روز شانزدهم سفر – فرانسه - پاريس (PARIS)– بخش پنجم –  بالاي برج ايفل

صبح آخرين روز اقامتمون در پاريس به سرعت ساكهامون بستيم و چون پروازمون براي براتيسلاوا عصر  بود تا ظهر مي تونستيم بازم تو پاريس به گردش اختصاص بديم. اما چون مقررات جديد بسياري از هتلها زمان چك اوت رو 11 صبح اعلام كرده بودند به ناچار بايد اتاقمونو تحويل مي داديم.

از اينا كه بگذريم اين بار مقصدمون برج ايفل بود تا شايد با يكساعت زودتر از ساعت شروع به كار برج، بتونيم از پس جمعيت منتظر براومده و بالاخره بالاي برج ايفل رو از نزديك تماشا كنيم. اما با اينكه ساعت 8.30 صبح اونجا بوديم با ديدن صف چندصدنفري كوپ كرديم. جالب اينكه درست كنار ما دروازه‌اي بود كه افراديكه اينترنتي بليط برج رو خريده بودن بدون اونكه صف زيادي رو پيش رو داشته باشن مستقيما وارد بخش سوار شدن به آسانسورها مي شدن. ماكه امكان پرينت رو نداشتيم از اينكه اين فرصت رو از دست داديم يكم دپرس شديم. بالاخره پس از اونكه ساعت 9.30 در و باز كردن، ما هم در امتداد جمعيت پس از چك هاي امنيتي بليطمونو خريديم. قيمت بليط تا طبقه دوم 8.5 يورو و تا نوك ايفل 14 يورو بود. با اينكه دوست داشتيم نوك ايفلم زيارت كنيم اما راستش با خيل جمعيت و ظرفيت كم آسانسورهاي كوچك فوقاني، ريسك نكرديم و اين شد كه نهايتا با آسانسورهاي كه نسبتا بزرگ بودند به طبقه دوم برج ايفل اكتفا كرديم.

 

http://s3.picofile.com/file/7498560428/006_2_.jpg

 

هواي غبار آلود پاريس، منظره رود سن و ساير بناهاي تاريخي همه از اون بالا شكل ديگري دارن. جالب اونكه همه چي هم ساختن يعني از رستوران گرفته تا فروشگاه سوغاتي فروشي و ... . تو اين وادي گرفتن عكس هاي متعدد از چپ و راست هم توسط توريستها دنبال مي‌شد و البته خوشبختانه چون ما تو همون سري هاي اول بازديد كننده بوديم، هنوز اونقدر شلوغ نبود كه دست و پاگيرمون بشه.

 

http://s1.picofile.com/file/7498560642/034_2_.jpg

...............

اين ايميلو كه دقيقا نمي دونیم منبعش كجاست اينجا مياریم . نسبتا جالبه:

 

در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی «آدم» باشید!

سیستم حمل و نقلی پاریس به نظر من سیستم تقریبا کاملی است که به تمام نقاط شهر خدمات رسانی می کند اما این سیستم گرچه به نظر می رسد ایرادات کمی داشته باشد اما نگرانی ها درباره فرهنگ استفاده از این سیستم ها مشاهده می شود.
بنابراین شهرداری پاریس با استفاده از تبلیغات فرهنگی دنبال فرهنگ سازی است.
اخیرا وقتی تبلیغات شهری مخصوصا در فضای مترو را مشاهده می کنیم این تبلیغات معنا دار دیده می شوند.
شاید افرادی که در استفاده از وسایل حمل و نقل پاریس اینگونه رفتار می کنند به خود آیند که یعنی من شبیه این حیوانات هستم؟
اما این تبلیغات چه هستند:


 درباره شهرهای دیگر اطلاعی ندارم اما در مترو های پاریس صندلی های تاشویی وجود دارد که نزدیک درهای ورودی واگن های مترو است وقتی مترو شلوغ است بهتر است که مسافر متوجه شود که با ایستادن فضای بیشتری را در اختیار سایر مسافران قرار می دهد. این تصویر هم چنین وضعی را تشریح می کند. یعنی فردی را نشان می دهد که این فرهنگ را ندارد و بدون توجه به مسافران دیگر شبیه یک حیوان به راحتی در صندلی خود لم داده است.
این تبلیغ که نمادهای خطوط مترو و رنگ هاش را نشون میده و در این مورد خط 2 و 3 را نشون داده می گه: تنبلی کردی و فضای زیادی را اشغال کردی . سرزنش های دو یا سه باره دیگران روبروته.

"متاسفانه ما چون نمی دونستیم َ تو راه فرودگاه همش رو اين صندلي تاشوها مينشستيم! چون بار داشتيم و مي خواستيم به در نزديكتر باشيم!"
 
ادامه نوشته

روز پانزدهم سفر – فرانسه - پاريس (PARIS) – بخش چهارم –  موزه لوور

صبح در حاليكه مي دونستيم امروز به جهت آنكه اولين يكشنبه اول ماه اكتبره و مطابق با روال، موزه لوور مجانيه و احتمالا به جهت تعطيلي و فرار از پرداخت بليط 14 يورويي جمعيت بيشتري هجوم مي‌يارن، سريع بساط صبحونه رو جمع كرديم و سعي كرديم قبل از شروع به كار موزه اونجا باشيم و اين شد كه با مترو به سمت ايستگاهي كه نام لوور رو يدك ميكشه حركت كرديم.

راستش وقتي از مترو بالا اومديم به يكباره يه حجم جمعيتي چند هزار نفره رو ديديم كه يكم جا خورديم و گفتيم نكنه اينا برا موزه اومده باشن! اما بعد كه خوب دقت كرديم ديديم همشون لباس ورزشكاري تنشون بود و كلي غرفه غذا و نوشيدني هم علم شده بود كه ازشون پذيرايي كنه. از قرار از اين بساط‌هاي دوهمگاني و ... است كه تو ايرانم گاهگداري برگزار ميشه است. اما تيشرتهاشون خيلي قشنگ بود و يكم قلقلكمون داد كه ببينيم آيا مام كاسب مي شيم يا نه؟! اين شد كه به سمت غرفه مربوطه رفتيم. اما مسئولش كه خانم جواني بود مودبانه گفت كه بايد قبلا اينترنتي ثبت نام مي كرديم و خلاصه انشا ا... براي سال بعد و ... . كه ما گفتيم ما كجا و سال بعد كجا و ... !

به هر صورت از اونجا كه نگران شديم نكنه از صف موزه جا بمونيم سريع به اون سمت حركت كرديم و البته كنار ما هم چند نفري با سرعت راهي بودند. وقتي وارد محوطه ميدونگاهي لوور شديم راستش عظمتش مارو گرفت و بعد از اون بود كه ديديم جمعيتي در حدود 300 يا 400 نفر جلوي در ورودي هرم شيشه اي صف كشيدن و مردم هم با سرعتي شبيه دويدن به اونا اضافه ميشن. 


http://s1.picofile.com/file/7498558488/113.jpg

ماهم كم نياورديم سريع خودمونو آخر صف چسبونديم و در حاليكه هنوز حدود 45 دقيقه به شروع كار موزه در ساعت 9 مونده بود، جمعيت هر لحظه تصاعدي بالا مي رفت و ديگه حوالي ساعت 9 نمي شد انتهاي صف چند هزار نفره لوور رو با چشم ديد.

 


سر ساعت 9 در موزه باز شد و جمعيت با همون نظم مثال زدني كه تجسمش براي ما ايراني ها يك سخته در رديف هاي منظم جلو رفتند و كمتر از 10 دقيقه ماهم وارد هرم شيشه اي شده بوديم. 


http://s3.picofile.com/file/7498555799/017.jpg

هرميكه هم از داخل و هم از بيرون علاوه بر عظمت زيبايي منحصر به فردي داشت به طوريكه از داخل و از بيرون مي شد محوطه مقابل كه محل گذر افراد بود رو تماشا كرد و يجورايي نور زيبايي هم به داخل موزه منعكس مي كرد.

..............

حوالي ظهر بود كه بالاخره وارد ورودي هاي مربوط به سالن ايران شديم. البته بخشهايي كه شاهكار مربوط به آثار تاريخي ايران ميشه يا همون دروازه‌هاي تخت جمشيد در بخش ورودي و تقريبا خارج از سالن در كنار ساير آثار مربوط به تمدن بين النهرين ارائه شده است.

http://s1.picofile.com/file/7498557632/084.jpg

ديدن چندين ديوار بزرگ با نقش شيرهاي معروف تخت جمشيد كه همگي از فرط سالم بودن انسان رو به شگفتي وا مي‌داشت در كنار تعداد نسبتا زيادي از هموطن‌هاي ايراني كه به نوعي سهم غالب بازديد كنندگان آن بخش از موزه لوور رو تشكيل مي دهند، حس خاصي از حس عشق به وطن و افتخار رو به آدم القا مي كنه. هرچند از اونجا كه اين سالن در طبقه دوم و طرف ديگر موزه قرار داره كمتر مورد توجه بازديد كنندگان عمومي موزه قرار مي گيره و نسبت به ساير بخش ها از جمعيت تراكمي كمتري برخورداره. 

با ديدن اين آثار اولش آدم شايد تاسف بخوره كه چرا اين آثار به نوعي از ايران دزيده شد و تو وطن نيستند اما بعدش وقتي خوب فكر مي كني، مي شه گفت كه اينها به نوعي شناسنامه هويتي ما براي يادآوري به خودمون و ساير مردم دنياست تا به ما به چشم آدم هاي وحشي و غير متمدن نگاه نكنن. شايد اگه اين آثار همچنان تو وطن مي موندن، الان گوشه يكي از موزه هاي نيمه تعطيل و يا حتي انبارهاي نه چندان استاندارد ميراث فرهنگي در آستانه تخريب قرار مي گرفتند و ... .


در كنار رود سن دقيقا در وسط محوطه خشكي كوچكي كه رود سن رو به دوشاخه تقسيم كرده، بناي نه چندان بزرگ كليساي نتردام قراردارد كه كتاب و سپس فيلم گوژپشت نتردام آن را به شهرت جهاني رسوند.
http://s3.picofile.com/file/7498559351/124.jpg
ادامه نوشته

روز چهاردهم سفر – فرانسه - پاريس ( PARIS) – بخش سوم –  ديزني لند

اونقدر از ديزني لند شنيده بوديم كه براي رفتن به اونجا به ناچار يك روز رو كنار گذاشتيم. اگه در مواقع اوج سفرهای توریستی و هوای خوب به اونجا برید خیلی شلوغه و متاسفانه ما حساب شنبه كه روز تعطيلي هست رو نكرده بوديم و اين شد كه تو اوج شلوغي اونجا رفتيم. بليط ورودي براي مجموع 2 تا پارك 69 یورو و براي يك پارك 58 يورو بود البته اينجا كارت هاي پاريس ويزيتمون خيلي بكار اومد و  با تخفیف اون قيمت بليط 2 تا پارك جمعا 55.5 يورو شد هرچند كه هنوزم به نظر خيلي زياد مي ياد! البته اگر كارت دانشجويي بين المللي داشتي هم برای 2 پارک جمعا 59 يورو بود. اما بعدش همه بازیها مجانیه و ... . ديزني لند یک شهر رویايي بازسازی شده. است و بسياري از شخصیتهای کارتونها و فیلمهای والت دیسنی بازسازی شدن. فضاسازی بسیار قشنگ و زیباست و جاذبه ها همونقدر که برای بچه بی نظیره بزرگترها رو هم میتونه مجذوب خودش کنه.

نزدیکترین دسترسی ها به این محل،  ایستگاه Marne-la-Vallee-Chessy  از RER A که خودش در پایان چند شاخه میشه و پارک در انتهای شاخه A4  قرار داره. ( باید حواستون باشه اشتباه سوار نشید چون ایستگاهش برای چندتا خط مشترکه !) خلاصه ماهم از طريق مترو به اون سمت راه افتاديم اما چون اونجا تو زون 6 قرار داشت در انتهاي زون 3 پياده شديم و با خريد بليط جدا به مبلغ 5.5 يورو (رفت و برگشت11 يورو) اونم با كلي مكافات چون دستگاهها به زبون فرانسه بودند و كارتهاي اعتباري براي پرداخت مي خواستند، به كمك 2 تا شهروند فرانسوي كه بيچاره‌ها با اينكه عجله داشتند بعد چند بار امتحان كردن با دستگاه، مارو بالا بردن و به بليط فروشي راهنمايي كردند. راستش اولش تو جلدمون شيطون رفته بود كه بليط جديد رو نخريم چون كسي اونو چك نمي كنه اما چون ترسيديم برامون سابقمون بد بشه پياده شده و بليط رو خريديم و خوب شد چون در هنگام خروج از ايستگاه بايد بليط وارد مي كردي تا درب فنري باز مي شد و برای برگشت ها درب فنری ورودی مترو با اون کارت ها باز می شد!
http://s1.picofile.com/file/7887216662/057.jpg

به همراه جمعيت زيادي كه در محوطه بودن ابتدا با تعجب نقش و نگارهاي بازسازي شده كودكي رو تماشا كرديم و نهايتا به خونه سفيد برفي وارد شديم كه بسيار ماهرانه ساخته شد بود اما براي بازيها صف هاي عظيمي بود كه خيلي حس مي خواست تا آدم منتظر بمونه.


http://s3.picofile.com/file/7887217632/061.jpg


در محيط اطراف هم كه هر كدوم تو نقشه رايگان اونجا با رنگهاي مختلف علامتگذاري شده بود، هر چند ساعت يكبار شوهاي موزيكال مختلف برگزار مي شد و شخصيت هاي با لباس كارتوني و عروسكي در ميان جمعيت رژه مي رفتند و بعد هم گوشه و کنار می ایستادند تا با مردم عکس بگیرند. راستش قصد داشتيم چندتا بازي مثل قطار و ... رو امتحان كنيم اما ديدن صفهاي عظيمش مارو پشيمون مي كرد تا نهايتا به محوطه دزدان دريايي كارائيب رسيديم. ظاهرا 30 يا 40 نفر در وروديش تو صف نبودند كه در نتيجه ماهم به اونا اضافه شديم اما نگو كه اين تازه محوطه بيرونيش بود چون حدود نيم ساعت طول كشيد تا پس از حركت مورچه اي در دالان هاي ابتدايي به محوطه غارهايي برسيم كه اصل ماجرا تازه از اونجا شروع مي شد و يجورايي فضاي جنگ و غارهاي مخفوف فيلم را بازسازي كرده بودن. اما اوج هيجان به سوار شدن به قايق ها و حركت در رودخونه اي بود كه دو طرفش نمايش بسيار واقعي و جذاب از جنگ دزدان دريايي و شليك بمب و ... داشت و ما با قايق درست از وسط اين معركه عبور مي كرديم. راستش خیلی باحال بود و ارزش وایسادن رو داشت!


http://s3.picofile.com/file/7887218488/069_2_.jpg

بازيها روي نقشه از نظر شدت هيجان و يا خانوادگي بودن دسته بندي شده بودن. اولش با يك نمايش عروسكي كارتوني فانتزي شروع كرديم كه خانوادگي بود و زياد خوشمون نيومد و بعد سوار قطار راك اند رول شديم كه درجه هيجان متوسط رو داشت. اول بهتون هدفون ميدادن كه رو گوشتون بذارين و بعد با سرعت خارق العاده اي وارد تونل هاي تاريك با نور پردازيهاي راك مي شدي و در گوشتون موسيقي تند راك صدا مي داد. خيلي هيجانش زياد بود. چون يه جور رولر كستر بود كه با نور و موسيقي راك همراه شده بود. خلاصه چندبار از وحشت حالمون بد شد اما در مجموع حس خوبي داشت و كلي سر ذوق اومديم! و مشتاق شديم كه بازيهاي هيجاني ديگه رو هم امتحان كنيم.


http://s1.picofile.com/file/7887223973/095.jpg


بازي بدي ديوار مرگ بود كه از ارتفاع 40 يا 50 متري بي هوا سقوط آزاد مي كردي و حالت بد ميشد. كه اين يكي رو با توجه به سابقه‌اي كه از يكي از دوستاي نترسمون داشتيم سوار نشديم! چون اون كه خيلي سر نترسي داشت مي‌گفت من وقتي اومدم پايين به غلط كردن افتاده بودم!


http://s2.picofile.com/file/7887226341/109.jpg


ادامه نوشته

روز سيزدهم سفر –  فرانسه - پاریس(PARIS) – بخش دوم –  گشت شهري- رودخانه سن و ...

صبح ديگه خستگي از تنمون كاملا در رفته بود و  امروز از ابتدا برنامه وسيعي رو براي گشت داخل شهر پاريس داشتيم. با خروج از هتل و دنبال كردن مسير مترو، برناممون اين بود كه سوار كشتي هاي توريستي رود سن بشيم و همون اول ابتدا داخل شهر و اماكن توريستي رو برانداز كنيم. به اين خاطر به سمت آخرين ايستگاه كشتي‌ها حركت كرديم تا از اونجا سفر رو شروع كنيم. از ايستگاه مترویی که پیاده شدیم تا اسكله ساختمون بزرگي بود كه ترجیح دادیم چند نفري كه ظاهرا مسير رو به همون سمت اسکله طی می کردند دنبال كنیم، اما بعد  وسط راه وقتي از دختر محجبه‌اي كه ظاهراًٌ لبناني بود مسير اسكله رو پرسيديم او با تعجب پرسيد مي‌دونيد الان داخل دانشگاه هستيد؟ و بعدش ما رو تا نزديكي در خروجي با طی مسافتی حدود 500 متر مقابل رود سن راهنمايي كرد.

کنار اسکله به راحتي باجه بليط فروشي قایق رو پيدا كرديم اما با تعجب متوجه شديم كه كارت پاريس ويزيتمون براي تخفيف اين شركت (Bateaux Les Vedettes du Pont-Neuf) اعتبار نداره و جالب اونكه متصدي بليط‌فروشي بدون ذره‌اي ناراحتي روي كاغذ و نقشه اسم شركت رقيبشون (Batobus) كه مي شد بليط‌هاي تخفيف دار كشتي ديگه توريستي رو از اونا گرفت برامون نوشت. اما بعدش با توجه به اينكه بليط اين شركت 14 يورو براي كل روز بود و با تخفيف براي دانشجوها 9 يورو و شركت رقيب 12 يورو براي يكساعت و با تخفيف كارت پاريس ويزيت 9 يورو براي تنها يكساعت استفاده مي شد و از همه بدتر بايد كلي پياده تا ايستگاهش مي رفتيم، تصميم گرفتيم كه قيد تخفيف كارت پاريس ويزيت رو بزنيم و با كارت دانشجويي از همين شركت يك بليط 9 يورويي و يه دونه 14 يورويي بدون تخفيف بگيريم و بپريم تو كشتي كه تقريبا آماده حركت بود.


http://s3.picofile.com/file/7887227311/121.jpg


سوار بر كشتي تفريحي كه سقف استوانه‌اي شيشه اي داشت با بقيه مسافر ها كه به زحمت 7 يا 8 نفر مي شدند، از ايستگاه كشتي واقع در  Austerlitz Bridgeحركت كرديم.

در مسير از جاييكه وسط رود خشكي نسبتا كم عرضي رودخانه سن رو به دو نيم تقسيم كرده بود گذشتيم و در ادامه با گذر از چشم انداز زيباي رودخانه سن و بناهاي ديدني آن از موزه لوور تا انتهاي خيابان شانزه‌ليزه و نهايتاً ايستگاه پاياني كه برج ايفل بود را طي زماني در حدود 40 دقيقه پشت سر گذاشتيم. در ايستگاه پاياني كه كنار برج ايفل بود كشتي را ترك كرده و اين بار براي گشت و گذار از پل رودخانه سن عبور كرده و منطقه پشت برج ايفل رو برانداز كرديم.


http://s2.picofile.com/file/7887227953/126.jpg

...................

راستش همه چيز يجورايي رنگ و لعاب خاصي داشت و با اينكه داخل سالن و ساختمون خيلي روشن نبود اما تلالو ديوارها و نقش و نگارهاي اون با آدم حرف مي زد. نهايتا با اينكه دلمون نمي اومد اما به جهت ضيق وقت چون مي‌خواستيم غروب آفتاب رو از بالاي تپه هاي مونتماغت يا همون Sacre Coeur) بخونيد سكغه‌كوغ (!)( تماشا كنيم و اين شد كه بعد از اينكه دقايقي كوتاه رو تو گالري لافايت كه پاساژ مانندي بود و همون نزديكي بود گذرونديم، با استفاده از مترويي كه تو همون گالري بود به سمت اونجا حركت كرديم. با پياده روي در جاده هاي شيبدار و نهايتا 100 تا 150 پله به محوطه بزرگي رسيديم كه بام پاريس به حساب مي اومد.


http://s2.picofile.com/file/7887214301/044_2_.jpg

در اون بالا علاوه بر چندين رستوران و فروشگاه كليساي بزرگي بود كه توجه همه توريست ها رو به خودش جلب مي كرد. بعد از بازديد از كليسا و تماشاي منظره پاريس دودآلود از لابه لاي جمعيت انبوهي كه اونجا جمع شده بودند، يكي يك پله ها رو پايين اومديم.


http://s1.picofile.com/file/7887213759/032.jpg



ادامه نوشته

روز دوازدهم سفر – فرانسه - پاريس ( PARIS) – بخش اول –  در مسير راه - برج ايفل

فرودگاه چيانپينو نسبت به فرودگاه لوبك بزرگتر بود و تو اون ساعت كه اصلا انتظارشو نداشتيم 2 - 3 تا كانتر و جمعيت 30 – 40 نفره اي هم بودند. كه البته عمدتاً مال همين شركتهاي رايان اير و مشابهشونه. به نظر مي ياد رايان اير تو ايتاليا خيلي طرفدار داره چون حتي كلي پروازهاي داخلي هم براشون از شهر به شهر گذاشته و تو همون فرودگاه ما حداقل 4 تا هواپيماي رايان اير پارك شده ديديم.

خوشبختانه اين بار هم مشكلي در تائيد كارت پرواز نداشتيم و در حاليكه ما بازم نگران گيردادن الكي به ابعاد كوله هامون بوديم، خود ايتاليايي ها با ساك هاي بزرگ كه بعيد بود خيلي استاندارد شركت رايان اير رو رعايت كرده باشه وارد سالن ترانزيت مي شدند!

ساعت 6.40 دقيقه پرواز سر موقع انجام شد و بازهم همون داستان تبليغات مهماندارها براي فروش محصولاتشون تا خود مقصد ادامه داشت. البته تماشاش براي ما خيلي هم خالي از لطف نبود. حدود 8.30 بود كه رسيديم شهر Beauvais (بخوانيد بووه) كه انگاري حدود 100 كيلومتري با پاريس فاصله داشت. بعد از گرفتن بارمون كه البته با كمال تعجب بجاي اونكه از نقاله با تابلوي رم بياد از نقاله كناري اش با تابلوي استكهلم اومد!!! ما ديگه كار خاصي اونجا نداشتيم. جالب اينكه بازهم از مرز پليس براي چك كردن پاسپورت خبري نبود. حتي خوشبختانه اين بار  مثل ايتاليا از مامور پليس و سگهلاي بزرگ كه آدمو يكم مي ترسونه هم خبري نبود و با خريد بليط اتوبوس هاي پاريس به قيمت هر نفر 15 يورو  دنبال جمعيت تا محوطه فرودگاه راه افتاديم.

صف اتوبوس يكم شلوغ بود و ما اولش يكم جا خورديم اما خانمي كه مسئول اتوبوس ها بود بود با نظم خاصي كل جمعيت رو در 3 اتوبوسي كه حضور داشتند خيلي سريع جا داد و چند دقيقه بعد در مسير پاريس بوديم.

پس از اونكه در ايستگاه نهايي مترو نزديك هتلمون پياده شديم، مطابق راهنمايي كاغذ پرينت شده، يا بايد اتوبوس سوار مي شديم و يا اونكه حدود 18 دقيقه پياده روي داشتيم. اما چون تازه از زيرزمين مترو بالا اومده بوديم هنوز جهت درست رو پيدا نكرده بوديم و اين شد كه ابتدا از چند تا عابر موضوع رو پرسيديم اما چون انگليسي بلد نبودن خيلي كمكي نكردند. بعدش به سراغ رستوران كنار خيابون رفتيم و از مرد سياه پوستي موضوع رو پرسيديم او كه فقط چند كلمه انگليسي بلد بود به زحمت منظورمونو فهميد و تازه صاحبكار سفيدشو صدا كرد و پس از يك دو دقيقه علما به اين نتيجه رسيدن كه سر خيابون ميشه با اتوبوس اونجا رفت. اما بعدش يدفعه سياهپوسته نگاهش به ساك ما افتاد و گفت، اين كه نميشه شما بار داريد و براتون سخته و گفت صبر كنيد تا من به دوستم زنگ بزنم تا بياد و شما رو با ماشين برسونه. اولش ما يكم مقاومت كرديم گفتيم بابا ممنون نمي خواد و ... چراكه فكر كرديم نكنه يارو واسه ما كيسه دوخته باشه يا نقشه‌اي برامون داشته باشه. اما نهايتا چون خيلي خسته بوديم تسليم شديم و بعد از چند دقيقه يه ماشين بنزي كه فقط اسم بنز رو يدك مي‌كشيد و ماشا ا... جلوبنديش تعطيل بود، با راننده سفيدش مارو سوار كرد و مرد جون راننده يه چند دقيقه اي ابتدا سعي كرد با GPS موبايلش هتلو پيدا كنه كه نتيجه نداد و نهايتا از روي رزرويشن هتل شمارشو با موبايلش گرفت و با گرفتن آدرس ما رو از كوچه پس كوچه ها خيلي سريع به مقصد رسوند. يارو خيلي مرام گذاشت و هيچ پولي هم درخواست نكرد و اونجا بود كه ما گفتيم بابا اين فرانسوي ها خيلي انسانند!

عصر ساعت 4.5 بود كه ديگه تنبلي رو كنار گذاشتيم و گفتيم حيفه از وقتمون استفاده نكنيم و اين شد كه ابتدا با اتوبوس 4 تا ايستگاه تا مترو رفتيم و بعدشم با مترو در ايستگاه بيرحكيم كه نزديك به برج ايفله پياده شديم. از اونجا به سمت برج ايفل حركت كرديم اما راستش بعد از ديدن اولين چشم انداز برج ايفل خيلي تو ذوقمون خورد چون عظمتي كه مورد نظرمون بود حداقل تو اون نما به هيچ وجه تحقق نيافت! ( البته اين نمايي كه عكسشرو گذاشتيم نيست ها !!!)

 

http://s3.picofile.com/file/7887214080/041.jpg

 

در طول مسير حدود 1 كيلومتري از ايستگاه تا برج كه يكطرفش هم رود سن قرار داشت، خيل توريست هاي رنگ و وارنگ در حركت بودند و در كنارشون كيوسك هاي فروشنده يادگاري هاي پاريس، رستوران ها و بارها كاسبي خوبي داشتند. در طول مسير چندين دستشويي مكانيزه هم طراحي شده بود كه البته جلوي هركدوم چند نفري صف وايستاده بودند و جالب آنكه در اين دستشويي هاي رايگان همه چيز مكانيزه بود و بعد از باز شدن درب برقي‌اش و خروج هر نفر ، دستشويي به طور كامل شستشو و ضدعفوني مي شد. پشت دستشويي ها هم آبخوري هاي كوچكي قرار داشت كه ميشد شيشه آب رو پر كرد. راستش اولش ما اونا رو نديده بوديم چون خيلي كوچيك بودند اما بعدن كه متوجه شديم خيلي بكارمون اومد. خوبي اروپا اينه كه در اكثر شهرها آب لوله‌كشي همون آب شرب مردمه و همشون همون آب رو مي خورن و نياز نيست كه هزينه اي براي خريد آب بدي.

بگذريم، وقتي به محوطه زير برج رسيديم، يكدفعه همه چيز عوض شد و با ديدن پايه هاي عظيم برج ايفل كاملاً نظرمون برگشت و دوباره به تصورات قشنگ قبلي رسيديم.

 

http://s1.picofile.com/file/7887213438/015.jpg

 

راستش نميشه فضاي زير برج ايفل، پايه هاي عظيم و مهندسي منحصر به فردش و از همه مهمتر خيل عظيم توريستهايي كه چپ و راست، ايستاده و خوابيده مشغول عكس و فيلم گرفتن بودن رو نديده گرفت. (ماهم جاتون خالي يه دل سير عكس گرفتيم).

البته ديدن صف چند هزار نفري براي بالارفتن از برج هم در نوع خودش جالب بود، هرچند كه ما اولش از رفتن به بالاي برج نا اميد شده بوديم. تازه اونجا آدم به كار عظيم مرحوم ايفل پي مي بره و چقدر به كج سليقگي مقامات اون موقع كه مي خواستند برج رو خراب كنند و خود ايفل با پرداخت پول اجازه گرفت تا برج براي مدتي اونجا باشه. در زير پايه هاي برج تنديس نه چندان بزرگي از ايفل قرار داره كه به هر حال براي اداي احترام به ايشان كار خوبي شمرده ميشه اما بعيد مي دونيم خيل عظيم توريست ها اصلا به اين موضوع و اين تنديس توجهي داشته باشن.

 

http://s4.picofile.com/file/7890465050/018.jpg

 


http://s3.picofile.com/file/7887222361/083.jpg

ادامه نوشته