خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز دهم - ژنو – قسمت آخر- شهر قدیمی و جیب برها

عصر پس از يكي دو ساعت استراحت ديگه انرژيمون كاملاً برگشته بود سرجاش اين شد كه به قصد گشت پاياني شهري از هتل بيرون زديم. با حدود 200 متر پياده روي به سمت درياچه به پل اصلي مون بلان Mont Blanc رسيديم و اين بار با يكم توجه بيشتر بنای یادبود برانزویک Brunswick رو ورانداز كرديم. او فردی موسیقیدان و جهانگرد بودکه آخر عمرش رو تو ژنو زندگی کرد و هرچی داشت هم واسه همین شهر گذاشت و مرد. واسه همینکه براش یادبود ساختن!


 
با پايين رفتن از پله ها به ميدون جدید یا Neuve وارد مي شويد و درست مقابلتون ساختمون زیبای Grand Theatre خودنمایی می کنه.


 


 

دست چپ هم پارك بزرگ شهر قدیمی قرار گرفته كه مثل همه جاي دنيا امروز كه تعطيلات آخر هفته یک روز بهاری بود توسط مردم پر شده بود.

در مدخل ورودي پارك شطرنج هاي بزرگ قدي كه بازي باهاش قطعا يه حس و حال ديگه اي داره آدمو مجذوب خودش مي كنه.


 
دقايقي بعد كه كار ديد زدنمون تموم شد به سمت درياچه حركت كرديم اما همين موقع بود كه 2 تا جوون عرب آفريقايي تبارحدود 30 ساله (احتمالا تونسي، مصري یا ... ) بهمون نزديك شدن و يكيشون پرسيد ساعت چنده و بعدش خودش رو به نفهمي زد كه ما بلند كردن دستمون ساعت رو نشونش داديم اونم سرش رو جلو آورد که ساعت رو و شاید مارک ساعتمونو بخونه! بعد که دید ساعت ما مالی نیست خودش رو نزديك كرد و پس از دست دادن يجورايي سعي كرد با اجرای نوعی از  رقص و شادی با ما صميمي بشه و يكي دو دقيقه بعد دست انداخت پشت علی و خواست تا به نوعي اظهار محبت كنه. درست همين موقع بود كه علی حس كرد يارو داره جيبشو مي زنه و مچ دستشو گرفت. يارو هم كه ديد لو رفته زود خودش رو جدا كرد و با قدم زدن سريع يجورايي به همراه دوستش فرار كردن اما با داد زدن ما و پليس صدا كردن هيچ خبري نشد! و يك لحظه تصور كرديم اگه يارو یا دوست همراهش یه چاقو در می آورد و بهمون مي زد چه كاري از دستمون برمي اومد؟ شیما که همین جور مات و مبهوت مونده بود و می لرزید و زبونش بند اومده بود.

بعد از اين واقعه بود كه مطلبي رو در مورد پايين اومدن سطح امنيت ژنو خونديم كه اينجا بد نيست خلاصه اش رو براتون بذاريم: (همچنین دوست خوبمون آقا فرزاد هم خاطره ای درخصوص نوع دیگری از جیب بری در آلمان رو تعریف کرده که پیشنهاد می کنیم حتما تو بخش نظرات همین پست مطالعه اش کنید!)

 

 

برای همسفر شدن با ما و دیدن کل سفرنامه لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز دهم - ژنو – قسمت دوم- سازمان ملل و دریاچه لمان

خستگي ناشي از سفر فشرده ديروزمون به لوزان باعث شد كه صبح يكم خواب بمونيم و درنتیجه حدود 9 صبح بود که براي صبحونه پايين رفتيم و بعد از صرف يك صبحونه عالي با انگیزه ای مضاعف دومين بخش گردش روزانمون در ژنو رو آغاز كرديم. اين بار مقصد اول سازمان ملل بود و به همين خاطر بدون وقفه با اتوبوس شماره 15 به مقصد ایستگاه ناسيون يا همون سازمان ملل عازم اونجا شديم.

محوطه جلوي سازمان ملل يكي از ديدني ترين مکان هاي ژنو به شمار مي ياد كه آب نماهاي زيبا و فواره هاي زمانبندي شده اش يجورايي علاوه بر زيبايي، بچه هاي كوچيك رو براي آب بازي سرگرم مي كنه.

جلوي در اصلي هم صندلي معروف با  يك پايه شكسته اش قرار داره كه به جهت اداي احترام به همه معلولاني كه پاهاشونو بخاطر مين از دست دادن طراحي شده.


http://s3.picofile.com/file/7526839672/DSC03722.jpg

 

اولش تصورمون اين بود كه در ورودي سازمان ملل همون در اصلي كه به باغ  زيبا و پرچمهاي به احتزاز دراومده ملل مختلف منتهي ميشه. اما راستش اين بار هم مثل دو سال پيش ديديم كه در بسته است و هيچ كس هم نبود كه جواب بده! به اين خاطر دل به دريا زديم و گفتيم بزار بريم پشت ساختمون و باغ كه شاید احتمالا در متفاوتي داشته باشه.


http://s1.picofile.com/file/7494107525/019.jpg

 

با ادامه مسير از جاده كناري سازمان ملل اولش به يك باغ و پارك منظره بسيار زيبا و رويايي رسيديم. حسابشو بكنيد تو اون هواي بهاري قدم زدن تو اونجا چه حس و حالي داره!


http://s1.picofile.com/file/7494121070/226.jpg

 

با ادامه دادن راه به باغ و موزه آريانا رسيديم كه جلوش با حوض قشنگي تزئين شده بود.


http://s3.picofile.com/file/7494108602/030.jpg

 

برای همسفر شدن با ما و دیدن کل سفرنامه لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز هشتم - ژنو – قسمت اول- اطراف دریاچه لمان

صبح زود برای رفتن به فرودگاه مادرید آماده شدیم و از اونجایکه پروازمون حدود 9صبح بود، می بایست سریعتر خودمونو به فرودگاه می رسوندیم. خوشبختانه فاصله ایستگاه مترو تا هتلمون در مادرید کمتر از 100 متر بود و این شد که با پرداخت 4.5 یورو ناقابل برای هرنفر بلیط مخصوص فرودگاه رو خریدیم. جالب آنکه برای سوارشدن می شد بلیط معمولی 1.5 یورویی مترو رو خرید، اما وقتی فرودگاه می رسیدی برای خروج می بایست دوباره از بلیطت استفاده می کردی و به این خاطر اونجا بود که ضایع می شدی و در نتیجه نمیشد کلک زد!

هرچند هنوز در مورد پابرجا بودن رزرو هتلمون خیلی مطمئن نبودیم و یکم استرس داشتیم!

ماجرا از این قرار بود که در هنگام رزرو هتلمون از بوکینگ یه اشتباه بزرگ کرده بودیم و بجای انتخاب هتل های دارای فری کنسلیشن، که میشه پول رو نقدی داد، از سایت هتلی رو انتخاب کرده بودیم که به صورت پیش فروش تخفیف مناسبی ارائه کرده بود. اما فردای اون روز از طریق بوکینگ ایمیلی رو دریافت کردیم که می گفت کارت اعتباریتون مشکل داره و بقدر کافی توش پول نیست. چون هتل بلافاصله اقدام به برداشت پول از حسابمون کرده بود که البته خالی بود! نهایتا ما که مقصر بودیم و هتل می تونست ادعای خسارت کنه و حتی رزرومونم باطل کنه! با این حال سعی کردیم بطور مستقیم به هتل ایمیل بزنیم و عذرخواهی کنیم و بگیم که نقدی پول رو پرداخت می کنیم و البته حتی بلیط پروازمون به ژنو رو هم براشون فرستادیم، اما متاسفانه این ایمیل بی پاسخ موند و استرس ما بیشتر شد که نکنه تو ژنو که شهر گرونی هم هست آواره بشیم!


http://s3.picofile.com/file/7512320000/020.jpg

 

با ورود به هتل همچنان استرس برخورد اونا و ادعای خسارت احتمالی آزارمون می داد. رسپشن که پسر جوونی احتمالا از مناطق شمالی یا عرب نشین آفریقا بود با خشرویی اسممونو چک کرد و بعد گفت که حدود 90 فرانک یعنی هزینه یکشب از کارتمون کم شده و مابقی رو می تونیم نقد بدیم!!! هنوز از خوشحالی این خبر خارج نشده بودیم که 2 تا کارت کوچیک کف دستمون گذاشت و گفت تا روز آخر اقامتمون با این کارت کل هزینه های حمل و نقل عمومی و حتی کشتی های کوچک دریاچه و قطار شهری نیز برامون رایگانه! و البته صبحانه هتل هم برامون حساب شده. حالا حسابشو بکنید ما از این سورپرایزهای عالی چه حالی شده بودیم!

با دیدن سبد سیب ها یاد هتل سال قبلمون در وین افتادیم و اینبار هم بعد از گرفتن اجازه با خوردن سیب های شیرین و آبدار خوشحالیمونو کامل کردیم! یه لحظه تصور کنید سبد پر سیب های خوشمزه  اونم مجانی!

رو میز رسپشن انواع مختلف نقشه های شهری یافت می شد که 2 یا 3 تاش رو انتخاب کردیم و پس از اونکه سر رسپشن خلوت شد ازش خواستیم تا مسیرهای گردشگری رو برامون تشریح کنه. اونکه دختر جوونی بود اولش شماره اتاقمونو پرسید و بعد به یکباره به فارسی البته با لهجه ای خاص پرسید شما ایرانی هستید؟ ماکه جاخورده بودیم و هنوز فرصت پاسخ پیدا نکردیم جواب بدیم، خودش ادامه داد که پدرش افغانیه و درنتیجه فارسی بلده، بعد گفت که ایمیل ما رو از بارسلون اون خونده و بعدهم کلی درخصوص گردش شهری راهنمایمون کرد! 
خیابونهای ژنو از اون چیزی انتظار داشتیم خیلی کثیف تربودن، وجود اتباع خارجی به خصوص آفریقایی های سیاپوست و یا عرب تبار، یجورایی چهره شهر رو نسبت به گذشته خراب کرده و کلا ژنو از نظر تمیزی با سایر شهرهای سوئیس تفاوت فاحشی داره!

اونطرف خیابون هم ساختمونهای نسبتا بلند اما با بافتی سنتی قرار داشتن که بالای سرشون تابلوهایی با عناوین برندهای بزرگ و معروف و البته اکثرشون برندهای مشهور ساعت سازی در جهان بود. آره ژنو مرکز ساعت سازی برندهای معروف جهانه.

 

http://s1.picofile.com/file/7494107953/023.jpg

 
در ادامش هم بالای تپه گران ترین رستوران و هتل ژنو Eaux-Vives قرار داره که قبلا خونه یکی از پولدارای شهر بوده!


http://s3.picofile.com/file/7494110428/042.jpg

 

از اونجا که بلیطهای پس حمل و نقل اهدایی هتلمون امکان سوار شدن رایگان به قایق ها یا همان کشتی های کوچک زرد رنگ رو فراهم می کرد، به قصد رفتن به اونطرف دریاچه و کلا گشت زدن در دریاچه به یکی از ایستگاههای مربوطه مراجعه کردیم و جالب اونکه روی تابلو دقیقا ساعت هرکدوم رو مشاهده می کردی.


http://s3.picofile.com/file/7494120749/219.jpg

 
ادامه نوشته