خاطرات مالزی - روز اول - قسمت دوم - پليس مخفي رند
خلاصه از اونجا به هتلمون که اسمش فلامینگو بود و نسبتا بزرگ و قشنگ بود رسیدیم. دریاچه زیبای جلوی هتل شاید قشنگترین نکته ای بود که نگاه هر بیننده رو به خودش جذب می کرد.
بخصوص اينکه می شد اونجا با قایق پدالی که برای مهمونهای هتل مجانی بود قايقراني کرد. راستی زارا گفته بود که تو مالزی خانوما میتونند با لباس کامل وارد استخر بشن که بنظر موضوع جالبی اومد! هرچند ما رومون نشد تو استخر سرباز اونجا اين قضيه رو تست كنيم!
پس از تحویل گرفتن اتاق اول همه دوتاییمون پریدم تا دوربینو و موبایلمونو شارژکنیم. اما ای دل غافل که این بار پریزا با هرچی تا حالا دیده بودیم فرق داشت. پریزای 2 شاخه تخت رو در کشورهای دیگه دیده بوديم و حتي مبدلش رو هم با خودمون آورده بوديم اما اینجا پریزا سه شاخه بزرگ بودن! خوشبختانه با SMS از زارا پرسیدیم و تازه فهمیدیم که میشه مبدلو از هتل امانت گرفت. بعدم با یکمی دردسر و چند تا امضاء تونستیم مبدلو بگیریم که تازه نصبش خالی از دردسر نبود. درمورد آب معدنی هم فکر کنیم یکم عجله کردیم، چون برای هرکدوم در اتاق آبمعدنی، چاي ساز و حتی چای و نسکافه هم گذاشته بودند.
عصر به سرمون زد که منطقه رو شناسایی کنیم، نقشه هتلو با نقشه هایی که از خط مترو داشتیم کنار هم گذاشتیم و با توجه به اینکه همه نقشه ها فقط منطقه مرکز شهر رو پوشش می دادی، خیلی نتونستیم از موقعیت خودمون سردر بیاریم. اما به هرحال با کمی تحقیق، کاشف به عمل اومد که احتمالا بین دوتا ایستگاه مترو با نام جالاتک و امپنگ قرار گرفتیم. بیچاره کارمند هتل گفت که حدود 2 یا 3 کیلومتر تا ایستگاه راهه اما ما باور نکردیم و کاغذ بدست خودمونو زیر بارون تند مالزي آواره خیابونای اطراف هتل کردیم. بارون داشت شدت می گرفت و ماهم سرگردون پس از نیم ساعت چاره ای جز بازگشت نداشتیم.
درست جلوی هتل بود که اتومبیل قرمزرنگی شبیه گلف كنارمون توقف کرد. اول فکر کردیم آدرس می خواد اما بعدش کارتی رو سریع نشون داد و خودشو پلیس معرفی کرد. بیشتر شبیه هندی ها بود و از ما کارت شناسایی می خواست، اما ما کارتی همراهمون نبود و این شد که یکم بحثمون بالا گرفت، از علی خواست جیباشو نشون بده اما حتی از ماشین هم پایین نیومد. در جواب اعتراض شيما هم كه براي چي اين سوالا رو مي كنه، كلی شاکی شد و دوباره کارتشو نشون داد. خواست کیف پولمونو ببینه که البته علی یکم تیز بازی درآورد و پول هارو از کیفش درآورد و کیف خالی رو به اون داد. فهميده بود كه ما ترسيديم پولامونو كش بره برا همين پياده شد و پول هارو یکم نگاه کرد اما شرایط جوری نبود که بتونه کش بره. گفت من براي امنيت خودتون اين كارا رو مي كنم و مي خوام ببينم كه پول تقلبي بهتون ننداخته باشن. ولي هرچي بود قضيه خيلي مشكوك بود . خلاصه از ما این نصیحتو بپذیرید که هیچوقت پول زیادی تو کیفتون نذارید و از Save Box هتل استفاده کنید. خوشبختانه ماهم پول زیادی همراه نداشتیم و پلیس اونجا که ظاهرا تردست های خوبی هم هستند و خوب پول کش می رند، نتونستند مارو تیغ بزنند. بعدش خداحافظی کرد و دست از پا درازتر رفت. بعدا فهمیدیم بهتره در این مواقع تظاهر کنیم زبان بلد نیستیم تا زودتر دست از سرمون بردارند. راستش اصلا فکر نمی کردیم در مالزی هم ممکنه پلیس ها تلکه کن باشند. خلاصه هردومون یکم ترسیده بودیم. حتی بعدش شيما از ورود به یه فروشگاه صنایع دستی هم میترسید. اما به هرحال بازم دل به دریا زدیم و حدود نیم ساعت در اطراف هتل چرخیدیم. ولي چون شنبه بود تقریبا همه جا تعطیل بود.
ادامه دارد ...