با خروج از دهکده های اطراف کندی کم کم وارد منطقه کوهستانی شدیم و هرچی جلو می رفتیم زیبایی ها به طور تصاعدی افزایش می یافت! واقعا حیف نیست؟! این شهر به همراه سیگیریا زیبا تو فهرست هیچکدوم از تورهای گروهی که ایرونی ها می برن قرار نداره! یعنی تورهای ایرانی فقط می رن کنار دریا و حداکثر یکی دو روز هم کندی رو نشون می دن!

 

http://s6.picofile.com/file/8230949426/655.jpg

 

مزارع و باغات چای رو سطح شیبدار تپه ها جلوه ویژه‌ای داشت و انگار تو این سرزمین که مشکلی به نام کم آبی وجود نداره، همه طول سال این محصول با کیفیت رو برداشت می‌کردن!

 

http://s6.picofile.com/file/8230949150/632.jpg

 

جدا از کارگرهایی که کپه کپه کیسه چای کنار جاده دپو می کردن تا ماشین حمل بار برسه و محصول رو به کارخونه ببره،

 

http://s6.picofile.com/file/8230949792/673.jpg

 

این کارخونه های چای هم با خلق فرصت پذیرایی گروههای گردشگری و با نمایش فرایند تولید چای، عرضه مستقیم محصولاتشون رو داخل کارخونه فراهم می کردن.

 

http://s3.picofile.com/file/8230949300/647.jpg

 

مقصد بعدی ما یکی از این کارخونه ها به انتخاب پراسانا بود!

با ورود به یکی از این کارخونه ها بعد از شرح کامل فرایند از زبون متصدی مربوطه و یه گردش نیمه کامل از دستگاه ها و تجهیزات ما رو به سالن چای خوری هدایت کردن و یه خانوم از قشر ضعیف سریلانکایی با یه سینی چای با چند طعم مختلف ازمون پذیرایی کرد.

 

http://s6.picofile.com/file/8230949384/654.jpg

 

وای طعم چای ها فوق‌العاده بود!

اینجا بود که دیگه دست به جیب شدیم و یه انعام کوچولو به خانومه دادیم که موجب شد چهره اش باز بشه و بعد کلی دعامون کرد!

بطورکلی تنوع چای در این کارخانه‌ها خیلی زیاده و هر نوع سلیقه‌ای رو راضی می‌کنه. اسم‌گذاری‌هاشون هم بسیار متنوعه:

انواعی چون چای BP، BOP، BPS، BOPF، BOPFD و ...

 

http://s6.picofile.com/file/8230949284/645.jpg

 

در این زمینه توضیحاتی از این سایت آوردیم که اطلاعاتمون بیشتر بشه.

حرف Pلاتین که در رقم بندی چای مشاهده می‌شود، از واژه « pekoe  » است که خود از یک واژه چینی به معنی موی نوزاد می‌باشد و در رقم بندی چای منظور جوانه آخر برگ چای می‌باشد.

حرف Oلاتین نیز از واژه Orangeمی باشد که نام خاندان سلطنتی هلند (اورانژ ناسو) بود و هیچ ربطی به رنگ یا طعم چای ندارد.

حرف لاتین B برگرفته از Broken  به معنای شکسته است یعنی برگهای چای درسته و کامل نیستند. دم کرده آن قویتر و تیره تر و زمان دم کشیدن آن کمتر می‌باشد.

سپس انواعی از چای را قبل از اینکه مرحله تخمیرشان به پایان برسد، پودر می‌کنند. دو نوع اصلی این نوع چای وجود دارد:

الف - F (fannings) : با تکه های کوچک برگ حدود 1.5 میلیمتر؛ دم کرده آن بسیار تند و پررنگ است.

 ب - D (dust): یا خاکه، چای با برگ خاک شده که درون کیسه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اما چی بگیم از منظره بیرون سالن! هرچی نگاه می کردیم سیر نمی‌شدیم!

 

http://s3.picofile.com/file/8230950900/IMG_1868.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230949434/661.jpg

 

تو دلمون گفتیم ایکاش سیریش نشن و هی بگن بفرمایید داخل فروشگاه! و بزارن یه دل سیر این مناظر رو از اون بالا تماشا کنیم!

 

http://s6.picofile.com/file/8230949334/652.jpg

 

بعدم دقایقی بعد تا حواسشون به مشتری‌های دیگه گرم بود پیچوندیم و زدیم بیرون تا با پراسانا به ادامه مسیر بپردازیم! از شما چه پنهون این بار دلمون می‌خواست چایی بخریم ولی چون چند تا پرواز بین کشوری و بین شهری داشتیم بهتر دیدیم که سبک بار باشیم. پس پا رو دلمون گذاشتیم و همراه پراسانا به سمت نووارا الیا درحرکت بودیم.

 

http://s6.picofile.com/file/8230949492/664.jpg

 

از اینجا به بعد انگار وارد بهشت شدیم!

 

http://s6.picofile.com/file/8230949634/669.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230949692/670.jpg

 

آره واقعا انگار اینجا یه تیکه از بهشته! واسه همینم تو سریلانکا کوهی وجود داره که به آدامز پیک (قله حضرت آدم) معروفه! البته اهمیت این کوه نه به دلیل ارتفاع آن (بلندترین قله سریلانکا کوه پدرو با ارتفاع 2524 متر است) بلکه اهمیت دینی و اعتقادی آن است، در قله این کوه جای پایی وجود دارد که برای پیروان هر یک از ادیان این کشورمعنای خود را دارد، مسلمانان این جای پا را جای پای حضرت آدم در هنگام انتقال از بهشت به زمین می دانند و از اسم آن هم پیداست، مسیحیان آن را جای پای سنت توماس و بودائی ها آن را جای پای بودا می دانند، هندو ها هم از قافله عقب نمانده اند و می گویند این جای پا متعلق به شیوا است.

 

http://s3.picofile.com/file/8230949576/668.jpg

 

ما که فکر می‌کنیم خدا وقتی آدم رو از بهشت روند دلش نیومد اون و از همون اول کار ناامید کنه و واسه همینم اول تو سریلانکا پا گذاشت که بیشترین شباهت رو به بهشت داره!

 

http://s3.picofile.com/file/8230949550/667.jpg


وقتی از کنار قله آدم میگذشتیم خیلی دلمون می‌خواست ازش بریم بالا و اونجا رو هم ببینیم ولی پراسانا رای مونو زد و گفت الان فصل مناسبی برای بالا رفتن نیست! بارون شدید بود و پراسانا می‌گفت جاده خیلی لغزندس و بالا رفتن خطرناکه. حالا نمی‌دونیم به خاطر خستگی می‌گفت یا واقعا اینطوری بود! در هر صورت این قله 2243 متر ارتفاع داره و اگه می‌خواستیم بالا بریم حداقل باید یه روز اونجا توقف می‌کردیم که ما هیچ برنامه‌ای برای این قضیه از قبل نداشتیم.

ولی باور کنین تو کل عمرمون تا بحال چنین مناظر زیبایی رو تجربه نکرده بودیم!

 

http://s3.picofile.com/file/8230949884/676.jpg

 

گردنه‌های خطرناک و باریک جاده یکم ترس آور بود اما اونقدر محو زیبایی های اطراف بودیم که ترس رو از یاد بردیم.

 

http://s6.picofile.com/file/8230949734/671.jpg

 

چندتا آبشار کوچیک و یه آبشار بزرگ هم در طول راه قرار داشتن که ما هم اولین توقف رو در آبشارهای کوچک داشتیم و اونجا بود که این دختر کوچولوی شیطون با اصرار دستبند بدلی شیما رو ازش گرفت!

 

http://s3.picofile.com/file/8230949168/634.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230949534/666.jpg

 

در ادامه یه هتل مجهز و بزرگ با بهترین ویوی آبشار بزرگ نووارا الیا خودنمایی کرد!

 

http://s6.picofile.com/file/8230949468/662.jpg

 

منظره اونجا هم هم یکی دیگه از مناظر رویایی بود که در این سفر دیدیم.

توقف چند دقیقه‌ای هم راضیمون نمی کرد اما پراسانا اصرار داشت که حیفه وقتی برسیم نووارا‌الیا دریاچه اش تاریک باشه!

حوالی عصر بالاخره دروازه های نووارا الیا نمایان شد. یه شهر یا بهتر بگیم روستای زیبا با ترکیبی متفاوت از ساختار معماری تیپیک سریلانکایی!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950018/686.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230949918/677.jpg

 

معماری سنتی انگلیسی با همون پست آفیس و شیروونی و آجر نماهای قرمز انگلیسی بیشتر از همه به چشم می‌اومد. واسه همینم هست که به اینجا می گن انگلیس کوچک!

 

http://s6.picofile.com/file/8230949942/680.jpg

 

وسط شهر که فقط یه خیابون اصلی نصف و نیمه داشت پراسانا وایساد ماهم گفتیم یکی دو ساعتی این اطراف می گردیم و تو هم تو حال خودت باش! که می‌دونستیم برا خودش استراحت می‌کنه و دمی به دود می‌زنه. این پراسانای طفلکی اینقدر مودب بود که با اینکه اهل دود و دم بود اصلا جلوی ما سیگار نمی‌کشید و  خیلی رعایت می‌کرد.

نماد اولیه این معماری همون ساختمون پست آفیسه که داخلش با کاربری متفاوت رستوران شده بود!

 

http://s3.picofile.com/file/8230949976/685.jpg

 

یه خیابون نه چندان عریض هم داشتن و چندتا ساختمون با سبک انگلیسی دو طرفش قرار گرفته بودن و مشابه کشورهای اروپایی ایستگاه مرکزی قطار و ترمینال اتوبوس رانی درست همون قلب شهر قرار داشت!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950134/692.jpg

 

واسه دقایقی مسیر رفت و برگشت خیابون رو طی کردیم و بعد هم داخل یه رستوران که با علائم بزرگش معلوم بود واسه مسلمون هاست و نسبتاً شلوغ بود شکممونو با غذاهای خوشمزه سریلانکایی صفا دادیم.

 

http://s3.picofile.com/file/8230950084/690.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230950042/688.jpg

 

جالب اونکه آخرش هم واسه اشانتیون گارسون چای محلی سرو می کرد اما استانداردهای پایین تمیزی و عدم‌اطمینان از شسته بودن استکان ها ما رو از خوردن چایی بعد غذا برحذر داشت!

ساعتی بعد با پراسانا از مرکز شهر خارج شدیم و هنوز تو کف طراحی ویلاهای زیبای روی دامنه کوه بودیم که به یکباره دریاچه زیبای نووارا الیا با ترکیب رنگ استثنائیش ظاهر شد.

 

http://s3.picofile.com/file/8230950150/697.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230950342/714.jpg

 

انگار این بهشت سریلانکا تمومی نداره!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950418/715.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230950184/698.jpg

 

کنار دریاچه هم فضایی برای تاخت و تاز اسب ها قرار داشت تا پیش زمینه دریاچه را رویایی‌تر کنه!

پراسانا حق داشت که حیفه تاریکی هوا مانع دیدن زیبایی‌های کامل دریاچه بشه!

 

http://s3.picofile.com/file/8230950268/702.jpg

 

دور دریاچه رو یجورایی پارک ساحلی کرده بودن و حدود 300 روپیه ورودی می‌گرفتن!

 

http://s3.picofile.com/file/8230950326/703.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230950450/717.jpg

 

هوای نیمه ابری و بارش‌های پراکنده و نم نم هم طراوت خاصی به دریاچه بخشیده بود اما هوا داشت سردتر می‌شد. قبلا بهمون گفته بودن که نوورا الیا نسبت به بقیه جاها یه چند درجه‌ای سردتره.

 

http://s6.picofile.com/file/8230950192/699.jpg

 

تراکم ابرها مناظر اطراف دریاچه رو رویایی تر جلوه می داد.

 

http://s6.picofile.com/file/8230950518/718.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8230950342/714.jpg

 

ساعتی بعد در حالیکه هوا داشت کم کم تاریک می شد از دریاچه دل کندیم و پراسانا ما رو به سمت محل اقامتمون هدایت کرد.

عمارتی زیبا و اشرافی که با معماری خاصش از مزایای شیب هم بهره جسته و دو درب یکی از کوچه بالایی و دیگری از کوچه پایینی در اون تعبیه شده بود.

 

http://s6.picofile.com/file/8230950734/726.jpg

 

ظاهر ساختمون هیچ شباهتی به هتل نداشت! بیشتر یه خونه ویلایی تریپلکس لوکس بود که غلط نکنیم پراسانا با هماهنگی سرایدار ما رو در یه اتاق بزرگ با ویوی زیبا که تراس اختصاصی هم داشت جا داده بود!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950534/719.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230950584/720.jpg

 

مضافا که تنها مسافرش هم ما بودیم و از رسپشن و لابی و ... هم خبری نبود! انگار اینجا هم مثل شمال خودمون ملت خونه‌هاشون رو کرایه می‌دادن!

ساختمون های ویلایی اطراف هم یجورایی یادآور شمال خودمون و رقابت انسان ها برای تخریب طبیعت البته با تراکمی کمتر بود!

در هر حال ما که ناراضی نبودیم! منظره اتاقی فوق‌العاده با یه چشم انداز قشنگ!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950600/721.jpg

 

دقایقی بعد گفتیم بزنیم بیرون تا هوا تاریک نشده اطراف رو یه شخمی بزنیم!

اگه این سگ های ولگرد بزارن آدم با خیال راحت از این مناظر رویایی لذت می بره اما چه کنیم که همش باید زیر چشمی حرکات اونا رو بپاییم و آماده و فرز قبضه چتر رو تو دستمون فشار بدیم و فکر کنیم که در صورت نزدیک شدنشون چیکار باید کرد!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950842/732.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230950718/724.jpg

 

البته انصافا سگها مثل مردمشون بی آزار بودن و مشکل ما بودیم که فوبیای سگ داشتیم!

دقایقی بعد به یه جاده‌ی روستایی در دل مزارع رسیدیم! و لحظاتی بعد با کمال تعجب صدای اذان از بلندگوی نه چندان قوی ساختمانی در دل روستا شنیده شد!

با کنجکاوی تا ساختمون مسجد پیش رفتیم و جلوی درش خواستیم یه نگاه بندازیم تو که دیدیم ای بابا درش بسته است! همین لحظه مرد مسنی سر رسید و در حالیکه زبون انگلیسی بلد نبود از ظاهر و نگاههای ما فهمید که مسلمونیم و واسه همینم هدایتمون کرد داخل و یجورایی اشاره کرد که بفرماید اگه می خواین نماز بخونین!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950750/728.jpg

 

ما هم خواستیم بهش احترام بزاریم واسه همین مشغول نماز خوندن شدیم و اون آقا هم که حالا یکی از دوستاشم بهش اضافه شده بود کمی اونورتر زیرچشمی داشت مدل نمازخوندن متفاوت ما رو می پاییدن!

 

http://s3.picofile.com/file/8230959000/727.jpg

 

بازهم به قدرت معجزه ارتباط قلبی بین آدم ها ایمان آوردیم چون با اینکه ارتباط کلامی رسمی چندانی نمی شد باهاشون برقرار کرد اما با چند کلمه صحبت و زبان اشاره متوجه شدیم که اکثر ساکنان این روستا مسلمون سنی هستن و ما هم براشون شرح دادیم که از ایران می یایم و تازه یارو دوزاریش افتاد که علت این تفاوت چه بوده!

ساعتی بعد هوا اونقدر تاریک شده بود که خستگی رو بهانه کنیم و به ویلای مجللمون برگردیم!

اما امان از سردی هوا! بی خود نیست اینجا ییلاق سریلانکایی هاست و پولدارای ساکن کلومبو و کندی ویلاهای مجلل تفریحیشونو اینجا ساختن تا آخر هفته ها و تعطیلات این مسیر 3-4  ساعته رو بیان و حال کنن!

 

http://s3.picofile.com/file/8230950684/722.jpg

 

برخلاف شهرهای دیگه سریلانکا که آدم همش از گرمی شکایت داره، نووارا الیا شباش اونقدر سرد میشه که ما تا صبح با وجود یکی دوتا پتوی نه چندان نازک حسابی لرزیدیم!

 

http://s6.picofile.com/file/8230950826/729.jpg