خاطرات سفر به چین(2013)- روز اول- در مسیر راه، گشت شهری نیم روز (آشیانه پرنده، وان فو جین و ...)
سرانجام بعد از اون كه در آخرين دقايق، برنامه سفر ابتدای سالمون از غرب به شرق تغيير جهت يافت كه طبعا نبايد نقش پررنگ كاهش ارزش پول ملي رو هم در اين تصميم گيري نادیده گرفت، در يكي از روزهاي نسبتا گرم آخر اردیبهشت بازم همه چیز از فرودگاه امام شروع شد.
از اونجا كه پروسه سفر به چين يكم متفاوت با ساير كشورهاست، مقدمات سفر از همون فرودگاه آغاز ميشه. چون براي كاهش هزينه ها، ويزا به صورت گروه هاي 6 يا 8 نفره تو يه برگه صادر ميشه و شما به جز كپي اون چیزی تو دستتون نیست تا خود فرودگاه كه نماينده اصلي شركت مياد و اصل ويزا رو تحويل می ده، و شما رسما مسافر چين می شین!
سرانجام بعد از يكي دوساعت معطلي در فرودگاه و انتظار ما و ساير مسافرا كه تقريبا همشون با همين درد بي ويزايي مواجه بودن و بعضیاشونم راه به راه با تور تماس می گرفتن و تهدید می کردن که اگه زودتر نماینده شون نیاد و ویزا رو بهشون تحویل نده پامیشن میان آژانسو رو سر مسوولاش خراب می کنن!، سرو كله مسئول مربوطه پيدا شد و اينجا بود كه بازم نظم خودجوش ما ايروني ها كه ماشالله زبونزد خاص و عام شده، برگه هاي ويزا رو مثل گوشت قربوني دست به دست می کرد و تو اين وسط نماینده مربوطه فقط سعي مي كرد به هرکي برگه رو تحويل مي ده شماره موبايلش رو يادداشت كنه تا با دادن شماره به ديگر همسفرهاي نديده اي كه اسمشون تو برگه ويزاست يجورايي سيم همه گروه ها رو به هم وصل كنه.
ظاهراً قديما يه ليدر تا خود چين گروه رو همراهي مي كرده و به اين به اصطلاح صف كردن رو خودش انجام مي داده اما بسوزه پدر اين كاهش ارزش پول ملي كه ديگه براي رقابتي شدن هزينه ها، اين بخش از هزينه ها هم قربوني شدن و كار هماهنگي با مسافرهاي بيچاره اي است كه تا بحال همديگر رو نديدن! تركيب مسافرهاي چين هم خودش داستانی داره چرا كه نصف مسافرا كه ظاهرا با تور مي يان رو تاجرها و صنعتگرهاي نمايشگاهي تشكيل دادن و حالا سر و كله زدن با اين جماعت كه يك عده اشونم فقط اسم تاجر و بازرگان رو يدك مي كشن حكايتي داره!
از اينا كه
بگذريم بالاخره با گرفتن برگه اصلي ويزامون تو صف كارت پرواز قرار گرفتيم، غافل از
اينكه تا 4 نفر ديگه ويزاي گروهيمون نيان كار مربوط به گرفتن كارت پرواز انجام
نميشه. هرچند با يكم چانه زنی با متصدي مربوطه و قول دادن اينكه سعی می کنیم بقیه
گروه رو هم پیدا کنیم، خدا رو شكر كارت پروازمونو گرفتيم و علي الحساب فعلا مسافر
چين شده بوديم.
اما انگار خبري
از باقي مسافرها نبود و پس از نيم ساعت انتظار و چندبار تماس با ليدر كذائي كه
بابا تكليف ما رو روشن كن و ما تا ابد نمي تونيم منتظر 4 نفر ديگه بمونيم بالاخره
دوستان ناديده تماس گرفتن و با اومدن اونها كه ماشالله بسیار دل گنده هم بودن كار گرفتن كارت پرواز هم انجام شد و ازشون خواستيم ما رو گم نكنن تا در
پكن راحت بتونيم كارهاي ورود رو انجام بديم!
اين داستان
انتظار و بستن دست و پاي مسافرهاي ناديده به هم، هم خودش حكايتي داره. تو همين حين
كه ما انتظار بقيه رو مي كشيديم، كنار دستمون يه خونواده 3 نفره كه دختر كوچيكي
حدودا 6 يا 7 ساله داشتن مثل ما منتظر نفر آخر گروه شون بودن اما نفر آخر دير كرد
و طبيعتاً پدر و مادره تو اين فاصله يكم غر مي زدن و ... و اين شد كه با رسيدن نفر
آخر، يكدفعه دختر كوچيكه از مامانش پرسيد: این همون آدم بدس؟!! پدر و مادره كه
حسابي خجالت کشیده بودن سریع گفتن نه آدم بدی نيستن که فقط يكم دير كردن و ...!!!
شب هنگام با كمي تاخير نهايتا هواپيما كه تقريبا پر بود در مسير حركت به سمت پكن قرار گرفت و حدود 8 ساعت بعد با احتساب اختلاف ساعت 3.5 ساعتي ايران و چين، اول صبح فردا خودمونو در فرودگاه پكن ديديم. فرودگاهي بزرگ با معماري زيبا كه همه چيز حكايت از شروع يك سفر پرماجراي ديگه رو داشت.
با اينكه مهماندارها داخل هواپيما فرم هاي گمركي مربوط به ورود به کشور رو پخش كرده بودن و از مسافرها خواهش کرده بودن اونها رو پر کنن اما بیشتر مسافرها و از جمله هم گروهی هاي ما فرم رو تكميل نكرده بودن اما به هر حال چون ما هم يجورايي گير اونا بوديم و دنبمون به دمب اونا بسته شده بود براي سرعت بخشيدن به کار دونفري قلم به دست شده و فرمهاي چهارنفر باقيمونده رو (که دوتا برادر با پدر و عموشون بودن) به سرعت پركرديم و نهايتاً با تشكيل يه صف به ترتيب اسامي كه روي ويزا قيد شده بود، خيلي سريعتر از اون چيزي كه فكر مي كرديم رسماً وارد چين شديم، هرچند هنوزم تو پاسمون هيچ اثري از اين ورود رسمي وجود نداره!
با تحويل گرفتن چمدونها اول از همه چشممون به سرعت دنبال بخش توريست اينفورميشن گشت ولی حتي وقتي پرسيديم چيزي تو اون محوطه پيدا نكرديم. با ورود به سالن خروجي پرچم ليدرهاي ايروني و البته گروه مسافرها كه يه گوشه جمع شده بودن خودنمايي مي كرد و طبيعتا ما هم با چك كردن اسممون در ليست اونا فعلا كار خاصي براي انجام نداشتيم و اين شد كه بلافاصله مشتاقانه و كنجكاو يك دور سريع در سالن زديم تا شايد از توريست اينفورميشن، نقشه شهر رو بگيريم اما راستش حداقل تو اون طبقه همكف چيزي به اين نام پيدا نكرديم، هر چند تو يه بخشي از سالن كه پكيج هاي توريستي مي فروختن وقتي مثل بچه آدم بدون حاشیه رفتن خواستمونو اين بار با صداقت اعلام كرديم خانوم متصدي با لبخند از پشت گيشه يه نقشه خوب كه بعدها به خصوص نقشه متروش خيلي بكارمون اومد رو بهمون هديه داد.
حميدرضا ليدر گروهمون پس از جمع شدن مسافرها شروع كرد به معرفي خودش و گفت كه چون تا ساعت 2 ظهر هتل رو تحويلمون نمي دن و كلي وقت داريم و می تونیم خارج از برنامه رسمي يه چند ساعتي هم گشت شهري داشته باشیم. (حسابشو بکنید بیچاره ها تور مجانی هم که گذاشتن یکی دوتا خونواده غر می زدن که الان چرا می خواد ببره گردش! ما خسته ایم!!!)
اما ما كه با وجود خستگی به خاطر شب نخوابی دیشب، از اين موضوع خيلي راضي بوديم سوار بر اتوبوس به همراه مسافرهاي ديگه به سمت شهر حركت كرديم. اول كار خانوم كِم لی (لیدر چینی که اسم انگلیسیش امیلی بود) نفری یه شاخه گل رز گلبهی به مسافرها هديه داد و درطول مسير هم حميدرضا شروع كرد به داستان تاريخ و قدمت و پكن و البته از برنامه هاي تور هم صحبت كرد و يكسري اطلاعات مفيد راجع به پكن داد. بعد هم گفت كه مي تونيد سيم كارت چين رو با قيمت 150 يوان (هر دلار معادل حدود 6.1 يوان) از خانوم كم لي بخريم و ايشون حتي امكان چنج پول رو هم داره که زیاد فرقی با نرخ هتل نداره. بعد هم کلی توصیه کرد که مواظب پول های تقلبی باشید که خیلی شایع شده!

خانم کملی در حال پخش شاخه های گل
برخلاف تصور و روال معمول تورها، اين بار برگه حاوي جدول تورهاي اختياري و اجباری دركار نبود و فعلا ليدر هم بازار گرمي خاصي براي تورهاي مازاد نداشت. هرچند آخرش تاكيد كرد كه شما كلي وقت داريد و 8 روز براي پكن زياده و بهتره برنامه هاي اختياري رو هم بخريد. با اين حال تجربه ما نشون داد كه حتي 8 روز براي پكن هم كمه و ما حداقل يكي دو روز هم كم آورديم كه باقيمونده جاهاي ديدني اين شهر قديمي رو بازديد كنيم.
اولين توقف در محوطه زيباي آشيانه پرنده و استاديوم ديدني المپيك پكن 2008 بود. جايیكه كمتر از 5 سال پيش قدرت و پيشرفت چيني ها رو به رخ همه دنيا كشيد و موجب شد طي اين سالها شكل و شمايل شهر از نگاه توريست هاي خارجي كاملا متفاوتتر و زيباتر بشه. حسابشو بکنید تا 5 سال پیش بدون تابلوهای راهنما به زبون انگلیسی و ... آدرس پرسیدن از این چینی های انگلیسی نفهم چقدر می تونست سخت باشه!!!

هرچند مردم پكن در يك نظر سنجي هزينه كردن همچين پولي رو تو اين سازه احمقانه ارزيابي كردن! اما به هر حال آشیانه پرنده، به همراه سالن مکعب آب، یکی از دو ورزشگاهی است که به واسطه شیوه طراحی، به نمادهای رسمي شهر پکن و حتي كشور چين تبدیل شده است.
چشم انداز زيباي استاديوم آشيانه پرنده با طراحي منحصربه فردش در كنار هتل زيباي 7ستاره با نماد اژدها و سالن شناي فوق العاده ديدني اون براي برانگيختن ذهن كنجكاو ما و مشتاق شدنش براي ديدن ساير ديدني هاي اين پايتخت باستاني به خوبي موثر بود. (راستی اینجا رو میشه با مترو خط 8، ايستگاه Olympic Green نیز رفت)
تو اين حين سر و كله زدن با دست فروش هاي سريش چيني كه سعي داشتن به هر ترفندي اجناس بنجل خودشونو قالبمون كنن هم ما رو به یاد خاطرات هند انداخت. به هر حال اينجا چينه و بايد انتظارش رو میداشتيم.
دقايقي بعد طبق قرار قبلي به سمت اتوبوس رفتيم و در اولين قدم به تفاوت ماهوي ساختار تورهاي چين با موارد مشابهي كه قبلا تجربه كرديم پي برديم چون ليدر همون روز اول گربه رو دم حجله كشت و بعد از اینکه 15 دقيقه ديگه منتظر 3 مسافر باقيمونده موند به پاس احترام به وقت ساير مسافرها به سمت مقصد بعدي كه خيابون زيبا و متفاوت و مشهور وانفوجي (البته اسمش رو مي نويسن وانگ فوجينگ اما گ تلفظ نميشه!) بود حركت كرد. جالب اینه که خیلی عادی این کارو کرد به طوری که ما اصلا نفهمیدیم کسیو جا گذاشته! فقط به ساعتش نگاهی کرد و گفت: خب اینا بعداً خودشون با تاکسی میان، بریم!!!
اين خيابون وان فوجين در قلب پكن قرار داره و با جاذبه هاي خاص توريستيش يجورايي پاتوق توريست هاي خارجيه خصوصاً غروب ها به حساب مي ياد. مثل همه جاي دنيا سر و ته اين خيابون رو بستن و اجازه ورود ماشين نميدن و اينجوري مردم با فراغ بال مي تونن تو محوطه زيباش قدم بزنن. ( راستی اینجا رو میشه با مترو خط 1، ايستگاه Wangfujing نیز رفت).
دو طرف هم پرشده از فروشگاههاي بزرگ كه برخيشون
اجناس مارك دار رو عرضه مي كنن و البته گل سرسبد هم به مك دونالد و كي اف سي
اختصاص داشت كه يجورايي با دستشويي هاي تمیز و مجانیشون محبوبيت زيادي دارن. البته
متاسفانه فرهنگ مردم چين هنوز متناسب با اقتصادشون رشد نكرده و تو دستشويي يارو
بدون توجه به حقوق سايرين سيگارش رو دود ميكرد!
خوشبختانه ليدر گروه علاوه بر اطلاعات خوبي كه از محيط مي داد برنامه ريزي مناسب و منطقي هم براي بازديد داشت و خیلی واقع بينانه و متناسب با ساير برنامه ها، تنظيم زمان مي كرد و اينطوري ما با خيال راحت به كشف ناشناخته ها و ارضاي ذهن كنجكاومون مي پرداختيم. با اين حال چون تصميم داشتيم يه روز ديگه مفصل به بازديد اين خيابون رويايي بپردازيم ديگه اينبار زياد خودمونو خسته نكرديم و به يك گشت مختصر اكتفا كرديم. (بعدا بطور مفصل از جاذبه های منحصر به فرد این خیابون براتون تعریف می کنیم!!!)
عصر ديگه ساعت حوالي 3 بود كه داخل لابي هتل مجهز و لوكس 5 ستارمون با نام رنسانس كه از زيرمجموعه هاي گروه ماريوت بود شديم و از قرار چون يه هواپيما مسافر يه جا رو سرشون خراب شده بود بيچاره ها نمي دونستن چطوري به اين ها سرويس بدن و تو اين حين غر زدن و داد و فريادهاي مسافرهاي ايروني هم در نوع خودش كار رو سخت تر مي كرد. به خصوص سه نفري كه از اتوبوس جاموندن و با تاكسي به هتل اومده بودن!
به هر صورت بعد از نيم ساعت كه البته با توجه به امكان استفاده از اينترنت مجاني لابي هتل خيلي هم سخت نبود، كارت اتاق رو كه براي سوار شدن به آسانسور هم مورد نياز بود تحويل گرفتيم و بي معطلي به اتاق رفتيم.
همه چيز اتاق حكايت از وجود شرايطي لوكس و منحصر به فرد داشت بطوريكه از اين زيبايي و مرتب بودن سورپرايز شده بوديم. حتي ميز اتو و چتر هم تو اتاق موجود بود. تنها نكته اي كه يجورايي تو ذوقمون زد عدم وجود پنجره بود كه شوكه شديم. هرچند اين موضوع رو هم عصر اون روز با درخواست از رسپشن هتل براي يكي دو روز آتي اصلاح شد و اونا يه اتاق با پنجره كه روحمون باز بشه به ما دادن! بعداً فهمیدیم اتاق بقیه همسفرا هم پنجره نداشته! برای همین بود که رسپشن ازمون قول گرفت به کس دیگه ای نگیم که اتاق و برامون عوض کرده! شاید اینم یکی از دلایل ارزون بودن تورها تو ایرانه! وگرنه با این وضعیت ارزی هتل شبی 190 دلار برای هیچ توری به صرفه نیست!
غروب بعد از يكي دو ساعت استراحت ديگه هيچ چيز نمي تونست ما رو تو اتاق بند كنه. اين شد كه بي معطلي زديم بيرون تا نخستين بخش گردش واقعي روزانه رو آغاز كنيم. اول از همه با كمك GPS موبايل به سرعت دنبال ايستگاه مترو گشتيم و خدا رو شكر يه ايستگاه تو فاصله كمتر از يك كيلومتري هتلمون بود كه درست روي رينگ مركزي خط 10 قرار داشت.
براي اطمينان بيشتر تنها بهGPS
اكتفا نكرديم و از يه جوون عابر مسير صحيح رو پرسيديم و اونم خوشبختانه انگليسيش
در حدي بود كه سريع مسير صحيح رو نشونمون بده. بعد هم در امتداد خيابون پيش رفتيم.
خيابونيكه انگار توسط رزيدنت هاي سفارت هاي مختلف به اشغال دراومده و يجورايي جو
امنيتي و محافظت خاصي داشت به طوريكه در طول مسير وقتي از جلوي هر کدوم از نگهبون
ها كه مثل ميخ وايساده بودن رد مي شديم، انگار با بيسيم ورود ما رو بهشون خبر مي
دادن كه بيشتر احتياط كنن و جالب اونكه اين قضيه درست هر روز تكرار مي شد. لابد
میگفتن دو تا ایرانی دارن میان مراقب باشین!
در طول مسير كنجكاوانه خيابون، پياده رو ها و حتي درخت و باغچه ها رو زير نظر داشتيم و جالب اونكه براي اينكه درختاشون صاف رشد كنند يجور جالبي براشون پايه و تكيه گاه ساخته بودن. نشون میداد چقدر صاف و درست رشد کردن درختا براشون اهمیت داره برعکس ما که درختو کاملا آزاد میذاریم تا هرطور دوست داشت رشد کنه!
تو اين ميون چيني هاي پرتلاش از سر کار برمی
گشتن رو بیشتر مشاهده کردیم. زنهای چینی با پيراهنهاي حرير با رنگهاي روشن مثل
صورتي و گل بهي چنان دل شیما رو بردن که بالاخره تا آخر سفر شیما هم یکی ازین
پیراهنهای گلبهی رو خریده بود. هرچند علی هاج و واج مونده بود با این هزینه
های سرسام آور چین که غیر قابل انتظار بود چطوری می تونه یجورایی هزینه های سفر رو
متناسب با براورد اولیه کاهش بده!
دقايقي بعد به خيابون بزرگ و اصلي رسيديم كه سر در ايستگاه مترو بطور مشخص هويدا شد و خيال ما رو از دسترسي آسان به جاهاي ديدني شهر راحت كرد. بيرون ايستگاه طبق معمول بساط دست فروش هاي دوره گرد هم حسابي گرم بود و البته يه اغذيه فروشي كوچيك هم تند و تند مشغول سرويس دادن به مشتريان بود.
با ورود به داخل ايستگاه مترو كه ظاهرش بسيار آبرومند و تميز بود از همون ابتدا به نظم و ديسپلين حاكم بر اون پي برديم. و در اينجا هم بايد ساك رو داخل دستگاه مي ذاشتي تا احيانا بمبي چيزي با خودتون حمل نكنيد. بليط فروشي هم از دستگاه دو زبانه ممكن بود و هم از باجه مخصوص كه در هر دو حالت نفري 2 يوان در مي اومد و البته به انگليسي هم رو يه تابلو نوشتن كه حواستون باشه بليط فقط تو همون ايستگاه و همون روز خريد اعتبار داره.
یکی از ایستگاهها در مترو پکن
اين مترو پكن با وجود 24 خط كامل عظمت خاصي داره و بسيار مدرن و خوب طراحي شده. به جرات اعتراف مي كنيم از بسياري از شبكه هاي مترو در شهرهاي اروپايي مدرنتر و بهتر بود و يجورايي در اكثر ساعات روز بهترين گزينه براي مسافرت هاي درون شهري به حساب مي ياد.
تو اين حين اومدیم یه کلمه از يكي بپرسيم كه آيا امكان خريد بليط هاي چند سفره يا كارت هاي اعتباري هم هست يا نه كه تازه مشكل شروع شد چون اين جوون هاي چيني تبار انگار اصلا به گوششونم نخورده كه يكي دوكلمه انگليسي صحبت كنن. آخر كار يه دختر پيدا شد و گفت نه بابا بايد هربار بليط تك سفره بخريد و ... . البته بعد فهميديم يكسري كارت هاي اعتباري هست، اما چون يه مقدار ديپوزيت نگه مي دارن و كلا خريدش هم فقط از يكسري جا ها ممكنه قيد خريدشونو زديم.
بعد از كشف شبكه مترو حالا نوبت كشف خيابون هاي اطراف هتل بود كه ما رو واداشت تا به سمت مخالف خيابون حركت كنيم. اول كار يه بازارچه نيمچه محلي و ميوه فروشي پيدا كرديم كه حداقل تماشاي ميوه هاش جالب بود. هرچند با اين قيمت دلار خيلي جرات خريد ميوه هاي نه چندان ارزونش رو پيدا نكرديم.
تو اون ميون ديدن ماموران زحمت كش شهرداري پكن هم كه سوار بر دوچرخه هاي برقي يا موتور به انجام وظايف مهمشون كه همانا زيبا سازي شهر و جمع آوري زباله است هم برامون تازگی داشت.
تو این بین وسواس چینی ها در تفکیک زباله ها و فرهنگ سازیشونم در نوع خودش جالب بود.
در ادامه خيابون جلوي هتل تعدادی رستوران متنوع چيني وجود داشت كه هركدوم با شيوه اي به جذب مشتري مي پرداخت. يكي دوتاشونم ظاهر جالبی داشتن چون روي هر ميز هود داشت و غذا درست روي ميز براي مشتريان طبخ مي شد!
آخر شب که ديگه خستگي امونمونو بريده بود دیگه چاره اي به جز بازگشت به هتل و استراحت نداشتيم.یه کم تو لابی هتل با اینترنت سرمونو گرم کردیم و بعد اتاق راحت هتل و بالشهای ابریشمیمون و خر پففففففف.
ادامه دارد ...