خاطرات سفر به آسیا(2014)– روز شانزدهم- دوحه- درمسیر بازگشت- گشت شهری دوحه (قطر)
از شب قبل استرس تمام وجودمون رو دربرگرفته بود!اگه به پرواز اصلی بازگشت به کشور دیر می رسیدیم معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارمونه! با اینکه هتلمون رو درست نزدیک مترو فرودگاه گرفته بودیم اما پروازمون حدود 8.5 صبح بود و برطبق برنامه اولین قطار BTS فرودگاه حدود ساعت 6.5 می اومد و درنتیجه طرف های 7 تا 7.10 صبح می رسیدیم اونجا! با این حال دل به دریا زدیم و گفتیم ببینیم چی پیش می یاد! اما همون استرس وادارمون کرد تا قبل ساعت 6 صبح در ایستگاه حاضر باشیم و انگار قانون جاذبه با کمال ناباوری کل محاسباتمون رو بهم ریخت و برخلاف برنامه رسمی مترو، سر ساعت 6 صبح یه قطار از راه رسید و ما رو به سمت فرودگاه برد. نگو این قطار مخصوص کارمندای خود شرکت مترو بود و اول صبح اونا رو به محل کارشون می رسوند و خوشبختانه مردم عادی هم می تونستن سوار بشن!

فرودگاه بین المللی بانکوک بسیار بزرگ و مجهز بود. اما با توجه به تابلوهای راهنما نسبتا سریع و راحت به گیت مربوطه رسیدیم و دقایقی بعد با تحویل دادن ساک هامون سبکبال و راحت به گشت و گذار در سالن ترانزیت پرداختیم.


ساعتی بعدبرخلاف انتظار درآخر کار نصف هواپیما هم پر نشد و ما با خیالی راحت و سر وقت مسیر 6.5 ساعته تا دوحه رو پیمودیم و تو این حین از پذیرایی نه چندان پر و پیمون قطری ها لذت بردیم و یکی دوتا فیلم هم چاشنی کار کردیم تا گذشت زمان رو زیاد حس نکنیم!


با ورود به فرودگاه قطری تازه دلهرهامون شروع شد! ماجرا از اونجایی شروع شد که بر اساس مقررات هواپیمای قطری اگه بیش از 8 ساعت بین پرواز بعدیتون فاصله باشه، بهتون ویزای ورود و بازدید از شهر رو می دن. ماهم فقط بخاطر همین موضوع پرواز برگشت رو جوری گرفته بودیم که 10 ساعت بین پرواز دوممون فاصله باشه! حالا اگه نزارن بریم شهر رو بگردیم این 10 ساعت انتظار تا پرواز بعدی رو چیکار باید می کردیم!

با ترک هواپیما همون ابتدا از یکی دوتا از مهموندارها موضوع رو پرسیدیم اما اونا چندان نتونستن راهنمایمون کنن تا اینکه به دسک اینفورمیشن رسیدیم و این بار هم متصدی مربوطه گفت اگه اون بخش هواپیمای قطری که هتل رایگان می ده رو می خواین برین طبقه دوم و نهایتا گفت بعیده با پاس ایرونی بهتون ویزا بدن!
با این ضد حال با یکم استرس و تاحدودی حس نا امیدی بالا رفتیم. از دسک مربوط پرسیدیم ما این 10 ساعت رو چیکار کنیم و اقلا یه غذایی چیزی بدین و ...! اوناهم گفتن نه بابا! هتل که مال 20 ساعت به بالاست و از غذا هم خبری نیست. برای گشت شهری هم پذیرشش یه جای دیگه است و آدرس داد که بریم اونجا!
پایین که رفتیم این بار به راحتی دسک گشت شهری رو پیدا کردیم اما ای به خشکی شانس! اینم که خالی بود! و یه تابلو زده بودن و ساعت های تور شهری رو که 3 بار در روز بود اعلام کرده بودن!

با نگاهی به ساعت دیدیم ای دل غافل به برنامه گشت شهری ظهرشون کمتر از نیم ساعت باقیمونده و گفتیم واسه راحت شدن خیالمونم که شده صبر کنیم ببینیم یارو می یاد یا نه!
دقایقی بعد یه پسر جوون قد بلند که بعدا فهمیدیم مصری هستش از راه رسید. از اون آدم های اخمو و جدی که با یک من عسلم نمی شد خورد! و ما هم سریع آماده شدیم تا آسمون ریسمون کنیم و در مقابل جواب نه احتمالیش کلی قیل و قال کنیم که چرا زمان فروش بلیط اطلاعات غلط می دین و ...! که یکدفعه یارو پاسپورتها رو گرفت و بدون واکنشی خاص گفت تور کدوم ساعت رو می خواین؟ ساعت 1.5 عصر یا 6.5 غروب! ما هم که حسابی سورپرایز شده بودیم گفتیم همون 1.5 خوبه و اونم 2تا کارت واسمون نوشت و گفت یک ربع دیگه همینجا باشین تا حرکت کنیم!
سر ساعت 1.5با اضافه شدن 4-5 نفر دیگه گروه ما شکل گرفت و پسر جوون مصری بهمون اشاره کرد که دنبال من بیاین و با بالا و پایین رفتن از چندتا پله برقی و آسانسور رسیدیم به گیت خروجی که خلوت خلوت بود و چندتا مرد عرب نشسته بودن تا ما برسیم! بازم دلمون هری ریخت پایین و گفتیم این بابا مصریه و احتمالا نمی دونه که به ایرونی ها ویزا نمی دن! و این بار هم احتمالا یارو افسر مربوطه با دیدن رنگ پاسمون ترش می کنه و شاید مهر ویزا رو نزنه بی معرفت! اما خوشبختانه این قطری ها و ناسیونالیسم ملیشون واسه اعتبار هواپیمایی ملیشون بیشتر از این حرف ها ارزش داره و خلاصه یارو با دیدن کارت مهر شده شرکت قطر ایرویز بدون هیچ سئوالی مهر ورود رو زد و ما هم داخل شدیم.

با جمع شدن بقیه، اون جوون مصری با معرفی مردی که خودش رو لیدر تور معرفی کرد عملا ما رو ترک کرد و از اینجا به بعد با سوار شدن به یه مینی بوس کوچیک برنامه تور شهری 3.5 ساعته ما آغاز شد!

راستش اولش که بلیط قطر ایرویز رو می خریدیم فکر می کردیم منظورشون اینکه فقط ویزا می دن و ما رو به امان خدا رها می کنن تا بریم و چند ساعت بعد برگردیم! اما با دیدن لیدر مربوطه دیدیم نه بابا قرار تحت الحفظ بریم و با تور برگردیم. البته اینجوری واسه ما هم بهتر بود. چون بدون هیچ هزینه ای یه شرکت توریستی معتبر داشت کل شهر رو بهمون نشون می داد!
با به حرکت درومدن ماشین لیدره خودش رو معرفی کرد و گفت که کار تخصصی اش لیدر گشت های توریستیه و تو یه آژانس معتبر کار می کنه و بعد از اینکه از هرکدوممون پرسید کجایی هستیم. در ادامه ازمون خواست تا حدس بزنیم خودش و راننده اهل کدوم کشورن! هرکی یه چیزی گفت اما نهایتا خودش اقرار کرد که هردوشون اهل نپال هستن و سالهاست که تو قطر زندگی می کنن!

با خروج از فرودگاه از دل اتوبان و بزرگ به سمت دوحه حرکت کردیم و تو این حین لیدر نپالی تلاش داشت بخشی از اطلاعات فرهنگی – اقتصادی از پیش تعین شده رو برامون شرح بده!


از ترکیب جمعیتی قطر که جالب اونکه حدود 10 درصدی اش ایرانی هستن تا منابع گازی و سرمایه گذاری عظیم این کشور که رفاه رو برای مردمش به ارمغان آورده! اینجا بود که لیدره با حرارت می گفت این کشور جزو معدود کشورهای دنیاست که از مردم و درآمدشون مالیات نمی گیره و هرکی هرچی دربیاره مال خودشه!

دقایقی بعد از بخش های بیابونی جاده که تو قطر هم مثل بقیه کشور های حاشیه جنوب خلیج فارس کم نیست به جایی یکم سرسبز تر و با صفا تر رسیدیم که اصطلاحا کرنيچ (Corniche) می نامیدنش. در واقع کرنیج یه نوار ساحلی با فضايي عمومي و درختان نخل كه به طول 7 كيلومتر درساحل دوحه امتداد پیدا کرده است و یجورایی تفریحگاه اصلی مردم شهر دوحه به حساب می یاد.

توقف ما در ابتدای مسیر این پارک با یه ویوی نسبتا زیبا از سواحل شهر با چشم انداز آبی دریا بود و یجورایی با یه تیر دو نشون زدن چون عملا در این مکان می شد بنای موزه هنری اسلامی دوحه (museum of islamic art doha)رو هم از یه فاصله نسبتا مناسب دید!

دقایقی بعد دوباره سوار ماشین به حرکت در اومدیم با این تفاوت که این بار در میان آسمون خراش های بلند و لوکسی که با نمونه های مشابه اش در دوبی رقابت داره در حرکت در اومدیم.

در طول مسیر لیدر نپالی از تحولات مربوط به پروژه های عظیم در ارتباط با جام جهانی 2022 صحبت می کرد و آثار و اسکلت های برخیشون رو نشون داد!

توقف بعدی Katara Cultural Village بود. یه دهکده فرهنگی با بناهایی که سبک تاریخی گذشته این کشور رو حکایت می کرد.




سبکی آشنا از معماری شرقی و تا حدی اقتباس شده از نمونه های وطنی!


با مسجدی زیبا و بزرگ که فرهنگ اسلامی رو حکایت می کنه.

و البته موزه هایی هنری و تابلوهایی که طبیعتا بیشتر برای اهلش جذاب بود.


اونم با کلی عکس و تصویر از اسب نژاد عرب!


و البته بخش هایی که بی شباهت به نمونه های غربی هم نبود!



اما زیباترین بخش گردش شهری در توقف گاه بعدی یعنی بازار مدرن با هنر معماری زیبای اون در کنار ساحل بود.


این منطقه با نام Pearl Qatar قطر شناخته میشه و تصاویر اون همیشه در صدر جاذبه های شهر دوحه قرار می گیره.


یه ساحل زیبای طراحی شده با بناهایی با معماری همگون والبته پلی به سبک ونیز.



و بازهم رستوران ایرونی که جای پا و قدرت هموطنای عزیز مقیم این کشور رو به رخ می کشن!

ساعتی بعد آخرین توقف گشت شهری در بازار سنتی شهر دوحه که با نام بازار واقف (souq waqif)شناخته میشه انجام شد.

یه بازار سنتی به سبک آشنای بازارهای قدیمی ایرونی و شرقی!



ما که بعد از بیش از دو هفته دوری بوی وطن به مشاممون خورده بود تو این بازار خیلی حس خوبی داشتیم و در حدود 40 دقیقه گردشی که داخلش داشتیم تصمیم گرفتیم یه یادگاری کوچیک از این شهر هم به کلکسیونمون اضافه کنیم اما مشکل اینجا بود که پول قطری نداشتیم و از طرفی خرد کردن اسکناس دلار و یورو چندان منطقی نبود . نهایتا هرچی اسکناس یورو و دلار کوچیک داشتیم رو جمع کردیم و آخر کار یه شتر فلزی رو با کلی چونه زدن با صاحب مغازه حدود 10 دلار خریدیم! این پروسه خرید یکم طول کشید و متوجه شدیم همسفرهای تور و لیدر نپالی واسه دقایقی هاج و واج ما رو تماشا می کردن که چرا کارمون تموم نمیشه بریم و با اونا حرکت کنیم!


ساعتی بعد برنامه 3.5 ساعته گردش شهری تموم شده بود و ما هم داخل مینی بوس به سرعت در مسیر بازگشت فرودگاه بودیم.

لیدره هم نگران بود زودتر برسه تا بتون سری بعد مسافراشونو سوار کنه! واسه همین گازشو گرفته بود و می رفتن!

در فرودگاه هنگام ترک مینی بوس این بار یه خانوم یونیفرم پوش با آرم قطر ایرویز دنبالمون اومد تا ما رو مجددا به سالن ترانزیت هدایت کنه. تو این حین یکی از همسفرامون که از پرواز تایلند همراهمون بود و یه دختر کانادایی قوی هیکل بود که با کوله پشتی بزرگش آسیای جنوب شرقی رو شخم زده بود پرسید آیا میشه تو تور ساعت بعد هم شرکت کنه!؟ اما خانومه مودبانه پاسخ داد که نه و هر مسافر فقط یکبار در روز می تونه این تور رایگان رو همراهی کنه و اینجوری ما هم تکلیف خودمونو فهمیدیم که حداقل 4-5 ساعتی باید سالن ترانزیت قطر رو متر کنیم!
البته انصافا سالن ترانزیتش خودش یه شهر بود و اگه کسی حسش رو داشت اونقدر فروشگاه و مرکز خرید داشت که طلبه هاش سیرمونی نداشتن!

امکانات رفاهی صندلی ها و مبل های راحتشونم چه داخل سالن اصلی و چه در سالن های مجزایی که از نظر صدا و نور امکان مناسبتری برای خواب رو فراهم می کرد حرف نداشت.
تو این میان برخورداری از اینترنت پر سرعت در همه جای سالن جای هیچ شکایتی باقی نمی ذاشت!
والبته بچه ها و تفریحات مورد نیازشونم فراموش نکرده بودند!

سرانجام ساعت 12 شب شد و ماهم بی قرار برای بازگشت به وطن!
خوبی گیت های خروجی پروازی ایران اینکه از یه کیلومتری هم میشه تشخیصشون داد! بازم همون شلوغ بازی ها و سرکله زدن در صف های خودجوشی که انگار حلوا نذری می دن که از یه ساعت قبل پرواز شکل می گیرن!
قطری ها هم نامردی نکردن و پروازای ایران رو جوری ترتیب دادن که باید با اتوبوس ته فرودگاه بری و بعدشم واسمون یه مهموندار سیاه پوست تازه کار رو گذاشتن که آخر کار اونقدر دست دست کرد که رسیدیم ایران و و دیگه نتونست بهمون نوشیدنی گرم بده!
با ورود هواپیما در آسمون ایران این سفر رویایی هم به پایان رسید و در هر حال خوب یا بعد اینم پایانی بود بر یه تجربه جدید البته با طعم آسیایی!
پایان
باور قلبی ما اینه که سفر نه تنها هزینه نیست، بلکه یجورایی سرمایه گذاریه. چرا که خاطرات ارزشمندش تا پایان عمر همراهمونه و یادآوری اونا در طول زمان احساس لذت بخشش رو بارها و بارها در خاطرمون زنده می کنه.