عصر آخرین روز حضور در باتومي زيبا ديگه حالا نوبت به کشف بخش جنوبي شهر رسيده بود و به همين خاطر ما هم برای ارضای حس کنجکاویمون اين بار هم ناپرهیزی کردیم و عصر پس از یه استراحت کوتاه در امتداد نوار ساحلي به سمت جنوب حركت كرديم.

بازم از وسط پارک زیبای 6 می و دریاچه زیباش گذشتیم و با عبور از کنار استخر دلفین ها در امتداد ساحل پیش رفتیم.

http://s3.picofile.com/file/7510906983/311.jpg

تو این حین انگار اینطرف شهر هم از سرمایه گذاری های رنگارنگ صاحبان صنعت گردشگری بی نصیب نبوده و یجورایی شکل و شمایلی آبرومند با چشم اندازی رنگارنگ به خودش گرفته بود.

http://s3.picofile.com/file/7510907197/318.jpg

دقايقي بعد كه حالا ديگه يجورايي خستگي داشت كم كم خودشرو به ما تحميل مي كرد، هوس خريد بستني از یکی از كيوسك هاي متعدد كنار ساحل كه با تابلويي بزرگ قيمت بستني رو 1.5 لاري اعلام كرده بود ما رو به توقف وا داشت اما انگار بازم بد متوجه شديم چرا كه وقتي خانومه بستني رو تو ليوان ريخت تازه گذاشت تو ترازو و بعد ازمون پرسید چه سسی می خواید آلبالویی یا شکلاتی؟ و بعد با دست و دلبازی یک کیلو هم سس روش ریخت! خلاصه نگو هر 100 گرمش 1.5 لاری بوده و هر ليوان بستني ناقابل 4.5 لاري برامون آب خورد! (با دلار 3500 توماني يعني بيش از 10 هزارتومان).

http://s3.picofile.com/file/7507462682/072.jpg

بعد از نوش جان کردن این بستنی اشرافی روی شنهای ساحل، که انصافا جای همگی دوستان حسابی خالی بود با ادامه مسير كمي جلوتر آكوا پارك باتومي هم از پشت نرده ها خودشو نشون داد اما ظاهرش نشون مي داد كه حداقل اون ساعت از روز تعطيله! هرچند چندان بزرگ و مجهز هم نبود که بشه با جایی مقایسه اش کرد!

با پیاده روی در امتداد نوار ساحلي كه تا حوالي اول شهر در نزديكي مرز با تركيه كشيده شده، وجود ساحل هاي زيباي شني و جاده كنار ساحل كه به دوچرخه سواري تفريحي اختصاص يافته بيش از پيش به چشم مي ياد. تو این وسط بازم منظره زیبای غروب آفتاب با پس زمینه دریای سیاه اونم لابه لای ابرها مارو برای دقایقی مجذوب خودش کرد.

http://s4.picofile.com/file/7732272903/330.jpg

لحظاتی بعد در همون نزديكي برج زيباي شهر خودنمايي مي كرد كه اولش يجورايي حس محافظه كاريمون موجب شده بود چون روش تابلوي رستوران داشت ورود به اونجا رو ممنوع تصور كنيم و جلو نريم! اما بعد با كمي شجاعت جلو رفته و خوشبختانه متوجه شديم كه نه بابا اين گرجيا خيلي با مرامن و بالا رفتن تا بالاي برج براي عموم مجانيه!

http://s3.picofile.com/file/7510907204/322.jpg

وقتی از راه پله های شیب دار برج بالا رفتیم به یکباره زیبایی محصور کننده ساحل دریا ظاهر شد. توصیف این منظره رویایی با پس زمینه نسیم خنک ساحل دقایقی مارو از خود بی خود کرد.

http://s3.picofile.com/file/7510907418/339.jpg

شاید اگه به ما بود ساعتی رو اونجا اطراق می کردیم اما نزدیکی زمان برنامه نورپردازی فواره ها و از آن طرف سایر توریست هایی که تو اون یه وجب جا دوست داشتن جای ما رو بگیرن موجب شد تا دیگه از اون محیط دل بکنیم و پایین بیایم.

http://s4.picofile.com/file/7732274836/342.jpg

http://s4.picofile.com/file/7732273866/341.jpg

در حاليكه هوا تقريبا تاريك شده بود و تا شروع برنامه نورپردازي فواره هاي رنگي دقايقي وقت باقي بود، بي هيچ معطلي اين وقت رو به بازديد از باغ كوچكي كه با ساخت ماكت هاي زيبايي زندگي سنتي مردم روستايي و قديمي گرجستان رو به نمايش گذاشته بود اختصاص دادیم.

http://s1.picofile.com/file/7510907525/368.jpg

کلبه های روستایی و پوشش مردم روستاهای با اونچکه از ظاهر روستاهای شمالی خودمون به خاطر داشتیم بازم این نکته رو روشن می کرد که به هیچ وجه مرزهای قراردادی نمی تونه منکر ریشه های فرهنگی مشترک مردم یک سرزمین بشه.

دقايقي بعد يكي از زيباترين شوهاي فواره هاي رنگي در محل درياچه Dancing Fonuntain با همراهی موسیقی زیبای کلاسیک به نمايش دراومد كه در واقع حسن ختام زيبايي بر پايان گشت هاي روزانمون در باتومي به حساب ميومد.

http://s1.picofile.com/file/7510907632/374.jpg

ترکیب هنرمندانه ای از نور, موسیقی با همراهی بکگراند زیبای پارک ساحلی که برای دقایقی آروممون کرد. اما بازم عقربه های ساعت با نزدیک شدن به ساعت 10 شب یادمون انداخت که باید این مسیر طولانی رو تا هتل دوباره برگردیم.

در مسير برگشت به يكباره ابرهاي تيره و و تار كارخودشونو شروع كردن و مايي كه به اميد يك هواي صاف چترمونو تو هتل جا گذاشته بوديم، در زير باروني تند و سيل آسا مثل دوتا موش آبكشيده خودمونو به هتل رسونديم!

شاید اینم حسن ختام شاعرانه ای بود بر لحظات رویایی اقامتمون در باتومی. چرا که ناگزیر باید فردا صبح به سمت تفلیس حرکت می کردیم .

ادامه دارد ...