صبح اول وقت حدود 5.5 بود كه از خواب پاشدم و بدون فوت وقت ساك ها را براي خروج از فريبورگ همراه برداشتم. كونراد ديشب اصرار كرده بود كه براي كمك به من و بردن ساك ها تا ايستگاه بيدارش كنم. اين شد كه به او زنگ زدم و با هم در حاليكه كليد اتاق را در صندوق مخصوص آن جلوي در انداختيم، از فريبورگ و خاطرات بسيار خوش آن خداحافظي كردم. هوا هنوز تاريك بود و هنوز چند قدمي در طول خيابان نرفته بوديم كه به ناگاه اتوبوسي جلوي ما توقف كرد و راننده گفت كه مي تواند تا ايستگاه قطار مارا همراه ببرد. راستش يكم جا خورديم چون از فرهنگ غربي چنين كاري را انتظار نداشتيم. اما خيلي خوشنود شديم و ساك ها را بالا برديم. در ايستگاه به گرمي با كونراد وداع نمودم و نهايتا سوار بر قطار به سمت برن حركت كردم.
در ايستگاه برن ابتدا بر روي تابلو نتوانستم شماره سكوي قطار ميلان را پيدا كنم در نتيجه نزد مسئول بليط فروشي و راهنما رفتم. خانم مذكور با خوشرويي از صندلي بلند شد و تا محوطه سالن آمد و شماره سكو را به من نشان داد كه به نظرم اين فرهنگ مشتري مداري سوئيسي ها خيلي برايم جذاب اومد. (قابل توجه مشتري مداراي ايراني!)
در طول مسير كه حدود 3 ساعت به طول انجاميد از شهرهاي بسيار كوچكي عبور كرديم و بازهم طبيعت بكر سوئيس، درياچه زيبا و البته چشم انداز كوههاي آلپ قابل توصيف نيست. قطارها هم پرشده بود از ايتاليايي ها ويا سوئيسي هايي كه عموما ايتاليايي زبان بودند. موبايلم هم به محض نزديك شدن به ايتاليا هزينه رومينگ هر دقيقه رو بيشتر از 1 فرانك اعلام كرد.

حدود ساعت 10 صبح وارد ميلان شدم و اين شهر بزرگ و پولدار ايتاليا كه شهرت زيادي دارد را از نزديك تماشا مي كردم. در و ديوار خيابان ها پر بود از تيزرهاي تبليغاتي. از تيزرها نيز علاقه وافر اين شهر به فوتبال موج مي زد. تبليغات اينترميلان در همه جاي شهر موج مي زد و البته آث ميلان هم تك و توك تبليغ داشت.
با خروج از ايستگاه، سعي كردم تا خيابان و مغازه ها را با تصاويري كه در گوگل مپ ديده بودم مقايسه كنم. خوشبختانه خيلي سريع اين مقايسه جواب داد و مسير ميدان اصلي جلوي ايستگاه را پيدا كردم. انگار قبلا اينجا بودم! اما برخلاف تصورم ميدان داراي ابعادي بسيار كوچكتر از تصور قبلي ام بود. با ديدن فروشگاه مك دونالد و خيابان كناري آن كه بيشتر شبيه كوچه بود، مقصدم كه همان كوچه بود را به راحتي يافتم، چراكه مطابق نقشه هاي گوگل مپ در اين كوچه دهها هتل قرار داشت. در مدخل كوچه تابلو چند هتل توجهم را جلب كرد. با ورود به اولين آنها كه اسمش از نام سرداران روم قديم گرفته شده بود، از رزپشن قيمت اتاق را پرسيدم و او در پاسخ مبلغ 85 يورو را مطرح كرد. از آنجاكه قيمت دستم نبود خواستم خارج شوم و از هتل هاي كناري هم قيمت را بپرسم. اما او پرسيد كه چه قيمتي مد نظرم هست(درست مثل فروشنده هاي ايراني) و نهايتا با كمي چانه زدن به قيمت توافقي 65 يورو براي هر شب رسيديم و من كه كمي خسته بودم و از طرفي حال كشيدن ساك ها را نداشتم و اين هتل تنها ۱۵0 متر با ايستگاه مركزي قطار فاصله داشت كه آن هم به فرودگاه اتوبوس داشت و هم داراي ايستگاه مترو بود، سريعا قبول كردم.

البته عبور از خيابان در ميلان با سوئيس خيلي متفاوت است. فرضا هنگاميكه خواستم از خط عابر پياده عبور كنم، وسط هاي راه متوجه شدم كه ماشين ها با سرعت زياد به سمتم حركت مي كنند و اين شد كه سريع برگشتم و با زحمت و كلي دعا از خيابان گذشتم! براستي كه فرهنگ رانندگي ندارند!