خاطرات سفر به سنگاپور – روز ششم – قسمت چهارم – گشت شب آخر سنگاپور
در مسير برگشت به سنگاپور هوا يكم باروني بود و دريا خشمگين، به اين خاطر همون طبقه پايين كشتي مونديم، مضافا به اينكه يكم خسته هم بوديم. در ورود به سنگاپور همون چيزي كه نگرانش بوديم اتفاق افتاد، افسر گذرنامه كه يكم ناشي بود با ديدن نام ايران ترسيد و مارو به اتاق رئيسش هدايت كرد اما خوشبختانه برخوردشون خوب بود و گفتند كه نگران نباشيد و ظرف كمتر از 10 دقيقه براي بار دوم وارد سنگاپور شديم.
پس از كمي معطلي راننده لاگژري تور اومد و پس از اينكه فهميديم بازم براي نايت سافاري ديرشده و با توجه القاعات منفي دوستان و ليدرهاي قبلي كه مي گفتند اونجا تو شب هيچ چي جز چشم حيوونها پيدا نيست و حيوونا از نور پرژكتورا مي ترسن، قيد اونجارو زديم اما بعد ماهم با يك تير 2 نشون زديم و از راننده خواستيم بجاي هتل مارو به ايستگاه سوار شدن به قايق هاي تفريحي رودخونه سنگاپور در داخل شهر كه اسمش Clarke Quay هستش ببره. نزديك اونجا هتل قشنگي به نام پارك هتل هم بود. نهايتا با پرداخت حدود 10 يا 13 دلار سوار قايق هاي تفريحي شديم و كلي توريست ديگه هم مارو همراهي كردند. بعد از دقايقي رفتيم قسمت سرباز كه به نظر هوا و منظره اش خيلي بهتر بود. عبور از بين آسمون خراش هاي سنگاپور و مناظر زيباي دوطرف رودخونه كه پر از رستورانهاي قشنگ و پر زرق و برق بود كه صندليهاشونو دو طرف رودخونه چيده بودن حس خوبي رو القا مي كرد و البته علي رغم زيبايي هاي شب، شايد بد نبود تو روز هم اونجارو بازديد مي كرديم. خلاصه با رسيدن به دهانه ورودي نزديك مجسمه مرلاين، و مشاهده اون، قايق دور زد و مسير رو دوباره برگشت كه كل اين ماجرا حدود 25 تا 30 دقيقه طول كشيد.
سعي كرديم با بازكردن نقشه هامون ، بتونيم جامون پيداكنيم اما يكم دور خودمون چرخيديم و يكم هم با سر به هوايي به تماشاي بازي هاي اطراف رودخونه مشغول شديم كه يكيشون شبيه بانجي جامپينگ بود با اين تفاوت كه سوار يه كابين مي شدي كه به سه تا دكل وصل بود و بعد يه دفعه از ارتفاع 30 يا 40 متري كابينو رها مي كردن كه با سرعت ه اون سمت رودخونه پرتاب مي شد و ... . بعدش سعي كرديم در داخل خيابون و چندتا فروشگاه صرافي پيدا كنيم اما هرچي بيشتر گشتيم، كمتر يافتيم! آخرش از گشنگي و خستگي بي حال شده بوديم اما حتي به اندازه كافي پول نداشتيم تا پول تاكسي بديم! تو اين حين در كنار يه صرافي كه بسته بود زن هندي تبار فروشنده اي پيشنهاد چنج كردن پول رو داد اما خيلي دندون گرد بود. مي خواست حدود 15 درصد پورسانت ورداره كه ما گفتيم حتي اگه از گشنگي هم بميريم، حاضر نيستيم پول زور وديم!
آخرش بعد از یکساعت گشتن وارد يك فروشگاه بزرگ شديم و پرسان پرسان صرافي رو در زير زمين پيداكرديم كه بطور معجزه آسا با اينكه ساعت 10 شب بود و تابلوش ساعت كار رو 9 اعلام كرده بود، باز بود. با اينكه نرخش يكم پايين بود اما چاره اي نبود و مقداري پول چنج كرديم تا حداقل شام و پول تاكسي در بياد! از اونجا مستقيما به مك دونالد رفتيم و سعي كرديم يكم شكممونو سير كنيم تا بتونيم شب راحت بخوابيم. خوبی رستوران های مک دونالد در مالزی و سنگاپور اینه که غذاهاش حلالهَ البته تو مالزی تقریبا همه رستوران ها این وضعیت رو دارند اما تو سنگاپور کار به این راحتی نیست.در نهايت با آرامش خيال تاكسي گرفتيم و به سمت هتلمون حركت كرديم تا اين روز پر ماجرا كه در واقع آخرين روز قابل استفاده واقعي جهت بازديد از سنگاپور بود رو به پايان برده باشيم. اما وقتي هتل رسيديم با تماس تلفني از RMG روبرو شديم كه گفت برنامه حركت به مالزي كه قرار بود 9.5 صبح باشه با تاخير در ساعت 12.5 فردا انجام ميشه!
ادامه دارد ... .