت دیگه هم به فاماگوسا سرویس داره و داوطلبانه ما رو به دفتر اونا در حدود 100 متری میدون خلاف جهت اسکله برد.

در کمال نا امیدی این بار خوشبختانه بخت با ما یار بود و شرکت رقیب برای حدود یکساعت دیگه حرکت داشت. و ما که اساسا انتظاراتمون (حداقل از نظر زمانی) حسابی تعدیل شده بود، با پرداخت نفری 9.5 لیر (مشابه قیمت همون شرکت قبلی) بدون معطلی بلیط ها رو خریدیم.

سرانجام مینی بوس هم اومد و با تکمیل مسافرها در مسیر فاماگوسا در حرکت بودیم. مسیری در منتهی علیه جنوب شرقی قبرس ترک نشین و البته نه خیلی سرسبز اما کوهستانی و تا حدودی دلچسب تر از سایر مسیرهای قبرس!

 

http://s8.picofile.com/file/8290886634/160.jpg

 

کمتر از یک ساعت بعد با طی مسیر 70 کیلومتری وارد شهر فاماگوسا شدیم و از اونجا که مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه این بار از ترس جاموندن، سریع بلیط برگشتمون رو به قیمت 9.5 لیر برای 5 عصر خریدیم. در همین حین راننده مینی بوس گفت اگه می خواین تا مرکز شهر و ورودی قلعه قدیمی برین نفری 2 لیر بدین تا من ببرمتون و ما هم که هنوز خیلی برآوردی از ابعاد شهر نداشتیم، خام شدیم و قبول کردیم و کمتر از 2 دقیقه بعد، 500 متر اونورتر در کنار میدون اصلی شهر جدید با نام "ییرمی سگیز اوجاک" (Yirmisekiz Ocak)  با مجسمه آتاتورک،  کنار ورودی اصلی قلعه که با نام لند گیت شناخته می شه و برج و باروی دیواره مرتفع شهر قدیمی پیاده شدیم.

 

http://s8.picofile.com/file/8290886642/167.jpg

 

دیواره های عظیم قلعه با ارتفاعی نزدیک به 20 متر و خندقی عمیق که دور تا دور شهر قدیمی رو در برگرفته بود به خوبی حکایت از گذشته پر ماجرای این شهر داشت و حتی یجورایی برای ما هم یادآور ارگ بم خدابیامرز بود!

 

http://s8.picofile.com/file/8290888300/20160320_112200.jpg

 

شهری به قدمت جزیره تاریخی قبرس که به دلیل موقعیت استراتژیک اون از حدود 3 هزار سال قبل، از فینیقی ها و بعد آشوری ها و مصری ها دست به دست شد و سپس در قرن ششم پیش از میلاد به ایرانیان رسید و تا دو قرن سلطشون هم ادامه یافت.

با این حال تاریخ رسمی فاماگوستا به  حدود300 سال قبل از میلاد مسیح بر می‌گرده که در آن زمان به نام بندری مهم با نام آرسینو (Arsino) شناخته می شد.

همونجور که گفتیم اولین شگفتی این دژ مستحکم دیواره های عظیم و مرتفع اونه که این دیوارها در بخش هایی که سمت دریاست پهناش به حدود 9 متر می رسه! این مقاوم سازی در مقابله حملات توپخانه عثمانی ها، به اواخر قرن پانزدهم و دوران سلطه ونیزی ها بر این شهر بر می گرده که حالا هم یجورایی قلعه رو می شه یادگار اونا دونست!

 

http://s8.picofile.com/file/8290888292/20160320_112134.jpg

 

ما که هنوزم تو شوک زبلی راننده بودیم لحظاتی بعد با عبور از روی پل و خندق عمیق کناریش وارد قلعه شدیم و مطابق معمول اولین چیزی که نگاه تیزبینمون رو به خودش جلب کرد دفتر راهنمای توریستی است! خانم راهنما به گرمی پذیرامون هست و سریع با دادن نقشه کامل شهر، شرح می ده که تقریبا همه اونچیزهایی که توریست ها دنبالشون می گردن در داخل برج و باروی این ارگ عظیم می تونین پیدا کنین و خارج از این محوطه به جز شهر تاریخی سالامیس و یکی دوتا جای دیدنی دیگه چیز زیادی در فاماگوستا یافت نمی کنین!

 

http://s9.picofile.com/file/8290886692/176.jpg

 

برای رفتن به ویرانه های شهر تاریخی سالامیس امکان رفتن با وسایل نقلیه عمومی رو جویا می شیم اما اون با تکون دادن سر پاسخ می ده چون امروز یکشنبه است و مینی بوس های روستای اطراف سالامیس هم کار نمی کنن، متاسفانه مینی بوسی در کار نیست و فقط می تونین با تاکسی اونم با حدود قیمت 70-80 لیر تا اونجا برین و برگردین!

با خروج از دفتر توریستی به توصیه خانوم راهنما، اولین خیابون اصلی که با رنگ سبز روی نقشه قدم گذاری شده رو ادامه می دیم. اما از همون ابتدا ترکیب ناهمگون زندگی امروزی ساکنین کوچه و خیابون و وسایل زندگی نه چندان سازگارشون با گذشته تاریخی قلعه یکم تو ذوق می زنه!

حسایشو بکنین یه ماشین درب و داغون، کنار دیوار قدیمی پارک شده باشه!

 

http://s9.picofile.com/file/8290886742/184.jpg

 

اولین اثر تاریخی در امتداد مسیر خرابه های کلیسای سن پیتر و سن پائول با قدمتی در حدود 600 سال محسوب می شه. کلیسایی که در زمان حکومت عثمانی ها سینان پاشا به مسجدی با همین نام سینان پاشا تبدیل شد.

 

http://s8.picofile.com/file/8290886676/174.jpg

 

و البته مزارهایی با همون سبک آشنای ترکی!

 

http://s8.picofile.com/file/8290886734/180.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290886700/178.jpg

 

با اینکه ما تخصصی در معماری نداریم اما بناهای این شهر قدیمی یجورایی معماری درهم آمیخته و عجیب غریب داشت که انگار یه مسابقه طراحی برای ترکیب سبک های مختلف گذاشته باشن! یعنی ترکیبی از معماری رومی و یونانی تا ترکی و اسلامی!

 

http://s9.picofile.com/file/8290888368/20160320_114709.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290886750/187.jpg

 

با ادامه مسیر کمی آن طرف تر محوطه سرسبز و زیبای ونتیان پالس با درخت ها و گلکاری های زیباش خودنمایی می کنه.

 

http://s8.picofile.com/file/8290888392/20160320_120219.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290888384/20160320_115421.jpg

 

در گوشه ای از آن موزه نامیک کمال قرار داره. شاعری تبعیده شده از سوی سلطان مراد عثمانی در قرن نوزدهم میلادی که چندسالی رو در این مکان سکنی داشت.

 

http://s8.picofile.com/file/8290886776/197.jpg

 

حتی اگه قصد دیدن موزه رو ندارین نباید چشم انداز زیبای بالای پله های ورودی موزه رو از دست داد!

 

http://s9.picofile.com/file/8290886800/199.jpg

 

در انتهای میدون سرسبز حیاط مسجد لالا مصطفی پاشا مسجد(سنت صوفیا) و یا شایدم بهتره بگیم کلیسای سنت نیکلاس خودنمایی می کنه! مسجدی با مناره های بلند اما ساختاری کلیسا گونه!

 

http://s8.picofile.com/file/8290886826/202.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290888400/20160320_120238.jpg

 

این کلیسای عظیم در اوایل قرن چهاردهم میلادی ساخته شد اما حدود دو قرن بعد با تصرف این شهر توسط حکام عثمانی مسلمان این کلیسا به مسجد تبدیل شد و به همین بهانه مناری بلند به معماری اولیه اون افزوده شد.

 

http://s9.picofile.com/file/8290888426/20160320_120305.jpg

 

با این حال ساختار معماری اولیه هنوز در بادی امر ساختار کلیساگونه اون را به رخ بینندگان می کشه و جالب اونکه در بالای قوس فوقانی اش هنوز آثار انحصاری سازندگان اولیه قرن ها پیش اون خودنمایی می کند.

 

http://s9.picofile.com/file/8290886850/214.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8290886842/208.jpg

 

داخلش هم از نقش و نگار هنری زیاد خبری نیست! 

 

http://s9.picofile.com/file/8290886868/215.jpg

 

در کنار مسجد درخت انجیری کهنسال قرار داره که ادعا می شه عمری به قدمت ساخت این کلیسا دارد و اکنون با شاخ و برگ عظیم خود در کنار این مسجد استوار ایستاده است.

 

http://s8.picofile.com/file/8290886918/220.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290886900/218.jpg

 

ما که حسابی سرگرم سیر و سیاحت مسجد و درخت انجیرش بودیم، بیکباره با صدای آشنای الله اکبر میخکوب می شیم! درست در همین زمان بدون توجه به حضور گردشگران رنگ و وارنگ خارجی که هرکداوم زاویه ای رو از مسجد برای تصویر برداری انتخاب کرده بودند، جماعتی که نعشی بر دوش دارند می رسند و به رسم مسلمون ها تابوت رو بر زمین گذاشته و در کنار مسجد نماز میت برگذار می کنند.

 

http://s8.picofile.com/file/8290888276/269.jpg

 

در کوچه پس کوچه های اطراف کم نیستند آثار بجا مانده از کلیساهای قدیمی که به جهت مشکلات اقتصادی مانند کلیسای سنت جورج کسی در فکر ترمیم ویرانه هاشون نیست!

 

http://s8.picofile.com/file/8290886934/222.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8290888176/253.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290886942/227.jpg

 

با ادامه دادن مسیر در دیواره منتهی به دریای قلعه به دروازه پورتو دل ماره و سی گیت می رسیم.

 

http://s8.picofile.com/file/8290888442/20160320_124725.jpg

 

دروازه درب بزرگ آهنی با زنجیرهای بالابرنده اش یادگار دوره ونیزی هاست. بر روی درب  سنگ مرمر نمای شیر بالدار ونیزی به چشم می خوره و  در زیر نقش برجسته اون تابلوی کتیبه نیکولا فاسکوری ونیزی خودنمایی می کنه که زمان بازسازی قلعه رو در سال 1492 عنوان کرده.

در طرف داخلی این درب هم مجسمه یه شیر که ازسنگ مرمر ساخته شده موجوده.  مجسمه شیر سنگی دستمایه ای شده برای عکس های یادگاری و از اونجا که مراقبی هم در کار نیست، سوار شدن و دست زدن به اون امری عادی است!

پله ها رو که بالا می ریم دورنمای زیبایی از دریا ظاهر میشه.

 

http://s9.picofile.com/file/8290888450/20160320_125125.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290888126/242.jpg

 

و در طرف مقابل مناره بلند مسجد لالا مصطفی پاشا و چندتا اثر مرتفع دیگه خودنمایی می کنه!

 

http://s8.picofile.com/file/8290888468/20160320_125224.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290886984/239.jpg

 

در این فکر بودیم که این سنگ های خاموش چه سخن های ناگفته ای دارند از قرن ها جنگ و خون ریزی و صدای پر هیاهوی شلیک توپ و منجنیق و ...! که یکباره صدایی خشک قلب ما رو هم از جا می کنه! تق !!!

در واقع این بخش از قلعه برای ماهم چندان یادمان خوشایندی نداره و صدای زمین خوردن گوشی و ترک صفحه ال سی دی اون از بالای عصای سلفی، اونم در حالیکه تازه هفته قبل با پرداخت 300 هزارتومان صفحه ال سی دی گوشیتون رو عوض کرده باشین، خیلی آسونتر از صدای شکستن استخون های مردان جنگجو نیست!!!

 

http://s9.picofile.com/file/8290886950/233.jpg

 

چه میشه کرد! زندگی همچنان ادامه داره! پس با پایین رفتن از پله ها و ادامه دادن مسیر به دروازه اتلو می رسیم. بنایی به یادگار مانده از اوایل قرن 14 میلادی(1310 میلادی) که می گن شکسپیر تراژدی اتلوش رو از اینجا الهام گرفته!

 

http://s8.picofile.com/file/8290888150/248.jpg

 

متاسفانه به دلیل فیلمبرداری امکان ورود به داخل این مکان وجود نداشت. هرچند بلیط نه چندان ارزون این مکان هم جاذبه چندانی برای دیدن ایجاد نمی کرد.

ساعتی بعد از دروازه جنوبی سمت ساحل قلعه خارج شدیم تا به سمت خیابون نادیر(نادر) بریم. بلواری ساحلی پیشرفته در دل دریا.

 

http://s8.picofile.com/file/8290888500/20160320_133927.jpg

 

در طول مسیر بیشتر از همیشه نظامی بودن منطقه و حتی آثاری از خرابی های جنگ سال های نه چندان دور گذشته خودنمایی می کرد. فاماگوستا یا به قول ترک ها قاضی ماگوشا شهری مرزی با قبرس جنوبی به حساب می یاد.

 

http://s9.picofile.com/file/8290888484/20160320_133904.jpg

 

با این حال با بالا اومدن خورشید و گرم شدن هوا در اون ساعت از روز این خیابون در نزدیکی ساحلی هم رونق چندانی نداشت.

 

http://s9.picofile.com/file/8290888476/20160320_133418.jpg

 

باردیگه به قلعه می گردیم. البته این بار از ورودی سمت دریا که با نقش و نگاری زیبا داستان پر رمز و راز گذشته های این شهر رو به تصویر کشیده!

 

http://s9.picofile.com/file/8290888218/257.jpg

 

هوای گرم ظهرگاهی بازهم مانع گشت و گذارمون در کوچه و پس کوچه های شهر نمیشه!

 

http://s8.picofile.com/file/8290888242/263.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8290888250/265.jpg

 

بازهم هرجا رو که نگاه می کنی میشه عظمت این شهر چند ملیتی و تاریخ پر نشیب و فرازش رو مشاهده کرد!

 

http://s9.picofile.com/file/8290888234/262.jpg

 

با این حال تحمل هوای شرجی در شهری که حالا دیگه تقریبا خالی هم شده خیلی آسون نیست. به خصوص اینکه هنوز 3 ساعتی تا زمان بلیط بازگشتتون باقیمونده باشه!!!

ادامه دارد ...