خاطرات سفر به دور اروپا(2013)– روز بیست و چهارم (بخش اول)- اسلو1 (نروژ)- در مسیر راه و جزیره بیگ دوی
در آخرین ساعات اقامتمون در کپنهاگ کله سحر ساعت 5 صبح در حاليكه هوا كاملا تاريك بود هتل کابینمونو ترك كردیم و نفهمیدیم چجوری مسير 400 متري تا ايستگاه رو به شكلي شبيه دويدن طي كرديم! راستش نگرانيمون تو اون تاريكي نا امني احتمالي و ...،بود و دیگه بعد از داستان سوئیس پارسال حسابی مارگزیده شده بودیم! هرچند در اين شهر سطح امنيت رو اونقدر بالا ديديم كه واقعا تا حد زيادي دلمون قرص بود!
تو ايستگاه قطار با اعتماد به نفس زیاد آخرین سکه های ته جیبمونو که از شب قبل مخصوص این کار آماده کرده بودیم یک به یک داخل دستگاه ریختیم و خوشبختانه بليط قطار هم پس از لحظاتی اومد بیرون! دقايقي بعد قطار هم اومد و جالب اونكه حتي تو همون ساعت کله سحری هم بازرس مربوطه اومد و بليطامونو چك كرد!
فرودگاه كپنهاگ خيلي بزرگ و البته مجهزه. با دنبال كردن تابلوها به راحتي ترمينال مورد نظر نمایان شد و بی معطلی خواستيم به كانتر مربوطه مراجعه كنيم، اما وقتي نزديك شديم متصدي مربوطه دستگاههاي اونطرف سالن رو نشون داد گفت اول كارت پرواز رو بگيريد و بعد بياد اينجا و چمدونتونو تحويل بديد!
برای اولین بار در طول سفرهامون حال دیگه باید کارت پرواز رو از دستگاه می گرفتیم. هرچند بی اغراق دستگاهها بسيار User Friendly هستن و كاركردن باهاشون خيلي راحته!
با انتخاب کردن ایرلاین مربوطه و دادن شماره رزرو بلیط خیلی راحت كارت پروازمون به اضافه تگ برچسب ساك به راحتي از دستگاه صادر شد و از اینجا به بعد فقط با چسبوندن تگ مربوطه به ساك، ظرف چند ثانيه ساك بزرگمون آماده تحویل به كانتر نروژین ایرلاین و تنها متصدي اونجا بود! هرچند ایشون با یه لبخند مودبانه خواست تا ساكهاي داخل كابينمونم وزن كنه كه متاسفانه به خاطر سهل انگاريمون حدود يك كيلو اضافه تر از 10 كيلوگرم مجاز بود!
با اينكه آقاهه قانوناً مي تونست گير بده و جريمه كنه. گفت كه لطفا اين يك كيلو بار رو از ساكتون خالي كنيد و تو كوله تون بزاريد و ما هم به سرعت اين كار كرديم و ازش بابت اين برخورد خوب تشكر كرديم!
دقايقي بعد نهايتا بدون تاخير پروازمون به اسلو انجام شد و با ساعتي پرواز بر روي دشتهاي سرسبز و درياي نيلگوني كه با تلولو نور آفتاب حسابي خودنمايي مي كرد، همچنان در منطقه اسکانديناوي پيش مي رفتيم.
در حاليكه ساعت هنوز حول و حوش 8 صبح بود هواپیما با فرودي آرام در فرودگاه زيباي اسلو به زمين نشست. فرودگاهي نه چندان بزرگ، حداقل در خور شأن گرونترين و مرفه ترین شهر دنيا !
تا قبل از سفرمون به نروژ تصورمون از اين كشور يه كشور ثروتمند و مدرن بود كه با داشتن بيش از 800 ميليارد دلار ذخاير ارزي (يعني حدود 1.25 درصد از كل دارايي هاي جهان) اونم با جمعيت 5 ميلیون نفرشون (كمتر از يك هزارم جمعيت جهان) بايد حتما تو پر قو زندگي كنن! به خصوص اینکه همین اواخر باردیگه نروژ از نگاه رفاه تو دنیا رتبه اول رو کسب کرد! اما زهي خیال باطل!
اخيرا بيل گيتس براي جلب نظر مقامات نروژي به اين كشور سفر كرد و پيشنهاد داد تا يكم از اين ثروتشونو صرف سرمايه گذاري در كشورهاي فقير آفريقايي كنن. آخه بابا شما كه مثل ما پول نفتتونو دو دستي نمي ياريد تو زندگي مردم، اين همه پول نفت رو مي خوايد چيكار كنيد؟!
بگذريم، در داخل فرودگاه اصلي شهر اسلو، مثل هميشه اول همه سراغ راهنماي توريستی رفتيم و تا مي شد اطلاعات توريستي شهر رو گرفتيم و البته نقشه هاي نسبتا خوب و جامع!
کاشف به عمل اومد که به طورکلی از فرودگاه 3 روش برای رسيدن تا مركز شهر وجود داره كه اوليش و سريعترينش قطارهاي سريع السيره كه البته نرخشم خيلي بالاست! آپشن ديگه اتوبوسه و روش سوم قطارهاي معمولي بود كه حدود نيم ساعت طول مي كشه تا به مركز شهر برسه. اين روش که ارزونترين روشم هست برای هر نفر 90 كرون (حدود 12 يورو) هزينه داره.
اي بابا پول مگه علف خرسه! ما كه عجله اي نداشتيم و گذر دقايق هم -حداقل در سطح 10 یا 20 دقیقه- خيلي برامون اهميت نداشت، همون قطارهاي معمولي رو انتخاب كرديم!
اینجا بود که متصدي ايستگاه همزمان با صدور بليط با گفتن این موضوع كه اين بليطها 2.5 ساعت اعتبار داره و باهاش مي تونيد تو این مدت از همه وسايل نقليه عمومي داخل شهر هم به صورت رايگان استفاده كنيد، حسابی سوپرایزمون کرد!
برای سوار شدن تو ايستگاه هرچي دور و برمونو برانداز كرديم كه آيا براي پانچ بليط مثل كپنهاگ دستگاهي هست يا نه، چيزي پيدا نكرديم و بعد از پرسيدن از مسافرا فهمیدیم داخل قطار بليط ها پانچ ميشه! دقايقي بعد قطار هم اومد و ما هم سوار شديم و اين بار همون تلاش مضاعف براي يافتن كارت پانچ رو تكرار كرديم تا احيانا مامور و بازرس قطار گير نده اما نگو تو نروژ هم يه ساز ديگه مي زنن و كلا از پانچ مانچ خبري نيست و مثل ايرون خودمون بازرس قطار خودش مي ياد كارت رو پانچ مي كنه! ( آدم یاد داستان تاکسی 5 ریالی عزیز نسین می افته!)
دقايقي بعد بازرس كه مرد نسبتاً مسني بود اومد و كارتمون رو با خوشرويي پانچ كرد و رفت. اما راستش هرچي رو كارت گشتيم از ساعت پانچ خبري نبود؟! اين شد كه چند دقيقه بعد كه بازرسه داشت بر مي گشت گفتيم حاجي مگه اين كارت 2.5 ساعت اعتبار نداره؟ از كجا ساعتش معلوم ميشه؟! اونم گفت ای بابا آره! اما اگه مي خوايد 2.5 ساعته استفاده كنيد من بايد براتون ساعت و تاريخشم پانچ كنم! و بعدشم كلي معرفت به خرج داد و گفت بريد خوش باشيد چون در حاليكه ساعت 9.15 بود برامون ساعت رو 10 صبح پانچ كرد که اينجوري تا 12.5 ظهر بليطامون اعتبار داشته باشه! ما هم گفتیم حاجی دمت گرم!
ما كه از اين معرفتش حسابي حال كرده بودیم کلا خواب و بی خوابی رو فراموش کردیمو و خيلي سريع نقشه ها رو با اطلاعات قبليمون كنار هم گذاشتيم و تو همون دقايق باقيمونده تا مقصد تصميم گرفتيم با گذاشتن چمدونامون تو هتل بدون معطلي با كشتي هاي دريايي به سمت منطقه زيبايBigDoy كه دورترین جایی بود که تو برنامه مون بود بریم تا از این بلیط رایگان حسابی استفاده کرده باشیم! چون تو اسلو هتلمون مرکز شهر بود و بیشتر جاها همون دور و بر هتلمون قرار داشتن و ما بعید بود بخوایم بلیط حمل و نقل شهری رو بخریم! به اضافه اینکه قیمت بلیط تک سفره برای هر نفر 30 کرون(حدود 4 یورو) بود و اینجوری این پول صرفه جویی می شد! ( حالا بازم هی بگین چجوری هزینه سفراتونو کم می کنین!!!)
اما اولش بازم بايد پول چنج مي كرديم! چون اين بارم هتل به ايميلمون پاسخ داده بود كه فقط و فقط كرون نروژ قبول مي كنه! انگار همون قدر که ریال ما تو سطح کشورهای دیگه اعتبار داره، این اسکاندیناوی ها هم مارگزیده شدن و با توجه به نوسانات یورو و دلار، حاضر نیستن پول خارجی قبول کنن!
به همين خاطر درست بیرون از ايستگاه مركزي قطار كه يجورايي خيلي نزديك به هتلمونم بود به سرعت دنبال صرافي گشتيم و خوشبختانه با ديدن تابلوي فاركس Forex كه يجورايي از كپنهاگ و مالمو حداقل اسمش برامون آشنا بود سريع يه مقدار يورو چنج كرديم. (نشونیشم اونکه جلوش یه مجسمه بزرگ ببر قرار داره!) هرچند بازم اون صرافیه يه مبلغ كارمزد گرفتن كه طبيعتا حداقل تو اون فرصت محدود راه گريزي نداشتيم!
با کمک نقشه و GPS اي كه داشتيم كمتر از 5 دقيه بعد خيلي راحتتر از اونیكه تصور مي كرديم هتلمونو تو دل یه خیابون توریستی نزدیک ایستگاه پيدا كرديم و خوشبختانه متصدي مربوطه بدون معطلي اتاقو تحويل داد. ما هم با اشتیاق بسیار با عجله بسیار، ساکامونو انداختیم داخل اتاق و قبل از ساعت 10.30 آماده خروج بوديم!
براي اطمينان از رسپشن كه يه دخترجوون نروژي با موهاي رنگ كرده مشكي پرکلاغی و مژه های بور بود و همش لبخند می زد مسير رو چك كرديم. اونم گفت هم مي تونيد با تراموا تا اسكله بريد و هم اگه حوصله داشته باشيد پياده 10 دقيقه بيشتر راه نيست و اين شد كه ما هم گفتيم همون پياده مطمئن تره!
اسكله قديمي شهر درست روبروي ساختمون شهرداري (Radhuset) قرار داره و يه خط مستقيم اتوبوس هاي دريايي هميشه تا مقصد شبه جزيره Bygdoy كار مي كنه.
از شانس خوبمون دقايقي بعد اتوبوس دريايي اومد و ماهم سريع پريديم بالا و يه جاي نشستن تاپ جلوي عرشه قايق پيدا كرديم و با قوت قلب بليط قطار رو هم به خانوم متصدي كه بليطها رو چك مي كرد نشون داديم و اونم ساعتو چک کرد و یه نگاهی معنادار بهمون انداخت اما چیزی نگفت! ( حتما تو دلش گفته اینا کین که از فرودگاه یه راست اومدن دریا گردی؟! اونم اون وقت صبح!!!)
تصورش رو بكنيد تو يه هواي نيمه گرم آفتابي(البته با استاندارد اسكانديناوي)روي عرشه كشتي سوار باشيد و با حركت اون نسيم خنك دريا تو صورتتون بخوزه و شما هم اونقدر مات و مبهوت منظره استثنائي اطراف بشيد كه مكان و زمان رو حسابي از خاطر ببريد!
کشتی با قدرت تمام آبهای "با تمام وجود فیروزه ای" دریای شمال رو می شکافت و به پیش می رفت. تپه های سرسبز و مخملی در آغوش آبی تمام عیار دریا. بله اسلو يه همچين جاييه! خيلي سخته سواحل زيبا و تپه هاي سرسبز زيباي اسلو رو بشه در قالب چندكلمه یا حتی تصاویر دوبعدی دوربین غیر حرفه ای ما وصف كرد اما اگه مي خوايد يه تصوير نصفه و نيمه داشته باشيد کوه های زیبای سرسبز تا نوار ساحلی رو ترسیم کنین و بعد زيبايي رامسر خودمونو از کوه تا دریا رو ضربدر 3 و 4 كنيد و بعد هم در كنار امكانات توريستي و فضاي گرم و پر از توريست بزاريد تا بتونيد ببيند اسلو چه شكليه!
دقايقي بعد كشتي كوچك يا همون اتوبوس دريايي در كنار ساحل بيگ دوي پهلو گرفت و ما كه هنوز حدود يكساعت تا انقضاء اعتبار بليطمون مهلت داشتيم سريع پريديم پايين. اتوبوس دریایی هر نیم ساعت یکبار میومد بنابراین ما زیاد وقت نداشتیم!
لحظاتی بعد در جاده اي سرسبز از وسط ويلاهاي لوكس و رويايي جزيره پيش مي رفتيم و هي حسرت اين پولداراي نروژي رو مي خورديم كه تو چه بهشتي زندگي مي كنن!
مناظر و زیبایی ویلاها تو اون فضا و هوای آفتابی دیوانه کننده بود!
مخصوصاً شیما که دیگه از خود بیخود شده بود! آخه فکر کنین یه فضای روستایی پر از تمام ویلاهای کلاسیک و زیبایی که تو تمام کتابهای عمرتون خوندین یا تو فیلمها دیدین و بذارن جلوتون و کمتر از یکساعت وقت داشته باشین که ببینینش! از شما جه پنهون یکم هم دپرس شدیم! اما آخرش علی بهش قول داد ویلامونو همین مدلی می سازیم!!!
معماری ویلاها در سازگاری با محیط اطراف يكي از يكي قشنگتر بود و هرچه جلو مي رفتيم اين داستان ادامه داشت تا سرانجام با يادآوري زمان سعي كرديم مسير رو جوري انتخاب كنيم كه يكساعت بعد از آخرين اعتبار زماني بليطمونم استفاده كرده باشيم. به اين خاطر در طول مسير از مزرعه سلطنتي بيگ دوي Royal Farm و موزه تاريخ فرهنگ نروژ به سرعت گذشتيم و بعد هم تنها براي لحظاتي فرصت حضور در موزه وايكينگ ها رو پيدا كرديم.
البته می تونستیم بیشتر بمونیم و با اتوبوس برگردیم ولی هوا و فضای روی عرشه کشتی طوری بود که دلمون می خواست یه بار دیگه تجربش کنیم.
کمی بعد به نزديكي اسكله دوم بيگ دوي كه محل توقف كشتي برگشت بود رسيديم.
در اين بخش از شبه جزيره معماري زيباي Frammuseet كه بخشي از تجهيزات نظامي رو هم به نمايش گذاشته بود در نوع خودش جالب بود.
كمي جلوتر محوطه زيبا و سرسبز اسکله نمایان شد که با مجسمه های زیبایی طراحی و تزئین شده بود.
تو این هنگام در حاليكه از دور، نزديك شدن كشتي به اسكله رو می دیدیم از آخرين دقايق فرصت حضور در جزیره بيگ دوي نهایت استفاده رو می بردیم و همزمان با سرعتی شبیه دویدن به شکار مناظر زیبا و گرفتن آخرین عکسهای یادگاری از اونجا مشغول بودیم.
چه میشه کرد! حداقل براي لحظاتي هم كه شده باید از اين مناظر زيبا نهايت بهره را برد و این شد که آخرین نفراتی بودیم که درست زمان سوت کشیدن کشتی سوار اون شده بودیم!
ساعتي بعد درحاليكه دیگه ظهر شده بود، تازه خستگي ناشي از سحر خيزي امروز، پرواز زود هنگام و سفر ماجراجویانمون به بیگ دوی داشت رومون اثر میکرد که به هتل برگشتيم و تو این هنگام چی می تونه لذت بخشتر باشه از يكي دوساعت استراحت! هرچند قبل اون نمی شد از دستگاه قهوه ساز و هات شاکلت ساز بزرگی که هتل سخاوتمندمون تو لابی گذاشته بود همینجوری بی تفاوت گذشت!