با آغاز روز دوم که دیگه حالا تاثیرات ساعتی بیولوژیک بدنمون هم کمک کرد تا سحرخیز باشیم با صبحونه نسبتا مفصلی که داشتیم آماده آغاز روز شدیم.

براساس ذهنیت قبلی و برنامه ریزی شب قبلمون تصمیم داشتیم تا از صبح عازم شبه جزیره نیتروی بشیم و ... اما برای اطمینان بیشتر از رسپشن که حالا دیگه پسری جوون بود در مورد این موضوع پرسیدیم و بعدهم از اونجا که فردا قرار بود به دیدن مرکز شهر بریم، دراین خصوص سئوال کردیم که یکدفعه رنگ و رو عوض کرد و گفت: اصلا روز یکشنبه زمان مناسبی برای مرکز شهر قدیمی نیست و چون یجورایی اونجا که یه مکان تجاری-اداریه، آخر هفته ها خالی میشه و درنتیجه ضریب امنیتش هم کاهش پیدا می کنه! این شد که ما هم که کلا بچه های حرف گوش کنی هستیم، در یک تصمیم سریع و شجاعانه برنامه رو عوض کردیم و بدون معطلی همین امروز عازم محله های قدیمی مرکز شهر شدیم!

 

http://s9.picofile.com/file/8311212100/109.JPG

 

http://s8.picofile.com/file/8311212134/114.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8311212150/117.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8311212326/133.JPG

 

http://s8.picofile.com/file/8311212250/132.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8311212426/147.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8311212418/144.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8311212368/140.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8311212400/143.JPG

 

http://s8.picofile.com/file/8311212518/154.JPG

 

برای همسفر شدن با ما و دیدن کل سفرنامه لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.