خاطرات سفر به دور اروپا (2013) –روز سیزدهم- تورین(ایتالیا)- کفن مسیح، گاریبالدی و مهمونی پیتزا پارتی
صبح روز بعد تو یه روز آفتابی نیمه گرم با لطف دوستان و به خصوص معرفت دوست خوبمون بونگو از نیجریه که قبول کرد بخش آخر پروژه گروهی رو خودش تنهایی انجام بده، وقتمون (وقت علی) آزاد شد و این شد که اولين روز رسمي گردش شهريمون در تورين کلید خورد. بازم مثل همیشه نقشه های توریستی و GPS موبایل یار و یاورمون در برنامه ریزی گشت شهری بودن. اونم نقشه زیبای هنری مركز شهر كه يجوري طراحي شده بود كه تك تك ساختمون هاي منطقه رو هم سه بعدی نقاشي كرده بودن!
خوابگاهمون در نزديكي منطقه قديمي و توريستی شهر قرار داشت و خوشبختانه از اين نظر خوش شانس بوديم. هرچند بافت محله اش بيشتر مهاجران عرب و آفريقايي تبار بودن كه يجورايي حداقل در ظاهر امنيت آخر شباش چندان زياد نبود! البته این آفریقایی ها بنده های خدا بیشتر قیافه هاشون گول زنکه! از بس براشون تبلیغات منفی میشه اگه آدم درستی هم باشن آدم ازشون می ترسه! (فرضا همین بونگو با معرفت که قبول کرد که امروز کار کلاسی مشترکمونو خودش تنهایی انجام بده و ما بریم گردش واسه خودمون حال کنیم!)
تو اون هوای مطبوع و دل انگیز آخرین روزهای تابستون، اولین چیزی که توجهمون رو در همون نزدیکی جلب کرد، یه بازار روز خیابونی اونم به سبک بازار روزای شهرای کوچیک خودمون در محوطه ميدون آزادی (Piazza Della Repubblica) بود که نزدیک خوابگاهمون قرار داشت.
ميدون آزادی (Piazza Della Repubblica)
تصورش رو بکنید! یه بازار روزی به چه بزرگی! از ميوه و سبزي و بنشن گرفته تا لباس و پوشاك حراجی و ...!
و انصافا اونجا با قيمت هايي نسبتاً مناسبتر از فروشگاهها محصولاتشون عرضه مي كردن!
از اینا که بگذریم با ادامه دادن مسير به Porta Palatina و Piazza Cesare Augusto رسیدیم که اولی یه دروازه قدیمی مربوط به روم باستانه و دومی یکی از میدونای قدیمی شهره. بنايي يادگار جنگ جهاني دوم با کلی جای گلوله روش که بر روی ویرانه های دروازه رومی ها در یک قرن قبل از میلاد مسیح بنا شده بود. حالا راست و دروغش که چقدر از این بنا همینطوری سالم مونده با خودشون!
محدودیت زمان بهمون یادآوری می کرد که خیلی نباید معطل کنیم و به همین خاطر دقایقی بعد از روي نقشه به كليساي زيبای جامع دومو (Duomo) رسیدیم كه يجورايي در اشلي كوچيكتر یادآور كليساي دومو ميلان بود.
کلیسای دومو
با ورود به داخل کلیسا باز هم نقش و نگارهاي صحن كليسا و مجسمه هاي خوش تراش ایتالیایی حسابی ما رو مجذوب خودشون كردن.
اما گل سرسبد و منحصر به فرد اين كليسا بی تردید به با ارزش ترین آثار باقیمونده از حضرت مسیح اختصاص داره. این شی پارچه اي منقش به تصوير مسيح است كه ادعا مي شه در زمان مصلوب شدن مسيح به عنوان كفن روي پیکر عيسي قرار گرفته است. با اینکه اصل کفن در صندوقچه و دور از دید عموم قرار داره با این حال در اين بخش از كليسا اجازه گرفتن عكس نميدن اما از دورتر يجورايي یواشکی مي شد ازش عكس گرفت!
به تصویر محو مرد روی پرده دقت کنید.
اين كفن پارچه اي مربعي در اندازه 4.4 متر در 1.1 متر است. در اون تصوير كم رنگ و زرد از جلو و پشت مردي برهنه ای است كه دستاش در كنار پاهاش قرار داره. تصوير مرد روی كفن، داراي ريش و سبيله و بدني ورزیده و قدي بلند داره و بدنش داراي جراحت و زخم زيادي ناشي از مصلوب شدنه كه مطابق گفته هاي كتاب مقدس درباره مرگ مسيح روایت شده.
محققان واتيكان مي گن اين كفن از زمان محاصره قسطنطنيه در 1204 توسط صليبيون نگهداري ميشده و اين احتمال هست كه سركوب صليبيون در قرن 14 به دليل وجود مراسم پرستش «چهره ريش دار» مربوط به همين كفن باشد.
تصوير اين كفن همانطور كه در عكس مي بينيد، در حالت نگاتيو سياه و سفيد واضح تراز حالت طبيعي سفید آن است. اين نگاتيو قابل توجه اولين بار در 1898 توسط يك عكاس آماتور به حالت نگاتيو دراومد. این عكاس وقتي پارچه در كليساي تورين به نمايش درآمد مجوز عكسبرداري از اون رو داشت و وقتي نقش چهره را بر نگاتيو آن مشاهده كرد، بیچاره شيشه عكاسي از شدت شوك از دستش افتاد!
تا به امروز این كفن باعث ايجاد بحث هاي بسيار زيادي ميان دانشمندان، مردم با ايمان، مورخان و نويسندگان شده كه كجا و چه زماني و چگونه اين كفن ساخته شده است؟ از يك ديدگاه مذهبي، پاپ يازدهم، تصوير را با توافق كليساي كاتوليك روم به عنوان چهره مقدس مسيح پذيرفت و آن را وقف مراسم چهره مقدس مسيح كرد كه در سه شنبه قبل از چهارشنبه توبه جشن گرفته شود.
با اینکه بعضي بر اين باورن كه اين پارچه بر صورت مسيح در مدفنش گذاشته شده، برخی شكاكان آن را سند جعلي مربوط به قرون وسطي مي دانند و ديگرون اون رو تاثير واكنش هاي شيميايي طبيعت بر پارچه مي دانند.
اخیراً هم تو یه فیلم مستند داشت نشون میداد و با دلایلی ثابت می کرد که تصویر روی پارچه شباهت بسیار زیادی به لئوناردو داوینچی داره و احتمال داده میشه اینم در زمره همون تحقیقات خارقالعاده اون باشه و به نوعی با عکسبرداری از خودش این تصویر رو خلق کرده است!
تساوی نسبت خطوط چهره در تصویر لئوناردو و مرد روی کفن
در سال 1988 با استفاده از روش علمي تاريخ گذاري راديو كربن دانشمندان كفن را متعلق به 1300 سال بعد از مسيح نسبت دادند و سپس بحث و ادعاهاي زيادي مبني بر اشتباه بودن اين آزمايش بوجود آمد. بعد از آزمايشهاي متنوع توسط افراد مختلف، سرانجام در سال 2008 محققان در دانشگاه آكسفورد با راديوكربن پارچه را دقيق تر آزمايش كردند و گفتن چون تکه پارچه آزمایش شده تو حاشیه پارچه بوده این بخش ربطی به کفن اصلی نداره! و احتمالا بعدا به کفن دوخته شده است و درنتیجه احتمال اینکه این پارچه متعلق به زمان زندگي مسيح باشه رو رد نکردن و آزمايشهاي سال 1988 را تكذيب كردند!
با تمام اين اوصاف كفن تورين هنوز جزو معماهاي حل نشده بشريت است یا حداقل خیلی ها مایلند که این موضوع فعلا حل نشه! پس تحقيقات همچنان درباره آن ادامه داره اما نه به صورت خیلی جدی!!!
از اینا که بگذریم در بخش هايي از كليسا هم كابين هايي براي اعتراف گذاشته بودن كه تو اين حين كشيش هاي كاتوليك هم چندان بيكار نبودن!
اعتراف گیری در کلیسا
با خروج از كليسا و درست پشت كليساي دومو و پس از عبور از دروازه ورودي به قلب مركز توريستي شهر يا همون ميدون Piazza Reale وارد میشدی كه با بخش مهمي از جذبه هاي توريستي شهر محصور شده.
دروازه میدون رئال از سمت قصر سلطنتی
میدونی زیبا و فراخ که به خصوص غروباش با جمع
شدن توریستای خارجی حس و حال زنده ای پیدا می کنه. هرچند با وجود تعدد شهرهای
توریستی ایتالیا و شهرت بیشتر اونا نظیر رم، فلورانس، پیزا و ونیز و ...، تعداد
توریست های حاضر در شهر کوچیک تورین خیلی به چشم نمی یاد!
میدون رئال
در پايين ميدون و درست پشت كليساي دومو قصر سلطنتي يا همونPalazzo Reale قرار داره كه بعدا راجع بهش بيشتر خواهيم نوشت.
پس از عبور از دروازه وسط ميدون، سمت چپ قصر زیبای ماداما (Palazzo Madama) که الان محل یه نمایشگاه نقاشی و مسجمه های مربوط به قرن 18 هستش، رو می بینین.
قصر ماداما در سمت چپ تصویر
این ماداما هم ظاهراً یه دوشس معروفی بوده که پس از مرگ همسرش مدتی بر ساووی که الان ایالتی در کشور فرانسه است حکمرانی می کرده و خودش رو مادام رویال مینامیده به همین خاطر به ماداما که همون مادام به ایتالیایی هست معروف شده.
در سمت راست هم خيابون معروف و پاتوق اصلي توريست هاي شهر با نام گاريبالدي شروع مي شه كه غروبها و شب هاش با جمع توريست ها و هنرمنداي خيابوني كه با موسيقي و حركات نمايشيشون جو اونجا رو لطيف مي كنن معروفه.
خیابون گاریبالدی
البته بكگراند روزهاي آفتابيش هم با دورنمايي زيبا از آلپ خودش حكايتي داره وصف نشدنی!
دورنمای کوههای آلپ در انتهای خیابون گاریبالدی
اما از اینا وصف ناشدنی تر، زیبایی منحصر به فرد جوونای شیک پوش تورینی از دختر و پسره که واقعا با سایر شهرهای ایتالیا که حداقل ما تا حالا دیده بودیم قابل مقایسه نبودن. بطور کلی هرچی از مرکز ایتالیا به سمت شمال حرکت کنید کلاس مردم و فرهنگشون بطور تصاعدی رشد پیدا می کنه. این موضوع برای شهر زیبای تورین که فاصله چندانی تا کوههای آلپ و مرزهای سوئیس و فرانسه نداشت هم حسابی صدق میکنه!
در انتهاي خیابون زیبای گاریبالدی ميدون اصلي
سن كاستلو كه يجورايي قلب تپنده مركز توريستي شهر به شمار مي ياد خودنمايي مي كنه
و اينجا همونجاييه كه هرشب با جمع شدن توريست هاي رنگ و وارنگ از سرتاسر دنيا ميشه
ساعت ها از هوا و فضاي مطلوب لذت برد.
از اینا که بگذریم بعد از اونكه از مركز
اطلاعات و راهنماي توريستی تو میدون يكم اطلاعات توريستي و نقشه گرفتيم، راستش چون
يه توريست كارت 48 ساعته مجاني هديه دانشگاه كه مي شد بيش از 300 موزه و مکان
توريستي شهر رو مجاني يا با تخفيف ديد، رو داشتيم برامون به صرفه بود كه يكي ديگر
رو با پرداخت 29.5 يورو به همراه كارت تردد رايگان 48 ساعتهاش تهيه كنيم كه
بتونيم دوتايي از اين شرايط بهتر بهره ببريم.
گداهای مدرن! گدایی با استفاده از زودباوری مردم. مردی که در تصویر می بینید در انتهای روز میومد یه پارچه سیاه دور اینا می گرفت تا بتونن دور از چشم مردم دستک دنبکشون رو جمع کنن برن!
با ترک دفتر توریستی از بس از اين خيابون گاريبالدي تعریف شنيده بوديم بدون معطلي وارد خيابون گاريبالدي شديم و در طي يكي دو ساعت يه دور رفت و برگشت كامل اين خيابون رو طي كرديم و تو این حين منظره زیبای بالکن ساختمون ها با گلکاری زیباشون حسابی عقل و هوشمونو برد!
عاشق این پنجره های سرسبز و زیبا بودیم. چیزی که تو تهران درست کردن و نگهداشتنش خیلی همت میخواد!
و البته فروشگاههاي رنگارنگ و گرون قیمت شهر كه گل سرسبدشون شكلات و بستنی فروشيهای رنگارنگ از جمله شکلات فروشی قدیمی وِنکی بود.
بعد از بازگشت دوباره به ميدون سن كاستلو و اين بار ديدن دوباره ساختمون هاي اطراف ميدون و به خصوص پشت قصر ماداما (Palazzo Madama) كه خودش معماري زيبايي داشت به سمت رودخانه پو حركت كرديم.
خیابون پو که در انتها به رودخونه پو میرسید تقریباً در جهت عکس خیابون گاریبالدی قرار داشت که اونهم پر از مغازههای رنگارنگ و زیبا!
بی تعارف، عاشق مغازههای سقف بلند با ویترینهای عظیمشون شده بودیم. نکته ای که در ایتالیا خیلی به چشم میاد اینه که سقف ها همه بلند هستند و درها عظیم. اکثر درهای ساختمونهای قدیمی و آپارتمانها چیزی کم از در قلعه نداشتن!
درب یه آپارتمان معمولی در تورین!
منظره یک خیابون زیبا با مغازه های سقف بلندش در یک شب بارانی
در طول مسير تماشاي تحرك و پويايي مردم و توريست ها در رستوران هاي مختلف كه ميزاشون نصف پياده رو ها رو اشغال كرده بودن اونم تو اون هنگام كه ديگه ظهر شده بود و عطر و بوی غذاها حسابی تو فضا پیچیده بود، حسابی آب دهنمونو راه انداخته بود! اما بسوزه این پدر محدودیت بودجه سفر و دلاری 3300 تومانی اون موقع که اجازه نمی داد بی ملاحظه خرج بکنیم!
و البته مطابق معمول بازار فروشگاههاي سوغاتيفروشي و حتي كتابفروشي ها هم چندان بي رونق نبودن.
با رسيدن به پل روي رودخونه پو بازم چشم انداز زيباي شهر كه از روي پل نمايان شد در كنار آسمون آبي زيباي شهر با پس از زمينه اي از كوههاي سر سبز و زيبا براي دقايقي مبهوتمون كرد.
رودخانه پو
اونطرف پل دورنماي كليساي كوچك Gran Madre بر روی تپه ای زیبا خودنمايي مي كرد. راستش اولش خستگی کمی ما رو برای بالا رفتن از تپه مردد کردو گفتیم این همه راه بریم که چی بشه!
اما کمی بعد، پس از اینکه از آبخوری زیبایی که از سر گاو آن آب زلالی با دست و دلبازی جاری بود نوشیدیم انرژی از دست رفته را به دست آوردیم.
جالب اینکه در بسیاری از شهرهای اروپا این آبخوری های زیبا با سر گاو و شیر و ... رو دیدیم که آب مثل رودی از آنها جاری بود! خیلی برامون جالب بود که این همه آب تمیز و سالم در اونجا فراوونه که عین چشمه مدام از زمین می جوشه. این آبخوریها یکی از نمادهای تورین هم هستن چون تورین در لغت به معنای گاونر کوچک است. ظاهراً اسم "شیر" آب هم از همین آبخوریها میاد و اولین باری که شیر آب رو با ایده گرفتن از یکی از همین شهرها به ایران آوردن چون مجسمه شیر روش داشته همه میگفتن رفتیم از سرِ شیر آب آوردیم و شیر آب از همینجا باب میشه!!! خوبه از اینجا برامون شیر نیاوردن وگرنه مادرامون باید هی می گفتن بچه اون گاوو ببند!!!
كمي جلوتر در امتداد رودخانه پو جاده سربالايي كنار پارك ظاهر شد و ماهم بی معطلی با شک و تردید و البته اعتماد نصفه و نیمه ای که به GPS موبایلمون داشتیم مسیر رو ادامه داديم و نهايتاً دقايقي بعد با یکم نفس زدن بالای تپه هاي Monte Dei Cappuccini رسیدیم و با دیدن پانوراماي زيبايي از سطح منطقه قديمي شهر تورين بکل خستگی از یادمون رفت.
بالای تپه هاي Monte Dei Cappuccini
نمای زیبای کوه و دشت تورین با آثار منحصربه فردش مانند برج مول و بنای سوپرگا (قصر روی تپه) حسابی ما رو سورپرایز کرد!
مول
چراغهای حلقوی بالای سرمون شاهد این بود که اینجا در شب باید نمای بسیار زیبایی داشته باشه.
http://www.regioni-italiane.com/monte-cappuccini.htm
بعد از دقایقی برای ارضای حس کنجکاوی داخل کلیسا شدیم. کلیسای جمع و جور و نقلیای بود اما وقتی وارد میشدی و در پشت سرت بسته میشد سکوت ژرف اون آنچنان تو رو از هیاهوی شهر دورمیکرد که ناخودآگاه دلت میخواست دقایقی رو اونجا آروم بگیری. دل كندن از اون منظره و هواي دلچسب و پايين اومدن چندان راحت نبود.
در ادامه دقایقی بعد در مسير پايين اومدن كنار جاده کیوسکی با ابتكار جالب ديديم كه روش با تصوير نشون داده بود تا مردم برخي كالاهاي بلا استفادهشونو اونجا بريزن تا براي مردم فقير مورد استفاده قرار بگيره. به این می گن ابتکار خلاق!
اقدام زیبای شهرداری برای استفاده از وسایل بی استفاده مردم
در برنامه گشت عصرگاهی در ادامه باز هم ترجیح دادیم به كشف كوچه و پس كوچه هاي مركز شهر تورین بپردازیم با این حال علامت و نشوني كه داشتيم برج بزرگ و تاريخي مركز شهر با نام مول (Mole Antonelliana) بود كه با ارتفاع 167.5 متر نماد اصلي شهر تورين به حساب مي ياد.
نمای مول از پارک نزدیک آن
برنامه بازديد مول رو به فردا صبح موكول كرديم اما در نزديكي مول ساختمون محل برگزاری کلاسمون (کلاس علی) یه پارك بزرگ و زيبايي قرار داشت كه با درخت هاي قشنگش می تونست تفرجگاهی بسيار زيبا و دلچسب باشه. یادش به خیر, تو این 10 روز سر ظهر بین کلاس ها علی نهارش رو لای همین درخت ها می شست و می خورد! (هرچند تنهایی که نهار مزه نذاره!).
از اینا که بگذریم تو این حین ترجیح دادیم یه سری به کلاس بزنیم که ببینیم بونگو بنده خدا کار نهایی کردن پروژه کلاسی رو به کجا رسونده! اما درست جلوی در ساختمون با دو تا از بچه های همکلاسی با نام های جمیلا دختر الجزایری و آنتونیو پسر ایتالیایی مواجه شدیم و اینجا بود که جمیلا با دیدن شیما به رسم حال و احوالپرسی مسلمونا پرید و 4 تا ماچ آبدار از گونههای شیما ربود! آنتونیو که هاج و واج این صحنه رو نگاه میکرد گفت چه خبره؟ چند تا؟ بیچاره گیج شده بود و پرسید این چه رسمیه؟! جمیلا هم گفت چون زیاد دوستش دارم 4 بار ماچش کردم! شیما هم براش توضیح داد که تو ایران رسمه سه بار گونه طرفو می بوسن و جمیلا گفت که اونا رسم دارن 4 بار ببوسن!!!
غروب پس از بازگشت به خوابگاه بايد آماده مي شديم و به مهموني شب آخر مي رفتيم كه پیتزا پارتي بود و از طرف دانشگاه براي شب خداحافظي و حسن ختام برنامه دوره در یکی از رستوران هاي سنتي مركز شهر برگزار مي شد.
با جمع شدن بچه ها در رستوران سنتی وسط شهر و آوردن منوي غذا هركدوم از بچه ها با كلي وسواس پيتزاي مورد علاقشون رو سفارش دادن. چون شنیده بودیم پیتزاهای ایتالیا فقط نون و پنیرن براي تنوع دو نوع پیتزای مختلف اونم از گرونترین نوعاش که تو منو بیشترین مواد رو براش نوشته بود سفارش داديم كه يجورايي هردو رو تست كرده باشيم و حداقل یه چیزی داشته باشه که بخوریم! بعد هم پس از كلي سلام و صلوات آشپزه پيتزاها رو از تنور درآورد و هركدومش رو كه بسيار بزرگ بود و يجورايي شبيه نون بربريهاي بزرگ خودمون اما گرد بود رو جلومون گذاشت.
اما چشمتون روز بد نبينه با خوردن اولين لقمه، ياد پيتزاهاي پرملاط و خوشمزه وطني رو كرديم و اونا رو با اين پيتزاهاي مزخرف مقایسه کردیم. انگار روی یه نون بربري گرد يكم آب گوجه ریخته باشن و بعد چند تا زيتون گنديده و له شده رو با مختصري پنير که بیشتر مزه پنیر صبحونه میداد تا پنیر پیتزا، ریخته بودن اون وسط! اون یکیش هم بهتر که نبود تازه مزه املت هم میداد! ما که برای پیشگیری از این قضیه سعی کرده بودیم پیتزایی رو انتخاب کنیم که تو رسپیش بیشترین مواد رو نوشته بودن و ژامبون خوک هم نداشته باشه! اون پیتزاهای مزخرف رو که تازه شور هم بودن! به زور نوشابه پپسی فرو دادیم و به یاد پیتزاهای وطنی آه کشیدیم و با خودمون عهد کردیم پامون که رسید ایران بریم سریع چند تا پیتزای خوشمزه ایرانی بزنیم به بدن که مزه این ایتالیاییه شور بدمزه از یادمون بره.
پیتزای علی!
پیتزای شیما!
خدا رو شكر كه مهمون بوديم واسه اين آشغالا پول نداديم اما پشت دستمونو داغ كرديم كه حداقل تو ايتاليا كه مهد پيتزاست ديگه هوس پيتزا خوري نكنيم!
بعد از شام نوبت وداع با دوستان همكلاسی فرا رسيد و تو اون فضاي عاطفي همگي عنوان مي كردن كه دلشون براي اين شهر زيبا و دوران خوشي كه اينجا داشتيم، تنگ خواهد شد. بعد هم با چند تا عكس يادگاري همراه با دوستان و ثبت لحظات خاطره انگیز به خوابگاه برگشتيم.