با طليعه آفتاب از اتاق جدیدمون که دیگه پنجره هم داشت و البته بازم زنگ تلفنی كه ما رو براي صبح بيدار مي كرد اين بار ديگه تا حدودي با اختلاف ساعتي چین و تهرون كنار اومده بوديم و با توجه به جذابيت زياد صبحونه متنوع هتل ترك رختخواب خيلي كار سختي نبود!

ساعتي بعد بازم در داخل اتوبوس آماده حركت به سمت يكي ديگه از مكان هاي توريستي منحصر به فرد پكن يا شايد بهتر بگيم چين يعني ميدون تيان آن من و شهر ممنوعه باشيم.

اين بارم ليدر وظیفه شناسمون يه چشمه از نظم چيني ها رو رو کرد و به یه چشم بهم زدن و ظرف كمتر از 5 دقيقه یه گروه 3 نفره از آقایون كه فقط يكيشون دير اومده بود را با کمال آرامش جا گذاشت و گفت خودتون با تاكسي بعد به ما ملحق بشيد. حالا بگذريم كه به محض اضافه شدن اونها كلي داد و فرياد كردن اما با خونسردي ليدر همه چيز آروم شد!

در طول مسير حميدرضا از ويژگي هاي فرهنگي و ساختار سياسي چيني ها سخن راند و از اينكه علي رغم همه پيشرفت هاي اقتصاديشون از نگاه سياسي چینی ها چندان توسعه نيافتن و كل كشور در دست كمتر از 3 هزار نفره!

بعد هم شروع كرد به شرح ماجراي ساخت اين ميدون 44 هكتاري در حدود 100 سال قبل كه بزرگترین میدان جهان به شمار مي ياد.

میدان "تیان آن من" از بالا- شهر ممنوعه با شیروانیهای آجری رنگش در انتهای میدان- عکس از اینترنت


تیان آن من یعنی دروازه آرامش بهشتی و درست جلوي محوطه شهر ممنوعه قرارداره. هرچند سالها بعد اين ميدون نماد انقلاب سرخ شد و در سال 1949 نیم میلیون نفر به رهبري مائو در این میدون گرد اومدن و  از آن پس تاكنون حكومت كمونيست بر اين كشور حاكم شد.

جالب اينكه وسعت ميدون به اندازه اي است كه در دو طرف دو ايستگاه مترو با همين نام (تيان آن من شرقي و غربي) و یک ایستگاه هم در بخش جنوبی میدون قرار دارند.

همچنین بسياري از بناهاي زيبا نظير پارلمان و موزه ملي و ...، دو طرف ميدون تیان آن من رو احاطه کرده اند و با معماري خاصشون يجورايي از ورود و خروج صدا به ميدون جلوگيري مي كنن و  اين ميدون خاص و يونيك را براي برگزاري مراسم و جشن ها به شكل مناسبي طراحي كردن. هرچند بخش هایی از میدون به تسخیر فروشگاهها و برندهای معروف چینی و غیر چینی دراومده!


http://s4.picofile.com/file/7998743331/275.jpg

سرقفلی این مغازه نجومیست!


ادعا شده که تیان آن من مي تونه پذيراي يك ميليون نفر باشه كه البته بعداً يكسري ادعا كردن كه يكم غلو شده اما در پاسخ گفتن نه بابا منظورمون يك ميليون نفر با استاندارد چيني هاي ريزه و ميزه است وگرنه براي استاندارد اروپايي ها حداكثر 750 هزار نفر بيشتر جا نميشن!

از نکات جالب دیگه اینکه در سال 1978 پس از مرگ مائو، جسد یخ زده اش رو در مقبره ای در  وسط همین میدون دفن می کنند. همين موضوع باعث شده تا تدابير امنيتي ويژه اي براي وسط ميدون قائل بشن و بايد با عبور از بخش بازرسي ساك ها و ...  وارد بخش وسيط ميدون بشيد و اين بخش از ميدون با تاريك شدن هوا تعطيل ميشه.

براي ورود به داخل مقبره هم يه صف دور و دراز شكل گرفته بود كه البته عمدشون خود چيني ها بودن. اگه چندساعت وقت بيكار داشته باشيد مي تونيد با نشون دادن پاسپورت وارد مقبره بشيد و براي لحظاتي مائو و وسايل شخصيش رو زيارت كنيد!


http://s4.picofile.com/file/7998743759/280.jpg

صف مائو!


در کنار مقبره نیز بنای یادبود قهرمانان ملی از جنس گرانيت قرار دارد كه نام قهرمانان ملي سالهاي 1911 و 1949 روی آن حک شده است.


http://s4.picofile.com/file/7998743224/273.jpg


http://s4.picofile.com/file/7998743866/281.jpg

بنای یادبود قهرمانان


در دو طرف هم بزرگترين LCD هاي جهان با  قطر 60 متريشون با رنگ و لعاب فراوون نمايش زيبايي از تصاوير چين و پيشرفت هاي انقلابشون رو نشون مي دادن.


http://s4.picofile.com/file/7998744301/304.jpg

LCD های 60 متری


با این حال بطور كلي فضاي ميدون تيان آن من خيلي امنيتي و سايه چين كمونيست بطور كامل در همه جاش احساس ميشه. همه نقاط با دوربين هاي متعدد كنترل ميشن و حتي صداها نيز  مورد توجه قرار مي گيره تا از نگاه امنيتي چيز خلاف مصالح دولت كمونيست حاكم عنوان نشه.


http://s4.picofile.com/file/7998744622/317.jpg

دوربینهای امنیتی


هرچند اين تضاد امنيتي بودن با وجود هزاران توريست رنگ و وارنگ خارجي هارموني جالبي داره! با اين حال ترس مردم از نگاههاي ماموران رو به راحتي ميشه تو چهره چيني هاي حاضر در اين ميدون مشاهده كرد.

از اینا که بگذریم لباس ها و نوع پوشش مردم هم مي تونه در نوع خودش جالب باشه. چیزی که اینجا خیلی برامون جالب بود مدل شلوارهاي بچه هاي 2 يا 3 ساله است كه خشتک نداشت! اينجوري هرجاي خيابون كه بچه احساس نياز كنه بدون  پايين كشيدن شلوارش مي تونن سرپاش بگيرن!


http://s4.picofile.com/file/7998743438/279.jpg

تیپیک یه بچه چینی با شلوار بی خشتک!


گل سرسبد چشم انداز زیبای میدون تیان آن من به بخش انتهايي ميدون و نزديك شهر ممنوعه اختصاص داره که محوطه گلكاري زيبايي با طراحي جالب امكان گرفتن عكسهاي يادبود رو با پس زمينه سر در اصلي شهر ممنوعه براي توريست ها فراهم مي كنه.


http://s4.picofile.com/file/7998744187/298.jpg

فضای گلکاری شده میدان


با گذر از طول میدون و پس از دقايقي حالا ديگه نوبت به ورود به مهمترين بخش توريستي پكن رسيده بود. شهري كه بيش از 500 سال درهاش بر روي دنيا بسته بود و فردي كه عنوان امپراطور و حاكم سرزمين پهناور چين رو يدك مي كشيد حتي اجازه نداشت از اين فضاي 720 هكتاري خارج بشه!

حتی از نگاه ماي بيننده كه از پل روي رودخونه يا همون خندق بزرگ دورش وارد قصر مي شديم ديوار قرمز رنگ و ضخیم قصر آدمو مبهوت خودش مي كرد.


http://s4.picofile.com/file/7998744943/323.jpg

ورودی شهر ممنوعه


به نقل از دوست خوبمون آرش نورآقایی اين قصر با طراحيش به صورت مستطیل كه دورتا دور اون رو خندقی به عمق ۶ متر و عرض حدود 50 متر و دیواری به بلندی ۱۰ متر احاطه كرده بود در طي اين 500 سال پذيراي ۲۴ امپراطور سلطنتي بود كه آخرينش همون داستان فيلم معروف آخرين امپراطوره كه بيچاره این آخري چه مكافاتهايي مي كشه!


http://s4.picofile.com/file/7998745264/327.jpg


http://s4.picofile.com/file/7998745585/332.jpg


از بس اين امپراطورهاي چيني ترسو بودن اول كار ديوار چين رو كشيدن و بعد چون ديدن نه بابا ديوار چين هم اعتباري نداره اين قصر رو با چندين لايه حفاظتي بنا نهادن بطوريكه با عبور از خندق تازه به کف آجری 15 لايه اي شهر به عمق ۲ متر  مي رسيد که ۷ لایه اول روی هم و ۸ لایه بعدی با زاویه بر روی آنها قرار دارند.


http://s4.picofile.com/file/7998745478/330.jpg


از اينا كه بگذريم با ورود به محوطه و حياط اول قصر كه نسبتا شلوغ بود منتظر مونديم تا ليدراي محترم بليط مجموعه رو خريداري كنن كه خوشبختانه اين بار هم ديگه خبري از درخواست پول اضافه نبود.


http://s4.picofile.com/file/7998745799/342.jpg

بعد از دیوار اول


جالبتر اونكه برخلاف انتظار امكان اجاره گوشي اطلاعات توريستي اونم با زبون شيرین فارسي بود. هرچند ما كه با وجود ليدر شيرين سخنمون ديگه به اين چيزها احتياجي نداشتيم!


http://s4.picofile.com/file/7998747090/346.jpg

راهنمای شنیداری به همه زبانها موجود بود حتی فارسی!


اونجور كه حميدرضا تعريف مي كرد سالها قبل يه چيني ماجراجو خودش تو اين محوطه كه تقريبا خارج محوطه اصلي قصر محسوب ميشه قايم مي كنه و شب مي ره داخله و يه گلدون مي دزده فرداش مياد بيرون هرچي تلاش مي كنه تا چند مدت نمیتونه گلدونه رو با نام گلدون اصلي بفروشه. چون هيچكس باورش نميشه و يجورايي همه مي گن خالي نبند چون کسی نمی تونه وارد شهر ممنوعه بشه! نهايتاً بدبخت مثل بچه آدم گلدون رو پس مي ده و اينطوري تو روزنامه ها داستانش چاپ ميشه!


http://s4.picofile.com/file/7998747311/351.jpg


با عبور از گيت اصلي و  به محوطه پيچ در پيچ قصر رسیدیم كه بازم به خاطر اين ترس مسخره چيني ها و امپراطوراشون این محوطه رو از وجود هر جنبنده حتی هر سبزه و درختي عاري كرده و حياط هاي تو در تو رو لخت و بي روح بودند. البته روايت ديگه اي هم هست كه ادعا مي كنه امپراطور نمی تونسته موجود زنده ای را بالاتر از خودش در کاخ تحمل کنه و از طرف دیگر چون درخت برای امپراطور يجورايي نماینده چوبه دار بود امپراطور دوست نداشته اجل معلقش رو  جلوی چشمش ببينه!


http://s4.picofile.com/file/7998747953/375.jpg

محوطه خشک و لم یزرع کاخ!


حتي اونجور كه روايت شده امپراطور اتاق مشخصی براي خواب نداشته است و هر شب در یکی از این اتاق ها اقامت مي كرده که اگر کسی با وجود لایه سنگی زمين و خندق اطراف کاخ و دیوار 10 متری آن وارد کاخ شد نتونه متوجه بشه كجاي قصره! ما که نشمردیم اما می گفتن این قصر 9999.5 تا اتاق داره. اون نیم اتاق هم برای اینه که از امپراطوران آسمانی یه پله کمتر باشن. چون ظاهراً امپراطوران آسمانی قصرهاشون 10000 اتاقس! جل الخالق!


http://s4.picofile.com/file/7998749244/410.jpg

تزئینات داخل یکی از کاخها


از اينا كه بگذريم هرچه جلوتر میرفتیم کاخها زیباتر و باشکوهتر مي شدن. اگه فيلم آخرين امپراطور رو ديده باشيد بهتر مي تونيد اين منظره رو تصور كنيد. بطور كلي ساختمان‌های تشریفاتیِ کاخ در مسیر شمال به جنوب قرار دارند. در جنوب، دروازه‌ی نیم‌روز قرار گرفته و در شمال دروازه‌ی نیروی ایزدی قرار داره. بطور كلي در داخل شهر ممنوعه سه کاخ بزرگ وجود داره. بر اين اساس با عبور از دروازه اول و حياط زيباش كه البته بازم با طراحي زيباش آدمو مبهوت خودش مي كنه وارد محوطه بزرگ با بنايي بزرگ و زيباي کاخ هماهنگی عالی (تای‌حه) مي شيد كه مخصوص برگزاري رسومات مهم، مثل جشن تولد امپراتور و همچنین تاج‌گذاری بوده. تخت سلطنتی يا تاج و تخت اژدها هم تو همينجا قرار دارد. رودخونه كوچك و زيباي وسطه محوطه با معماري زيباي پل هاش آدمو مجذوب خودش مي كنه.


http://s3.picofile.com/file/8101001484/164.jpg

شهر ممنوعه از بالا


http://s4.picofile.com/file/7998747525/368.jpg


http://s4.picofile.com/file/7998749886/424.jpg

کانالی میان قصر


بعد از این سه کاخ، ساختمان‌های دیگر شهر ممنوعه قرار می‌گیرند که ترتیبِ چینش و اندازه‌ی این ساختمان‌ها بر اساسِ درجه‌ی اهمیتشون بوده. با این اوصاف در شرق و غرب شهر ممنوعه، اقامت‌گاه مجلل سابق قرار دارد، که شامل کتاب‌خانه، معبد، سالن نمایش می‌شود. جالب اونكه شاهزاده ها و همسرانشون و كلاً جوانان قصر در سمت شرقی مجموعه و کهنسالان و افراد مسنتر در غرب مجموعه زندگی می کردن. چون خورشید از مشرق طلوع و در غرب غروب می کند!


http://s4.picofile.com/file/7998748060/377.jpg


تو اين حين تحرك توريست هاي متعدد كه با نماي پله كان و معماري قصر عكس يادگاري مي گيرن و البته بازار كرايه دادن لباس هاي سنتي چيني حسابي گرم بود. گرمای طاقت فرسای آفتاب موجب شده بود حياط هاي تو در توي قصرها را از گزار سايه دارش عبور كنيم. خود چینی ها که خیلی روی پوست صورتشون حساس هستند بیشتر از چترهای آفتابی استفاده می کردن. اونم چه چترهای زیبایی!


http://s4.picofile.com/file/7998748274/387.jpg

عکس یادگاری با امپراطور!


http://s4.picofile.com/file/7998748709/393.jpg


بعد هم گرماي هوا و حس کنجکاوی نهایتاً ما رو وسوسه کرد که يه بستني سبزرنگ از جنس لوبيا سبز رو كه حداقل ظاهرش آدمو اغوا مي كرد امتحان کنیم. هرچند خیلی هم مالی نبود!

در ادامه مسیر در میان حیاطهای تعداد زیادی ظرف مسی بزرگ برای ذخیره آب جهت پیشگیری از آتش سوزی قرار داشته. جالب اونکه در زمستانها خدمه قصرها زیر این ظرفها را داغ نگه می داشته ان تا آبهای داخلشون یخ نبنده!


http://s4.picofile.com/file/7998748816/398.jpg

یه بچه چینی بامزه در دیگ مسی!


http://s4.picofile.com/file/7998749137/402.jpg


تو اين حين حميدرضا هم همون اول توضيحاتش رو تموم كرد و يكساعت وقت داد تا هركي دلش مي خواد ادامه مسير تا ته قصر رو تجربه كنه. هرچند با اين زمان خيلي نميشد جلو رفت و ماهم با كمي گشت و گذار در قصر افسانه اي شهر ممنوعه و موزه کوچکی که در انتهای مسیر بود مثل بچه هاي خوب سر ساعت جلوي درب اصلي باغ منتظر حركت بوديم.


http://s4.picofile.com/file/7998749779/416.jpg


پس از دقايقي در حاليكه ديگه آفتاب كاملا وسط آسمون قرار گرفته بود و ساعت طبيعي شكممونم داشت زنگهاش به صدا در میومد با جمعيت همسفران براي صرف نهار راهي شديم اونم چه نهاري! با اینکه در ابتدای امر ترس از امتحان کردن غذاهای عجیب و غریب چینی رو داشتیم اما بعداً دیدیم که انصافا نهار در رستوران اوريگس خيلي چسبيد.


http://s4.picofile.com/file/7998750535/430.jpg

رستوران سلف سرویس


ميز سلف سرويس تنوع زيادي داشت و تقريبا هر سليقه اي رو راضي مي كرد. از انواع غذاهای دریایی گرفته تا مرغابی چینی که تو پکن غذای معروفیه و حتی چند نوع پیتزا. اما گل سرسبدش علاوه بر دستگاههاي نوشابه های مختلفش كه نفس آدمو تازه مي كرد، دستگاه بستني ساز نازنينش بود كه حسابي ما رو سورپرايز كرد و يجورايي جاتون خالي شاسي بستني رو فشار داده يه دل سير بستني خورديم.


http://s4.picofile.com/file/7998750214/428.jpg

هر غذایی رو از حمیدرضا پرسیدیم گفت اردکه، ما که هنوز شک داریم! ولی هرچی بود خوشمزه بود! دیگه خدا می دونه چی بخوردمون داده!


http://s4.picofile.com/file/7998750642/431.jpg


عصر كه ديگه قدرت حركت به واسطه سنگيني ازمون سلب شده بود نوبت بخش بعدي تور كه به صنعت ابريشم اختصاص داشت بود.

با ورود به سالن از همون ابتدا با تصوير زيباي روي ديوار كه مسير جاده ابريشم رو به تصوير كشيده بود به فكر فرو رفتيم. يادش به خير سالهاي نسبتا دور گذشته كه برنامه مستند جاده ابريشم از تلويزيون پخش مي شد ما مشتري پر و پا قرصش بوديم.


http://s4.picofile.com/file/7998750856/435.jpg


http://s4.picofile.com/file/7998750963/437.jpg

مسیر جاده ابریشم


كل سالن طبقه همكف پر شده بود از قاليهاي ابريشمي با نقش و نگار ايراني كه البته چيني ها همشونو مثل اصلش كپ زده بودن!

بازم هممونو يه گوشه جمع كردن و مراحل پروش ابريشم رو از ابتدا و انتها با نشون دادن پيله هاي كرم ابريشم شرح دادن و جالب اونكه هر پيله حدود 2500 متر نخ ظريف مي ده كه البته بعد از 7 يا 8 لايه شدن تازه ميشه نخ قابل استفاده جهت ريسندگي!


http://s4.picofile.com/file/7998751391/439.jpg

مرحله در آوردن کرمهای دوقلو از پیله. این پیله ها بیشتر مصرف پر کردن لحاف و بالش دارن چون سوراخ شدن


جالبتر اونكه در زمان هاي قديم بازم اين سياست تبعيض نژادي به شدت در مورد ابريشم هم اعمال مي شده بطوريكه استفاده از لباس هاي ابريشمي تنها در انحصار خانواده سلطنتي بود!

از اينا كه بگذريم بعد هم ما رو به طبقه دوم هدايت كردن كه بيشتر مرحله پس از ريسندگي و تهيه لحاف هاي سبك اما بسیار گرم ابريشمي رو نشونمون دادن.


http://s4.picofile.com/file/7998751612/447.jpg


در ادامه بازم با يه بازار يابي گرم و درحاليكه تخفيفي در كار نبود تلاش وافري براي فروش بالش ها و لحافهاشون داشتن كه البته با جوگير شدن هموطنامون چندان هم ناموفق نبودن! فکر کنیم قیمت یه بالش تقریباً 90 هزار تومن در میومد! راستی یه مدل بالش طبی هم داشت که خیلی طرفدار پیدا کرده بود و میگفتن گردنو ماساژ میده و ... بعداً با تلاش حمیدرضا از کارکنان اونجا پرسیدیم و کاشف به عمل اومد که ماده ای که به اندازه دونه های ارزن بود و خشک شده بود که توی بافت بالش دوخته شده بود درواقع چیزی نیست جز پی پی کرم های محترم ابریشم! یعنی واقعاً کف کردیم که چقدر استفاده بهینه از منابع انجام دادن!!!

ساعتي بعد ديگه نوبت بخش مورد علاقه همسفرامون بود و با جمعيت راهي بازاري شديم كه سيلك ماركت نام داشت. سر و ظاهر اين بازار يكم مدرن تر از بازار خوانچيائو بود و البته اينجا هم يكي از پاتوق هاي اصلي هموطناي عزيز ايرانيمونه تا اونجا كه يجورايي نقش دانشگاه ادبيات فارسي رو براي فروشنده هاي سمج چيني بازي مي كنه و به همين خاطرم وقتي پاتو داخل پاساژ مي ذاري از چپ و راست تلاش براي كشيدنتون تو مغازه ها آغاز ميشه و ماشالله با واژه ها و حتي جملات نصفه و نيمه فارسي مثل: چرا نمي خري؟ کِيلي کوبه! کِيلي گشَنگه! جوك نگو! و ...  سعي بر تحريكتون براي خريد دارن!


http://s4.picofile.com/file/7998751933/452.jpg

سیلک مارکت


بازم همون سيستم يك به ده براي تخفيف گرفتن كاربرد داره البته بايد وقت و حوصلتون زياد باشه!

ما كه راستش بعد از دقايقي ديگه حوصلمون سراومده بود قيد فروشگاه رو زديم و با كمك GPS جان زديم بيرون و اين بار  به گشت و گذار در خيابون هاي بخش آبرومند شهر كه بسيار زيبا و خوب طراحي شده و مختص رزيدنت هاي سفارتهاي خارجي بود پرداختیم.

در اين بين بازم برخورد با چيني هاي خوش لباس با جثه هاي كوچيك كه معمولا رنگهاي شاد و خنكي رو بر تن داشتن حس زنده بودن شهر رو تداعي مي كرد اما برخلاف انتظار  هيچ نشونه اي از يك ميليارد و چهارصد ميليون نفر جمعيت كه حداقل 20 ميليونش تو اين شهر ساكن بودن وجود نداشت و تو خيابون هاي پت و پهن شهر شلوغي حتي به اندازه خيابون هاي تهران هم به چشم نمي اومد!

تو اين بين پيدا كردن ايستگاه مترو و يكم چپ و راست زدن در ايستگاههاي مختلف برای پیدا کردن مسير هم تجربه جالبي بود كه حداقل ما رو براي ساير روزهاي خارج از تور كه قصد كشف اين شهر پهناور رو به تنهايي داشتيم آماده مي كرد.

شب بازم با تاريكي هوا به هتل برگشتيم و براي صبح فردا كه بايد زودتر آماده حركت به سمت خارق العاده ترين جاذبه توريستي چين كه همون ديوار چين بود آماده مي شديم.

 ادامه دارد ...