خاطرات دور آمریکای لاتین(2015)–روز اول- ریو دو ژانیرو- در مسیر راه (برزیل1)
دوستان سلام
اول همه بد نیست بدونین چالشی که در چند هفته اخیر در کنار مشغله کاری حسابی ذهنمون رو درگیر کرده بود، شیوه نگارش و ارائه سفرنامه برزیله! از شما چه پنهون که احساس خوبی از تکرار و دوباره کاری نداریم و از طرفی دیگه دوست داشتیم حداقل چند قسمت اولی که به سفرنامه برزیل اختصاص داره با ساختاری که در کتاب ارائه کردیم یکم متفاوت باشه.
اولش قصد داشتیم مطالب رو خلاصه تر کنیم اما بعد گفتیم چه کاریه؟! فقط اطلاعات ریز و آدرس دادن ها رو که جنبه راهنمای گردشگری داره یکم کم می کنیم و در عوضش جزئیات بیشتری از اتفاقات روزانه رو به همراه تعداد زیادی عکس به متن اضافه می کنیم.
اینجوری شاید برای هر دو مخاطبی که کتاب رو خوندن یا نخوندن، جذابیتی برای ادامه دادن سفرنامه ها باقی مونده باشه.
در پایان جا داره این سفرنامه رو با افتخار تقدیم کنیم به همه دوستانی که در طول این سالها با همراهی گرم و کامنت های محبت آمیزشون، به ما انرژی ادامه کار بخشیدن و بطور خاص کسانی که با سفارش کتاب برزیل مشوقمون بودند. بازم ممنون از اینکه همه این سالها حمایتمون کردین.
و اما سفرنامه برزیل ...
سرانجام ابر و ماه و خورشید و فلک، دست به دست هم دادن تا در یکی از نیمه شب های نه چندان گرم اواسط پاییز در هواپیمای شرکت قطری به سمت دوحه در حرکت باشیم. همه چیز حدود یکماه قبل با پیگیری ساده ای از سفارت آرژانتین شروع شد و تازه وقتی به گرفتن ویزای آرژانتین امیدوار شدیم، یه سفر نسبتا مفصل رو برای گشت و گذار در آمریکای لاتین رو برنامه ریزی کردیم. وگرنه بعید بود واسه دیدن فقط برزیل تنها بخوایم پیه همچین سفر طولانی و پر هزینه ای رو به تن بمالیم!


واسه همینم تو این سفر اهداف بزرگی در سر داشتیم و با اون همه زحمت و هزینهای که بیشتر از کل پسانداز یکسالمون رو بلعید تصمیم گرفتیم حداقل با چندتا کشور و فرهنگ مختلف آشنا بشیم. قرار بود این سفر با یه شروع رویایی از ریو افسانه ای آغاز بشه و با گذر از نقطه مرز سه کشور برزیل، پاراگوئه و آرژانتین نهایتا با گذر از آرژانتین در اروگوئه به پایان برسه.
نیمه های شب آروم و یکم هم خواب آلود بر صندلی هواپیما تکیه زده بودیم و خاطرات جور کردن مقدمات این سفر مثل برق و باد از ذهنمون می گذشت. برخورد گرم و صمیمانه کنسول و کارکنان سفارت برزیل که برخلاف سفارت های غربی بسیار دلچسب بود، از همون نگاه اول حس خوبی رو بهمون القا کرده بود.
در ملاقات با کنسول، ایشون پس از اونکه از انگیزه سفر و سفرهای قبلیمون پرسید و بعد با شگردی زیرکانه وبلاگمون رو مرو کرد و یکدفعه با لحنی دوستانه، عکسی از مادرید رو در صفحه مونیتورانتخاب کرد و یکهویی گفت چقدر این عکس جالبه؟ این رو کجا گرفتین؟!
بعد که اطمینانش جلب شد، به مانند یه دوست تلاش کرد اطلاعات تکمیلی رو در اختیارمون بزاره و توصیه کرد شمال برزیل و شهر سالوادور رو از دست ندیم!


در یک نگاه گذرا، فرودگاه سائوپائولو تشکیل شده از چند تا سالن بزرگ و بی در و پیکر، اما با طراحی زیبا و دیدنی. با این حال وقتی با یه گشت و گذار کوتاه و به خصوص دیدن یه موتور سه چرخه تغییر کاربری داده شده که حس نوستالژیک سالها قبل و دوران کودکی و سبزی فروش های اون زمان رو به ارمغون می آورد، بدون معطلی به گیت پرواز رسیدیم.





برای همسفر شدن با ما و دیدن کل سفرنامه لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.
باور قلبی ما اینه که سفر نه تنها هزینه نیست، بلکه یجورایی سرمایه گذاریه. چرا که خاطرات ارزشمندش تا پایان عمر همراهمونه و یادآوری اونا در طول زمان احساس لذت بخشش رو بارها و بارها در خاطرمون زنده می کنه.