خاطرات سفر به دور اروپا(2013)– روز بیست و چهارم (بخش دوم)- اسلو2(نروژ)- قصر قدیمی و سالن اوپرا
بعد اون صبح پرکار و یه خواب نصف و نیمه اما دلچسب، وقتي چشم بازكرديم با انرژي دوباره گشت عصرگاهي آغاز شد. اولين مقصد Akershus Fortress and Castle بود. يه قلعه قديمي زيبا اونم بالاي تپه هاي مشرف بر دريا!
هرچند تو اسلو هرجا وایستی مشرف به دریایی. اینقدر زوایای گوناگون برای لذت بردن منظره دریا و تپه های سرسبز اون هست که با اینکه شهر کوچیکی محسوب میشه اما دو روز برای دیدن و لذت بردن ازش خیلی کمه!
اين قصر قديمي زيبا كه يادگار قرن 17 ميلاديه در بالاي تپه ها قرار داره كه با گذر از يه جاده شيبدار سنگ فرش شده، به محوطه بالاي تپه ها با چشم انداز رويايي از سواحل سرسبز اسلو مي رسي!
با ديدن اين چشم انداز اونقدر به وجد اومده بوديم كه راستش براي دقايقي فقط از زواياي مختلف عكس مي گرفتيم. غافل از اينكه با توجه به تابش مستقيم نور خورشيد از اين زاويه نميشه عكساي خوبي درآورد!
نمی دونیم کی دلش می اومد این بهشت رویایی رو با شلیک توپ نابود کنه!
تو اين حين يه زوج توريست بودن كه يكي دوباري ازشون خواستيم تا برامون عكس بگيرن و بعدش پسره پرسيد شما تركيد؟ گفتيم نه بابا كجامون به تركا مي خوره! اونم گفت کم شبیه نیستید!!! خودش هم گفت كه روسه هرچند قیافش عین ترکمنا بود! دوست دخترشم یه دختر چشم بادومی بود که دقایقی بعد با هم دعواشون شد و دختره با عصبانیت ترکش کرد و رفت!
با بالا رفتن از پله ها از زوایای مختلف اطراف قلعه رو ورنداز کردیم! البته ورودی ساختمون اصلیش بسته بود!
درست پشت قلعه يه درخت سيب ترش قرارداشت كه بيچاره داشت از سنگيني بارش خفه مي شد و انگار هيچكس براش مهم نبود كه يكم بارشو سبک كنه! هرچند درخته يجورايي روي شيب كوه قرار داشت و عملا خيلي هم نمي شد ميوه هاش رو چيد! دردسرتون نديم مام که با این دل نازکمون باید یکاری واسه درخت بیچاره می کردیم، نتونستيم جلو شكممونو بگيريم و يه چندتا دونه سيب ترش خوشمزه ازش نوش جان کردیم!
بعد از يكي دو ساعت تفرج حسابي در بالاي تپه هاي قلعه بالاخره رضايت داده و پايين اومديم و اين بار در دل خيابون هاي تنگ و باريك اسلو به سمت مخالف پيش رفتيم. تو اين حين ديدن ویترین فروشگاههای گرون قیمت و البته مردم دوچرخه سوار كه بازم تعدادشون كم نبود و همچنین ايستگاههاي دوچرخه كه براي استفاده كارت اعتباري مي خواست خالي از لطف نبود.
با ادامه مسير به طرف ديگه اي از ساحل اسلو رسيديم و اين بار با ديدن سالن زيباي اوپرا با معماري منحصر به فردش سورپرايز شديم.
این سالن زیبا که از خشکی یجورایی مثل یه کوه یخی می مونه در زمره اصلی ترین دیدنی های شهر اسلوست و البته عمر چندان زیادی نداره و تازه سال 2008 به بهره برداری رسیده!
سقف شيبدار و زيباي اين سالن بزرگ كه يجورايي سازگار با آب و هواي سرد و پر برف شهر اسلو و كاربري هاي چند منظوره اونه از دور و نزديك جلوه اي ويژه داشت.
تو اين حين بازم يه عده از مردم كه از آفتاب گرم به وجد اومده بودن، تو شيب اين بناي زيبا آفتاب گرفته بودن. هرچند با غروب آفتاب و سايه شدن عملا تعداد جمعيت رو به کاهش رفت.
این شیب تند محوطه سالن جون می ده واسه ورزشهای زمستونی!
بعد از ساعتي درحالیکه هوا رو به تاریکی می رفت، دوباره به سمت ايستگاه مركزي و منطقه قديمي شهر حركت كرديم.
خوشبختانه هتلمونم درست در دل خيابون توريستي و نسبتا شلوغ Karl Johans بود. ظاهراً این خیابون مهمترین خیابون این شهره و دیگه خیلی جای خاصی نداشتند اما هنوز ساعت 8 نشده بود كه ديديم اي بابا جمعيت خيابون دارن به سرعت كم ميشن و فروشگاههاي لوكس و برند دار و حتي سوغاتي فروشي هام كركره ها رو پايين مي آوردن!
خنده دار تر اونكه حتي سوپر ماركت سون ايلون هم كه از اسمش پیداس باید از 7 صبح تا 11 شب کار کنه سر ساعت 8 شب با تاريك شدن هوا كركره رو پايين كشيد! ای بابا!
كلا اين نروژي ها خيلي مردم راحت طلبين! هرچند اونقدر پول دارن كه شايد نيازي به كار كردن نداشته باشن واسه همينم در طول هفته کارمندای اداره هاشون 30 ساعت بيشتر كار نمي كنن! بخش خصوصيشم که نوبره والله چون فرضا يه فروشگاه سوغاتي و صنايع دستي رو ديديم كه ساعت كارش رو از ساعت 12 صبح تا 4 بعدازظهر اعلام كرده بود. حسابشو بكنيد اگه يكساعتم بخواد نهار بخوره ديگه كي وقت كار كردنشه!!!
با اين حال ما كه حاضر به تسليم نبوديم براي ساعتي تا اواسط خيابون پيش رفتيم اما ديگه حدود ساعت هشت و نيم بود كه تقريبا خيابون خلوت شده بود و به جز رستوران و بار تقريبا جايي باز نبود!
رستوران گفتيم ياد رستوراناي اسلو و قيمتهاي نجوميشون افتاديم. خدا نصيب گرگ بيابون نكنه. ماشالله از بس گرون بودن آدم جرات نمي كرد نزديكشون بشه. قيمت ها از حداقل 15 تا 20 يورو شروع مي شد و حتي مك دونالد هم ظاهرا كمتر از 12 يورو درنمي اومد! خدارو شکر که از کپنهاگ چندتا غذای آماده مثل کنسرو تن خریده بودیم و گرنه با این قیمت ها هرچی می خوردیم کوفتمون می شد!
دیگه حوالی ساعت 9 شب بود که به هتل برگشتیم و خدا پدرشونو بيامرزه چون شب تو هتل بازم به همون دستگاه چاي و كافي و هات شاکلت مجاني پناه بردیم و در اتاقمون از پنجره گذر تک و توک عابر پیاده رو تو اون هوای سرد تماشا می کردیم و در عین حال برای فردا برنامه گشت و گذارمونو می چیدیم!