خاطرات دور آمریکای لاتین–روز نوزدهم- کلونیا د ساکرامنتو و مونته ویدئو (اروگوئه1)
همیشه برای انتخاب مقاصد سفرمون به دنبال اون بودیم که آیتم هایی چون جاذبه های توریستی اون کشور رو اول همه فهرست کنیم اما راستش فکر نمی کردیم هیچ وقت در زمره این آیتم ها بتونیم برخورد گرم و دوستانه کنسول یک کشور رو هم اضافه کنیم!
ماجرا از اونجا شروع شد که وقتی بطور اتفاقی تو فهرست جاذبه های گردشگری بوئینس آیرس تور های روزانه به کلونیا و همچنین تور مونته ویدئو رو دیدیم، نمی دونیم چی شد گوشی تلفن رو برداشتیم و با سفارت اروگوئه تماس گرفتیم و در همون لحظه اول کارمند مربوطه داشت می گفت که بدون دعوتنامه ویزا نمی دان که نمی دونیم چه حکمتی بود همون لحظه آقای کنسول تو اتاق ایشون وارد شد و پرسید: برای چی ویزا می خوان و نهایتا گفت که بیان مصاحبه تا ببینم واسه چی می خوان برین اروگوئه!
روز موعود وقتی اونجا بودیم(البته فقط یکیمون)، با کنسول که جوونی حدود 35 ساله خوش تیپ و مودب بود مواجه شدیم که از همون اول به گرمی به اتاق دعوت کرد و پس از احوال پرسی و بعد از یکی دو دقیقه شرح سفرهای قبلیمون، به شدت از نقشه برنامه ریزی سفرمون استقبال کرد و به سبک آمریکای لاتینی های خونگرم و با فراموش کردن موقعیتش شروع کرد به دادن مشاوره های مناسب در مقام یک دوست و راهنمای گردشگری و بعد هم مثل یک دوست قدیمی از خاطرات دوران کودکی و اولین سفرش به ریو که مادرش اجازه نمی داد تنها بره صحبت کرد. در نهایت برای پیشبرد کار رفت پشت سیستم نشست و همونجا آن لاین فرم های مربوطه رو خودش برامون تکمیل کرد و حتی پیشنهاد کرد تو فرم کاغذی درخواست ویزا جای شیما که غایب بود، علی امضاء کنه! و نهایتا گفت پروسه تائید ویزا معمولا حدود 20 روز طول می کشه اما اگه قبل سفرتونم ویزا در نیومد اصلا نگران نباشین و من بهتون نامه می دم تا برچسب ویزا رو تو کنسولگری اروگوئه در ریو یا بوئینس آیرس براتون بچسبونن!
جدا از تورهای یک روزه ای که توسط آژانس های توریستی برگزار می شه، در ترمینال مجهز و لوکس بوکوباس در پورتو مادرو، شهرهای کلونیا و مونته ویدئو مقاصدی است که دو شرکت آرژانتینی بوکوباس و سی کت هر روز چندین نوبت خدمات سفر دریایی ارائه می کنند. البته مونته ویدوئو نسبت به کلونیا مقصدی دورتر به شمار می یاد که به همین خاطر کشتی تندرویی هم برای این مقصد وجود دارد.

نکته خنده دار اونکه نرخ بلیت کشتی برای خارجی ها بر پایه دلار محاسبه میشه و پزو محلی قبول نمی کنن! کشتی های شرکت بوکوباس بزرگتر و البته گرانتر هستند. با این حالی برخی روزها که مسافران به حد نصاب نرسند، مسافران سی کت هم با همان کشتی بوکوباس سفر می کنند. به قول یکی از این وبلاگهای گردشگری، واسه اینکه مردم با خرید بلیت های ارزونتر سوء استفاده نکنن، هرچندسال یکبار یکی از این کشتی های کوچیک سی کت غرق می کنن تا درس عبرتی برای بقیه بشه!

با این مقدمه صبح حدود دو ساعت زودتر در ترمینال بوکوباس حاضر بودیم. با تحویل بار مشابه کانترهای هواپیمایی و گرفتن کارت سوار شدن به کشتی از پله ها بالا رفتم تا با عبور از گیت بازرسی مهر خروج از آرژانتین تو پاسمون خورد اما نکته جالب این بود خانومه از جاش پا شد و ما رو به کانتر دیگه ای هدایت کرد که این بار افسر خانومی با پرچم اروگوئه نشسته بود. انگار کار رو راحت کردن و افسر اروگوئه ای هم همینجا اومده تا بعد از مهر ایشون تازه اجازه سوار شدن به کشتی به مقصد اروگوئه رو داشته باشیم!
سالن ترانزیت نسبتا لوکس بندر با حضور مسافرها کم کم شلوغ می شد و جالب اینکه حدود نیم ساعت مونده به زمان حرکت، به صورت خودجوش مسافرها یه صف دور و دراز تشکیل دادن تا بتونن بهترین صندلی های کنار پنجره رو اشغال کنن!


با این حال خوشبختانه یه جای خوب هم در طبقه اول که مخصوص مسافرهای اکونومی بود به ما رسید. طبقه دوم مخصوص مسافران فرست کلاس بود که صندلی هاشون پهنتر و لوکستر بود اما نه اونقدر که قیمت دو برابری اون رو حداقل برای ما توجیه پذیر کنه!
لحظاتی بعد از حرکت کشتی، در صحنه ای جالب نصف مسافرها(عمدتا خانوم ها) از جاشون پاشدن و جلوی فروشگاه وسط کشتی صف کشیدن! اینجا بود که بار دیگه این مقررات سفت و سخت حمایت از محصولات وطنی رو در مقابل کالاهای وارداتی اونم اینور دنیا به خوبی حس کردیم. حالا معلوم شد برای مسافرها جذابیت فری شاپ های بدون گمرکی این کشتی ها در آب های بین المللی جذابیت زیادی داره تا خریدهای لوازم لوکسی مثل عطر و ادکلن و شکلات و ...، رو که احتمالا گمرکی زیادی دارن در این مکان با قیمت های مناسبتر بخرن!

با این حال ما هم از جا پاشدیم تا قدمی بزنیم، البته اجازه ورود به عرشه رو نمی دادن، با این حال ملوان خونگرم وقتی دید داریم تلاش می کنیم از لای پنجره عکس با دورنمای ساحل بوئینس آیرس بگیریم، خودش جلو اومد و پیشنهاد کرد اگه می خواین براتون چندتا عکس از عرشه با کیفیت بهتر بگیرم!

آروم آروم از بوئینس آیرس زیبا دور می شدیم و تو اون لحظات خاطره های رویایی این شهر دوست داشتنی رو بار دیگه در ذهن مرور می کردیم.

ساعتی بعد به بندر کولونیا د ساکرامنتو رسیدیم. شهری زیبا با قدمتی برابر با ورود استعمار گران پرتغالی در قرن هفدهم میلادی و در سال 1680بعد از میلاد مسیح. هرچند که طولی نکشید تا این بندر زیبا محل مناقشه پرتغالی ها و اسپانیایی ها باشد و نهایتا این اسپانیایی ها بودند که تا قبل از 1820 مالک اروگوئه به شمار می رفتند تا اینکه برزیلی ها در این سال این سرزمین را هم به قلمرو خود اضافه کردند. اما بعد از مدتی کوتاه خیزش مردمی استقلال اروگوئه را در سال ۱۸۲۸ از برزیل رقم زد.

در یک صبح بهاری با نسیم دل انگیز با تحویل ساک ها و خروج از بندر، از اونجا که برای شب هتل رو در مونته ویدئو رزرو کرده بودیم حدود صدمتری را تا ترمینال اتوبوس رانی شهر طی کردیم.

با این حال بر اساس بررسی های قبلیمون می دونستیم اینجا جایی برای به امانت سپردن ساک ها داره که فرصت گشت نیم روزی کلونیا رو برامون فراهم می کرد.
بعد از امانت سپردن ساک ها با پرداخت حدود 2 دلار برای هر ساک اونم برای مدت 3 ساعت، به پیشنهاد خانم متصدی راهنمای گردشگران، از خیابون سنگ فرش شده روبروی ایستگاه به سمت باریو هیستریکو حرکت کردیم. کمی که جلوتر رفتیم تغییر بافت خونه ها و کوچه های تنگ و باریک بیشتر هویدا می شد تا اینکه به سر در قلعه قدیمی شهر با همون سبک آشنای پرتغالی ها رسیدیم.

با عبور از پلی چوبی وارد قلعه می شویم.

چیز زیادی از معماری گذشته باقی نمانده با این حال چشم انداز زیبای دریا جلوه ای خاص به این قلعه نه چندان پر رونق می داد و تک و توک توریست های خارجی که مثل ما اول صبح مسیرشون به این سمت افتاده بود با دقت اطراف رو زیر رو می کردن.



فانوس دریایی در کنار آثار به جا مونده حکایت از تاریخ پر نشیب و فراز این شهر داشت!

معماری تا حدودی آشنا با سبک پرتغالی ها که در جنوب ایران هم آثاری مشابه رو به یادگار کذاشته اند.

آرامشی وصف ناپذیر رو پر کرده و به جز صدای بال پرندگان چزی به گوش نمی رسه! البته گه گاه صدای پارس سگ ها این سوت رو می شکند اما آن را هم نباید جدا از طبیعت دانست!


در ادامه مسیر نوار ساحلی رو پیش رفتیم.


چه زیبا است ویلاهای خوش ساخت و هماهنگ با معماری قدیمی این منطقه از شهر تاریخی. بی خود نیست که این منطقه رو یونسکو در زمره میراث جهانی ثبت کرده!



کوچه و پس کوچه های تاریخی شهر با همون بافت و ترکیب قدیمی با تلفیقی خوش ساخت از معماری اسپانیولی و پرتغالی در جا به جای کوچه های قدیمی حالا دیگه بیشتر نمود پیدا کرده بودن و اگه یکی دوتا مزاحم بصری مثل سیم های برق و مصنوعات ساخت جدید نبود این شکل بیشتر خودش رو نشون می داد.


تصورش رو بکنید. انگار چشماتون رو یک لحظه ببندید و برگردید به قرن 18 و 19 میلادی. همون ترکیب خونه های یک طبقه خوش ساخت از سنگ و خشت با ترکیب رنگ های متنوع صورتی و قرمز که لابه لای دیوار هم با درختی انبوه ازگل های بنفش و زیبا هارمونی زیبایی با سنگ فرش های کف خیابون ایجاد کرده باشه.


چراغ فانوسی های روی دیوار در کنار گاری های قدیمی که کنار دیوار کوچه ها گذاشتن این حس نوستالژیک رو تقویت می کنه!

وارد بنایی قدیمی شدیم و بالارفتن از پله ها به بام اون رسیدیم. چقدر زیباست چشم انداز شهر و دریا از این بالا!




عشق مردم اینجا برای حفظ و نگهداری از اتومبیل های قدیمی 50-60 سال قبل هم در نگاه ما جذاب اومد. جابه جای شهر این ماشین های قدیمی که البته با رنگ آمیزی و ... حالا دیگه نونوار شده بودن، حس نوستالژیک ساختار قدیمی شهر رو بیشتر جلوه گر می ساخت.

در این لحظات پزوهای آرژانتینی باقیمونده هنوز تو جیبمون سنگینی می کرد. همینم بهانه ای مناسبی بود تا در کافه ای سنتی بشینیم و با این این پول باقیمونده که احتمالا فقط تا همینجا اعتبار خواهد داشت، یه بستنی دلچسب رو بخوریم.


طرف های ظهر به اسکله چوبی شهر رسیدیم که با چشم اندازی زیبا تا دل دریا پیش می رفت.


از اینجا به بعد دیگه چیز زیادی نبود که بخوایم ببینیمش و همینم شد که به ایستگاه برگشتیم تا با خرید بلیط اتوبوس برای حرکت به مونته ویدئو آماده بشیم. در ترمینال اتوبوس سه تا شرکت رقیب هستندکه با خدمات و نرخی مشابه سرویس های پایتخت رو بطور منظم در هرساعت یکبار ارائه می کردند.

اونم اتوبوس های بسیار لوکس و مجهز با ارائه خدماتی چون وای فای رایگان که در کنار چشم انداز زیبا و سرسبز کنار جاده، به خوبی اوقات فراغت 2 ساعته مسیر رو پر می کرد.
مزارع سرسبز در کنار روستاهای کوچک به خوبی حکایت می کرد که در طول تاریخ اروگوئه کشاورزی نقش مهمی را برعده داشته است.

دوستان یکم سن و سال دارتر حتما برنج های وارداتی اروگوئه ای را به خوبی به خاطر دارند.

در واقع تا اواسط قرن بیستم کل کشور اروگوئه به مانند یک مرتع بسیار بزرگ بود که کشاورزی در آن رونق داشت. با این حال با گسترش فعالیت های اقتصادی امروزه، کشاورزی نقش تعیین کننده خود را در این اقتصاد از دست داده و اکنون سهمی کمتر 10 درصد از تولید داخلی کشور را تشکیل میدهد و جهت گیری های اصلی در جهت رونق بخش آی تی و صادرات نرم افزار برای منطقه آمریکای لاتین است. با این حال هنوز بازار کشورهای منطقه از منابع مهم ارزآوری و صادرات محصولات کشاورزی اروگوئه ای ها محسوب می شود.


به پایتخت که نزدیک می شوید با دیدن کارخانه ماشین سازی چینی جیلی و لیفان سورپرایز می شوید. انگار اینور دنیا هم به تسخیر ماشین های چینی ها نه چندان خوشنام درآمده است! هرچند همین اواخر در سال گذشته بود که شرکت اتومبیل سازی چینی چری از تعطیلی واحد مونتاژخود در اروگوئه به جهت کاهش تقاضا در برزیل و آرژانتین خبر داده بود.

طرف های عصر بود که وارد مونته ویدئو شدیم. شهری نه چندان بزرگ در ابعاد جمعیت 3.5 میلیونی کل کشور! ترمینال اتوبوسرانی ترس کروز در مرکز شهر با امکانات زیربنایی مناسب و طراحی زیبا.

بازهم مطابق روال معمول اولین قدم یافتن دفتر راهنمای گردشگری است. با ورود به دفتر مردی میانسال و چاق و نه چندان شیک پوش خوشامد می گوید و بعد انگار که می داند چه می خواهیم بپرسیم برروی نقشه همه جاذبه های گردشگری شهر را علامت می زند و با استفاده از کلمات طنز فرصت را برای پرسش های تکمیلی فراهم می کند. بازهم با حوصله بروشورهای جدید با تصاویر کاملتری را در اختیارمان قرار می دهد و در آخر امر با این جمله بدرقه مان می کند که حالا دیگه اطلاعات گردشگری شما از مونته ویدئو از منم بیشتره!

بر اساس اطلاعات ایشان می دونستیم از جلوی ترمینال اتوبوس رانی اتوبوس های شماره 149 و 522 به سمت منطقه قدیمی شهر که هتل ما نیز در نزدیکی آن قرار داشت می ره.

همراه ما در اتوبوس دو دختر جوان پلیس سوار می شوند و بی خیال از همه جا در لابه لای مسافرانی که اکنون اتوبوس را پر کرده اند بدون اقدامات احتیاطی میله بالای سرشان را گرفته اند و اسلحه کمری شون را آزاد گذاشته اند و به مانند همه دختران همسن و سال خود غرق در مکالمات دلچسب دخترانه اند! در وهله اول این بی خیالی ایشان برای ما ظاهرا حکایت از امنیت بسیار زیاد شرح دارد با این حال با وجود چنین امنیتی وجود پر رنگ نیروهای پلیس در خیابان ها کمی عجیب بود! پلیسی هایی که در تمام ساعات شب و روز با اسکوترهای برقی، سریع پیاده روی کل محدوده گردشگی مرکز شهر رو پوشش داده بودند.
هتل کلی هتل است 3 ستاره با کیفیت مناسب که برای دو شب اقامت حدود 79 دلار برامون هزینه در برداشت( حدود شبی 40 دلار). اتاقی در طبقه یازدهم که حتی از این فاصله هم می شد دورنمایی از ساحل زیبای دریا را مشاهده کرد. اما ویژگی خاص این هتل رو باید در نزدیکی اون به محدوده قدیمی شهر عنوان کرد.

غروب در حالیکه هوا هنوز تاریک نشده بود به قصد آشنایی با شهر از هتل زدیم بیرون و به سمت محدود قدیمی شهر حرکت کردیم. فاصله هتلمون در نزدیکی ساختمون قدیمی شهرداری شهر در امتداد خیابون 18 جولای تا مرکز شهر قدیمی که در واقع همون میدون استقلال با مجسمه معروف و زیباش کمتر از یک کیلومتر بود. با این حال نقشه راهنمای توریستی که در اختیار داشیم کار رو راحت کرده بود و تمام منطقه قدیمی گردشگری از همون حوالی هتل ما تا کل دریا رو شماره گذاری کرده بود. تا قبل از میدون چندتا از این شماره ها رو دنبال کردیم اما راستش این جاذبه ها اونقدر بزرگ نبودن که بتون دقایقی هرچند محدود حداقل ما رو مشغول کنه! این نماهای قدیمی با تاریخ مشخصشون احتمالا بیشتر برای دانشجویان و علاقمندان رشته معماری جذاب باشه.



تا قبل از غروب پیاده روهای نه چندان عریض خیابون پر بود از عابرین محلی که بیشتر داشتن از کار به خونه بر می گشتن. مردمی عموما سفید پوست از تبار مناطق جنوبی اروپا (ایتالیا و اسپانیا) با چهره ای خسته از کار روزانه، در حالیکه هنوز فلاسک های ماته در دستشون بود و گه گداری با نی جرعه ای می نوشیدند!


با تاریک شدن هوا تردد خیابانی بطور محسوسی کاهش یافت. انگار اهالی مونته ویدئو به مانند همسایه خوش ذوق بوئینس آیرسیشون علاقه چندانی به شب زنده داری ندارن! بازارهای محدود قدیمی شهر خیلی زود سوت و کور شد و خبری از گردشگران داخلی و خارجی نبود!


با این حال درست جلوی ساختمون شهرداری که خوشبختانه سر خیابون هتل محل اقامتمون بود، بازارچه ای مرکب از چادرهای سیار با پرچم کشورهای مختلف آمریکای لاتین تشکیل شده بود که عمدتا انواع غذای سنتی و خونگی رو عرضه می کردند.

این غذاها که در مقایسه با رستوران ها قیمت های مناسبتری هم داشتند تا حدودی مورد استقبال مردم واقع شده بود و به خصوص جلوی چادر کوبا صف کوچکی هم تشکیل شده بود.

چادری دیگر به داروهای گیاهی اختصاص دارد و دو خانوم مسئول آن در مواجهه با پرسش ما، در حالیکه زبان انگلیسی نمی دونند تمام تلاششان را بکار می بندند تا با چند کلمه اطلاعاتی به ما بدهند. اما فایده ای نداره. آخر کار هم یکی از آنها به هر نحوی که شده حالیمون می کنه که اگه فردا بیاین دختر کوچیکش رو که زبانش خوبه رو فردا می گه بیاد با هامون صحبت کنه. فقط گفت صبح می یاین یا شب؟ ما هم که تازه چندتا کلمه اسپانیولی رو زوری فهمیده بودیم گفتیم مانیانا. غافل از اینکه مانیانیا فقط برای فردا صبح به کار می ره و ما فکر می کردیم مانیانا یعنی فردا! فردای آن روز طفلکی بچه رو آورده بود و از صبح نشسته بود مشقاش رو بنویسه تا شب که ما دوباره اونجا برگشتیم!

با این حال شب های مونت ویدو به هیچ قابل مقایسه با بوئینس آیرس نبود. تعداد معدودی از ساکنین شهر ترجیح داده بودن پا به خیابون بزارن که البته بیشترشون سگهای درشت اندام و غول پیکرشونم همراه دشتند. اساسا این اروگوئه ای ها عاشق سگ ای غول پیکر و بزرگ هستند بطوریکه همیشه با ترس و لرز از کنارشون عبور می کردیم. برخلاف آرژانتینی ها که عمدتا سگهای خونگیشون کوچک و فانتزی تر بودن!
باور قلبی ما اینه که سفر نه تنها هزینه نیست، بلکه یجورایی سرمایه گذاریه. چرا که خاطرات ارزشمندش تا پایان عمر همراهمونه و یادآوری اونا در طول زمان احساس لذت بخشش رو بارها و بارها در خاطرمون زنده می کنه.