خاطرات سفر به هندوستان(2013)- روز دوم- دهلی نو - گشت شهری دهلی با تور
کله سحر ساعت 5 و 6 صبح بود كه یکدفعه از بيرون اتاق سر و صداي آهنگهاي هندي ما رو از خواب پروند. نگو برخي فرقه هاي هندو مثل مسلمونها عبادت صبحگاهي دارن و به اين خاطر نامردي نكرده بودن و با صداي بلند موسيقي رو كه جزء لاينفك مراسم عباديشونه از بلندگوهاشون پخش مي كردن! با اينکه از خواب پریدیم اما راستش از بس خسته بوديم ناي تكون خوردن نداشتيم و تا همون حوالي 7/5 تو جامون باقيمونديم!
از اونجا كه قرار بود ليدر ساعت 9 بياد دنبالمون براي صرف يه صبحونه عالي وقت كافي داشتيم. خوشبختانه تنوع صبحونه هتل بسيار زياد بود و يجورايي مارو سورپرايز كرد اما چون حجم مطالب روز دوم سفر خيلي زياده شايد بهتر باشه با اجازه دوستان شرح مفصل صبحونه و ساير غذاهاي هندي رو به روز سوم سفرمون موكول كنيم!
اگه با تور سفر می کنید هیچی بالاتر از اون نیست که همسفراتون وقت شناس باشن که خوشبختانه مال ما بودن و تقريبا همشون سر ساعت تو لابي حضور داشتن و با اضافه شدن احسن رضا با ميني اتوبوس توريستي كه بعدا فهميديم قراره تا آخرين روز سفر ما رو همراهي كنه به سمت هتل 5ستاره راديسون بلو برای سوار كردن ساير همسفرامون راه افتاديم. خوشبختانه اونا هم وقت شناس بودن و دقايقي بعد همگي با هم در مسير گشت روزانه دهلي كه در واقع آفر مجاني تور بود راه افتاديم.
احسن رضا اول كار سعي كرد تا با پرسش از تك تك مسافرها درخصوص اينكه ديروز عصر رو چيكار كردن سر صحبت رو باز كنه! اما وقتي به ما رسيد و به ناچار ما هم پاسخ داديم كه معبد آكشارداهام رو ديديم به يكباره جا خورد!!! تو اين حين مسافرهاي ديگه هم يجورايي هاج و واج مونده بودن كه چجوري ما تو اين فرصت كم و درحاليكه هنوز با ظاهر يكم ترسناك هند آشنا نشديم اينطور بي پروا برنامه گشت رو آغاز كرديم. از اون بدتر با شنيدن هزينه كمتر از 3 دلاري اين بازديد در مقایسه با 30 دلاری که تو لیست تور بود بيشتر جا خوردن!
در اين هنگام كه احسن رضا ديگه ديد اوضاع داره زيادي خراب ميشه از همه خواست تا پول هاي تور كل هفته رو يکجا بدن و با اين آپشن كه كل برنامه هاي اجباري (یا همون گشت رايگان) و گشتهاي اختياري تور براي يك هفته حدود 110 دلار ميشه كه اگه كسي الان پول بده باهاش 100 دلار حساب مي كنيم يجورايي بازار گرمي كرد. هرچند بعد وقتي ما پيش خودمون حساب كرديم كل هزينه ها با نرخ روپيه واقعي حدود 104 دلار مي شد!
با اين حال بايد از انصاف خارج نشيم كه بعد وقتي نوبت ما شد گفت كه شما مي تونيد خودتون مستقلا هرجا كه رسيديم بليط بخريد و اجباري نيست كه پكيج به ظاهر اجباري رو پرداخت كنيد!
دقايقي بعد پس از تحمل ترافيك نه چندان سبك دهلي و توضيحات ليدر كه داشت در مورد تقسيم بندي به منطقه دهلي نو و دهلي قديم و ... توضیح میداد به محل بازديد اولين بخش تور كه همون مقبره گاندي بود رسيديم. باغي بزرگ و زيبا در وسط شهری پرترافيك و شلوغ كه آرامشش در مقایسه با استانداردهای پر سر و صدای دهلی آدمو مبهوت مي كنه!
در بدو ورود، توجه مردم و شايدم دولت به نگهداري خوب مجموعه و گروهي از زنان كه داشتن به گل و گياه مي رسيدن برامون جالب بود و بعد هم دسته دسته دانش آموزهاي يونيفرم پوشي كه با صف هاي منظم وارد محوطه باغ و بعد بخش نمادين يادبود رهبر فقيد هند مهاتما گاندي مي شن.
منظره ورود اين دانش آموزان و خوش و بش كردنشون با توريست ها خودش نمادی از فرهنگ باز و و مهمانپذيري مردم دوست داشتني هند هست.
براي ورود به محل يادبود اصلي كه خاكستر گاندي هم همونجا نگهداري ميشه بايد كفشها رو كند و روي نوارهاي سبزرنگي به مسافت حدود 100 متر پابرهنه راه رفت. جلوي بناي يادبود كه متشكل از سکوی چهار گوش سادهای از مرمر سیاه هست، جمعيت زيادي از توريست هاي خارجي با فيگورهاي مختلف مشغول عكس گرفتن بودن. بوی انواع عود هندی در هوا استشمام می شد.
درهنگام خروج با تعجب كفش داري ازمون پول خواست كه البته احسن رضا هم نمي دونيم از بدجنسيش بود یا نه موضوع رو تائيد كرد و گفت آره یه 50-60 روپیه بهش بدین!!! به هر حال ما هم 10 روپيه داديم تا يارو دلش خوش باشه!
بعد از مقبره گاندي طبق برنامه مي بايست به ديدن مسجد جامع و ردفورت مي رفتيم. البته ليدر از همون ابتدا گفت كه منظور از ديدن ردفورت همونجا از داخل اتوبوسه كه يكم ما جا خورديم!
حتی خيلي هم تلاش كرد كه برنامه مسجد جامع رو بي خيال شيم اما ما و اغلب مسافرها سمج تر از اون بودیم که زيربار بریم! هرچند بعد وقتي به جلوي ردفورت كه يجورايي ورودي خيابون مسجد جامع رسيديم با نشون دادن ترافيك و اينكه مسجد جامع چيزي نداره و فقط یه مسجد كوچيكيه و ... گفت خیلی ترافیک سنگینه و بايد قيدش رو بزنيم و ...! چاره ای نبود! ماهم به ناچار به همراه بقيه مسافرها تسليم شديم و اتوبوس به سمت مقصد بعدي حركت كرد. هرچند در روز آخر سفر به طور مفصل اين دو جا رو بازديد كرديم كه انشالله در آينده شرح اين مشاهداتمونو هم خواهيم نوشت.
تو این حین ما كه هنوز از حرفهاي احسن رضا راجع به مسجد جامع دهلي قانع نشده بوديم به سراغ نقشه ها و ياداشتهامون رفتيم. تو نقشه اصلي جمله اي رو پيدا كرديم كه در وصف مسجد جامع نوشته بود که بزرگترين مسجد كل هندوستان و يكي از اصلي ترين نقاط ديدني هند به شمار مي ياد و ...! اين شد كه شروع كرديم به غرولند و موضوع رو با زوج ميانسالي كه پشت سرمون بودن درميون گذاشتيم. نگو طرف كه آدم حسابي بود و رئيس دپارتمان حقوق (!) يكي از دانشگاههاي معتبر اروپا، بهش برخورد و سريع ليدر رو صدا كرد كه اونجا بياد و بهش گفت برخلاف گفته شما اصلا اين مسجد كوچك نيست و ... و اينكه ما اصلا براي ديدن اين جور جاها اومديم هند!!! ما هم پشتش رو گرفتيم و يكم پياز داغش رو زياد كرديم و اينجا بود كه احسن رضا كم آورد و اعتراف كرد كه نه منظورش اين نبوده كه مسجد جامع قشنگ نيست و ... . بعد هم براي اينكه موضوع رو جبران كنه گفت كه درعوض شما رو برای دیدن يكي ديگه از ديدني هاي خاص شهر دهلي كه معبد قشنگيه و تو برنامه تورها نيست مي برم! اين شد كه ما هم رضايت داديم و فعلا كوتاه اومديم!
مقصد بعدي ما دروازه هند بود. با ورود به محوطه ميدان يا دروازه هند و ترك اتوبوس اين بار فرصت خوبي براي مسافرها بود كه با عكس و فيلم در فيگورهاي مختلف خودشونو سرگرم كنند. اينجا هم خوشبختانه از وروديه خبري نبود و مجاني مي شد همه محوطه رو بازديد كرد كه تشكيل شده بود از بنايي طاق دار كه يجورايي شبيه مقبره حافظ در اشلي به مراتب پايينتر بود.
و كمي اونطرف تر بناي اصلي دروازه هنده كه يجورايي آدم ياد طاق نصرت پاريس در مدخل خيابون شانزليزه البته بازم در اشلي بسيار كوچيكتر مي اندازه.
دورتادور بنا با زنجير محصور شده بود و به شدت حفاظت مي شد و البته جلوش هم با گل و تزئينات رنگي زينت داده شده بود. اونجور كه مي گن این بنا كه 42 متر ارتفاع داره، توسط معمار انگلیسی برای يادبود ۹۰ هزار سرباز هندی که در جنگ جهانی اول کشته شدهاند در سال ۱۹۳۱ ساخته شده. نام این سربازان بر دیوارهای این بنا حک شدهاست. هرچند ما كه نشمرديم اما بعيده 90 هزار تا اسم اونجا جا بشه!
در این مکان با مفهوم سريش شدن دستفروش هاي هندي براي اولين بار آشنا شديم. از همون لحظه ترك اتوبوس به صورت دست جمعي آدمو احاطه مي كنن و با خواهش تمنا مي خوان جنس هاي بنجلشونو غالب كنن. شگردهاي خاصي هم دارن براي مثال براي بافتن دستبندي با نام دلخواه شما اولش مبلغ ناچيز 2 روپيه (حدود 160 تومان) رو پيشنهاد مي كنن اما بعد كه كارشون تموم شد مي گن كه نه منظورشون هر حرف 2 روپيه بوده و در نتيجه 20 تا 30 روپيه درخواست مي كنن. از اون بدتر زناي كولي هستن كه بدون توجه به ممانعت شما تو يه چشم بهم زدن رو دست خانومها حنا مي ذارن و ...!
مقصد بعدي تورمون بازديد از محوطه كاخ رياست جمهوري و پارلمان هند بود. هرچند بازم منظورشون از بازديد فقط دور زدن تو محوطه اصلي با اتوبوس بود چون می گفت امكان پارك ماشين وجود نداره!
این مجموعه، بخش اصلی از معماری انگلیسی دهلینو است. کاخ ریاست جمهوری دارای تالارهای بزرگ و اتاق هاي متعدد است. باغ زیبا و معروف مغول گاردن در انتهای غربی محوطه این کاخ قرار دارد که سالی یک ماه، براي بازدید عموم باز است. (هرچند ما كه نديديمش!)
معماري اين منطقه دهلي كه كار انگليس ها بود تفاوت زيادي با بخش هاي ديگه شهر داشت و از اونجا كه بيشتر محل سكونت ديپلمات ها و سياستمدارهاي شهر بود، بافتي زيبا با خيابون هاي منظم و ويلاهايي خوش ساخت رو داشت. نكته ديگه اي كه برامون جالب بود تابلوهاي راهنماي خيابون هاي مركز شهر دهلي با نگارش 4 زبان بود كه خدا رو شكر يكيش همون اردو با الفباي فارسي بود كه در نتيجه عملا كار هموطناي فارسي زبونمونو راحت كرده بودن!
ساعتي بعد با گذر از مناطق مركزي شهر به سمت جنوب شهر دهلي رفتيم كه بناي معروف قطب منار رو در دل خودش جا داده بود. اين بخش از شهر كه تا مركز فاصله نسبتا زيادي داره با مترو هم قابل دسترسي هست. در بدو ورود كه خيابون جلوش يكم شلوغ و باريك بود احسن رضا به ما دو تا اشاره كرد كه خودتون بليط بخريد و اين شد كه ما پرداخت نفري 250 روپيه دقيقا مبلغي معادل اون چيزي كه در جدول تور قيد شده بود به همراه بقيه وارد محوطه اصلي شديم.
در همون ابتدا احسن رضا با جمع كردن همسفرامون از گذشته پر ماجراي اين منار بلند 72.5 متري كه بلندترين بناي شهر هم محسوب ميشه و 399 پله داره سخن راند و اينكه سلطان محمود غزنوي هم هنگام فتح هند به بناي يادبود حاكم هندي، که یه منار فلزی بود، احترام گذاشت و اونو خراب نكرد.
در واقع اين بناي 5طبقه كه مي گن از منار جام افغانستان اقتباس شده بلندترین بنای آجری دنیاست. این بنا در کنار مسجد قوة الاسلام در قرن دوازده میلادی توسط قطب الدین ایبک بر روی خرابههای معابد مربوط به آئین جینیسم ساخته شده است. از ويژگي هاي این مسجد وجود همون ستون مرموز از فلزی ناشناخته در صحن اصلی است كه از آلیاژی خاص ساخته شده که زنگ نمیزند و رنگ هم عوض نمیکند. جالب اينكه برخي از عوام مردم با حلقه کردن دستشون از پشت به دور این ستون اون رو خوش یمن میدونند.
بطوركلي محدوده قطب منار تشكيل شده از محوطه بزرگي از بناهاي نيمه ويران كه حكايت از بخشی از تاريخ مصور هند داره. البته بسياري از بخش ها ويران شده و از ستون ها و طاق ها چيز زيادي به يادگار نمونده. منظره تجمع كفترها و پرواز دستجمعيشون دركنار سنجاب هاي كوچك و زيبايي كه تو محوطه مي چرخند از مهمترين نكات جالب اونجا به حساب مي ياد.
بعد از بازديد درحاليكه ساعت حدود 2 ظهر بود اما همه همسفرهاي تور درمقابل پرسش احسن رضا براي صرف نهار پاسخ منفي دادن. البته تعجبي هم نداشت چون با اون صبحونه هاي پر و پيمون حالا حالا ها ديگه نمي شد نهار خورد!
از اينجا بود كه حالا نوبت وعده احسن رضا و بازديد از معبد زيبا فرا رسيده بود. اما احسن رضا كه ديگه تو اين فرصت با مديران آژانس هم هماهنگي كرده بود اول از همه خواهش كرد كه تو رو خدا به مسافرهاي تورهاي ايروني و خصوصا مسافرهاي اتوبوس هاي ديگه شركت نگيد كه ما رو اين معبد بردن چون براش مشكل ايجاد ميشه و ما هم براي احترام به قولي كه به اون داديم تا پايان هيچ اسمي از نام معبدي كه ما رو برد نمي بريم! لطفا شما هم زیاد کنجکاوی نکنید!!!
در طول مسير با يك پديده جديد و يا بهتر بگيم حركات اكروباتيك بچه هاي كوچيك 5 يا 6 ساله در بيرون اتوبوس و درست در زمانيكه ماشين تو ترافيك معطل مي شد مواجه شديم. حركاتي بسيار پيچيده نظير سيرك بازهاي حرفه اي مثل پرش ها و چرخشهاي معلق درفضا، ردكردن بدن از دستهای حلقه شده و .... تو اين حين اونا عاجزانه درخواست پول مي كردن اما راستش چون ماشين پنجره نداشت مي بايست پول رو از طريق راننده بهشون مي داديم كه اين طبيعتا خيلي به مذاق راننده ها خوش نمي اومد!
با رسيدن به معبد و درحاليكه مي بايست از يك گيت بازرسي امنيتي هم عبور مي كرديم وارد محوطه باغ اصلي شديم. در باغ هم توريست هاي خارجي از همه جاي دنيا به چشم مي اومدن و بعد از طي مسافتي كمتر از 200 متر در هنگام ورود به بناي اصلي مي بايست بدون كفش و پابرهنه وارد شيم. قدمت اين بنا به حدود 30 سال برمي گرده و در بخش داخلي اون عملا امكان عكس گرفتن فراهم نبود. وقتی وارد بنا میشدی هنگام ورود بهتون تذکر میدادن که سکوت و آرامش داخل معبد رو حفظ کنید برای همین داخل معبد فقط صدای زمزمه های آروم بازدید کننده ها شنیده میشد.
به هر حال چون به احسن رضا قول داديم اخلاقاً نمي تونيم هيچ اسمي از اين بنا يا معبد ببريم كه به همين خاطر عذر ما رو صميمانه بپذيريد!!!
درحاليكه ساعت حدود 4 عصر بود ديگه حالا عملاً برنامه هاي تور به پايان رسيده بود و اين شد كه مي بايست براي خوردن نهار مجاني تور از رستوران هاي زنجيره اي مك دونالد اقدام مي كرديم. خوبي رستوران هاي مك دونالد هند اينه كه هم براي خارجي هايي كه از خوردن سبزیجات با ادويه هاي تند خسته شدن امكان خوردن ساندويچ مرغ يا ماهي رو فراهم مي كنه و هم مسلمونهايي كه اساسا به غذاي حلال حساسن مي تونن غذاي مورد علاقشونو كه از جنس گياه خوارانه اونجا پيدا كنن. هرچند همونطور كه قبلا گفتيم به نسبت قيمتها خيلي ارزون نيستن و براي يه ساندويچ كوچك با سيب زميني و نوشابه بايد حدود 150 روپيه يا حدود 3 دلار پرداخت كنيد تازه زیاد هم سیر نشید! هرچند وقتی تو هند وعده غذایی آدمهای تو کوچه و بازار رو میبینید از این همه شکمو بودن خودتون شرمنده میشید!
دور و بر رستوران بازارچه كوچكي بود كه ما هم از فرصت استفاده كرده و دوري اونجا زديم. از اون مهمتر صرافي درب و داغوني هم وجود داشت كه با نرخ 52.7 برامون 100 دلار چنج كرد كه دیگه نگران بي پولي نباشيم.
تو اين فرصت برخي از همسفرامون مخ ليدر رو كار گرفتن و راضيش كردن تو مسير برگشت يكسر به مقبره همايون هم بزنيم كه ديگه تو دهلي آرزو به دل نمونده باشيم. اونم قبول كرد و خوشبختانه توقفي كوتاه هم اونجا داشتيم. هرچند چون ساعت 5 بود ديگه عملا در مرحله تعطيلي قرار داشت و ارزش نداشت نفري 250 روپيه (حدود 20 هزارتومان) براي ديدن اين بنا هزينه كنيم.
داستان اين آقاي همايون هم جالبه چون كه حدود 500 سال پيش پس از اونكه پانزده سال در دربار ایران پناهنده بود به کمک شاه طهماسب اول تاج و تخت خود را پس مي گيره اما چند ماه بعد به طور ناگهانی و بر اثر سقوط از پلههای کتابخانهاش فوت کرد. این آرامگاه با شکوه به دستور همسر وی حمیده بانو بیگم که در ایران با معماری ایرانی آشنا شده بود ساخته شد.
غروب پس از تحمل ترافيك دهلي در حاليكه هوا رو به تاريكي مي رفت جلوي فروشگاه نزديك هتل كه با نام پاسیفيك شناخته مي شد پياده شديم و اين بار هم پس از گذر از گيت بازرسي فلزياب كه تو همه جاي هند خيلي طبيعيه وارد اونجا شديم. اما راستش تو طبقات مختلف خيلي چيز زيادي پيدا نكرديم و همه چيز حداقل 20 تا 40 درصد گرونتر از تهران بود. فقط خوشبختانه تو فروشگاه اپل از فرصت استفاده كرده و چون اينترنت هتل براي هر ساعت 300 روپيه (24 هزارتومان) هزينه داشت، اونجا مجاني به بهانه تست تبلتاشون يكم با اينترنت كار كرديم. هرچند آخرش تابلو شد و متصدي فروش خيلي محترمانه بهمون تذكر داد!
شب وقتي جلوي هتل رسيديم ديديم اي دل غافل چه نشسته ايم و كجا بي خود معطل شديم كه همه چي همونجاست! حسابشو كنيد بساط شنبه بازار با وجود صدها دست فروشي كه گوشه خيابون و در پياده رو ها زير چادر يا فضاهاي موقت بازار راه انداختن بهترين جا براي ديدن زندگي واقعي مردم هند بود.
هرچي كه تصورش رو بكنيد مي شد پيدا كرد از ادويه هاي رنگارنگ تا برنج و ظروف پلاستيكي. حتي پارچه فروشي ها با ساري هاي رنگارنگشون هم حضور فعال داشتن!
از اون جالبتر چرخ هايي بود كه سيني هاي حاوي شيريني تر رو همونطوري بدون يخچال و با داد و فرياد مي فروختن! بچه ها هم دورش جمع می شدن و با علاقه به شیرینیها نگاه می کردن!
تو اين حين ما هم علي رغم خستگي يكي دو ساعتي چرخيديم و البته آخر كار چند تا موز كوچيك رنگ و رو رفته اما خوشمزه به قيمت 10 روپيه (800 تومان) خريديم و به هتل برگشتيم تا با استراحت براي فردا و سفر به شهر زيباي آگرا آماده بشيم.
ادامه دارد ...