صبح اولین روز رسمی اقامتمون نزدیک ساعت 7 صبح به وقت محلی(حدود ساعت 1.5 ظهر به وقت ایران) بود که چشم از خواب گشودیم. خوشبختانه انگار خستگی 25 ساعت سفر طولانی موجب شده بود که با خواب کامل دیشب، عملا اختلاف ساعت رو حس نکنیم و از همون ابتدا بدنمون با ساعت محلی که حدود 6.5 ساعت اختلاف داشت خیلی راحت تطبیق پیدا کنه!

در رستوران کوچیک و خونوادگی هتل با صرف صبحونه نه چندان مجلل همه چیز آماده شروع گشت و گذار در شهر افسامه ای ریو بود. شهری رویایی که حسابی مشتاق بودیم تا هرچه سریعتر کشفش کنیم!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157650/20151024_074941.jpg

 

لونلی پلانتی‌های خوش ذوق پیشنهاد کردن برای شروع ریو گردی بهتره همون اول کار، از یکی از دو کوه مسیح منجی یا کله قندی بالا برید و در ابتدا یه تصویر کاملی از شهر ریودوژانیرو رو تو ذهنتون ترسیم کنین و بعد پایین بیاین و حالا شروع کنین منطقه منطقه گشتن و دیدن ریویی که به زبون پرتغالی یعنی رودخانه ژانویه و می‌شه اون رو به سه بخش اصلی تقسیمش کرد.

 

http://s8.picofile.com/file/8310157042/024.JPG

 

 پرطرفدارترین منطقه شهر سواحل جنوبی کوپاکابانا و ایپانِما و ... هستند، مرکز شهر هم در بردارنده بافت اداری و منطقه قدیمی ‌ریو هستش اما ناحیه شمالی شهر که کمتر مورد توجه گردشگران قرار می‌گیره استادیوم تاریخی ماراکانا رو در خودش جا داده است.

با داشتن این پیش زمینه گفتیم بد نیست مشورتی هم از رسپشن بگیریم. رسپشن جدید که حالا دیگه دختری جوون به ظاهر دورگه و درشت‌اندام با برخوردی گرم و صمیمی‌ بود، بیشتر از اون چیزی که انتظار داشتیم مشتاق راهنمایی کردن بود و پیشنهاد داد همون اول صبح از قلعه قدیمی ‌کوپاکابانا در انتهای ساحل کوپاکابانا بالا برین و بهترین چشم انداز دریا با پس زمینه خورشید رو از اونجا تماشا کنید و کلی هم اصرار کرد که حتما تو کافی شاپ اونجا بشینیم و ضمن تماشای منظره یه فنجون قهوه هم بنوشیم!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157576/20151023_190845.jpg

 

همین موضوع یکم دودلمون کرد تا برنامه پیشنهادی لونلی پلانت رو فعلا بی‌خیال بشیم! اما در هرحال اولین قدم تبدیل پول بود که بازم با کمک همون دختر جوون آدرس یه کامبیو (صرافی) رو که بهترین نرخ رو داشته باشه گرفتیم! این موضوع تبدیل پول تو برزیل و به خصوص تو ریو خودش داستانی داره! چون برخلاف انتظار صرافی‌ها خیلی دم دست نیستن و بیشتر تو گوشه و کنار پاساژها و مراکز خریدن و بدتر از همه اکثرشون تابلو قیمت ندارن و در نتیجه همیشه آدم حس بدی داره که نکنه دارن نرخ پایین‌تری حساب می‌کنن!

از اینا که بگذریم بالاخره در نزدیکی هتلمون و در اطراف ایستگاه مترو ماشادو تو یه مرکز خرید کوچیک بانام کندور که رسپشن آدرسشو داده بود و بعد از یکم پرسجو 2 تا صرافی یا به اصطلاح خودشون کامبیو پیدا کردیم. اولیش رو که وارد شدیم آقاهه که مرد میانسالی بود و بعد خودش گفت که اصالتا فلسطینی هستش و نرخ چنج رو 3.8 اعلام کرد و چونه های ماهم نتیجه ای در بر نداشت. بااینکه نرخ ارز واقعی تو اینترنت حدود 3.92 و تو صرافی شهرهای دیگه برزیل مثل ایگوآسو 3.9 بود. در هر حال چاره ای نبود و باید پول رو چنج می کردیم!

با پر شدن جیبمون از ریال (رئال) های برزیلی اول همه یه کارت مترو خریدیم و یکم پول شارژ کردیم. خوبی کارتاشون اینکه برای هر دو نفرمون یک کارت کافی بود. هرچند بعد فهمیدیم که این کارت فقط برای مترو قابل استفاده است و به جز یک نوع اتوبوس خاص که فقط از برخی ایستگاههای مترو قرارداشتن، نمیشه باهاش اتوبوس شهری رو سوار شد!

شبکه مجهز مترو ریو با دو خط 1 (از مرکزشهر به سمت شمال) و خط 2 (از ایستگاه قطار به سمت جنوب) از 5 صبح تا 12 شب (روزهای تعطیل7 صبح تا 11 شب) بهترین انتخاب برای سفرهای درون شهری ریو محسوب میشه. با خرید کارت مترو و شارژ اون در ایستگاه یا دستگاه‌های اتوماتیک، امکان استفاده همزمان برای هر چند نفر با یک کارت فراهم می‌شود و هزینه هربار استفاده حدود 3.6 رئال (کمتر از یک دلار) بود.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157326/20151023_150433.jpg

 

اولین تجربه مترو سواری شهر ریو با ایستگاه‌های نسبتا مجهز و واگن‌های تمیز که به برکت جام جهانی قبل و المپیک آینده حسابی نونوار شده بودن حس اطمینان بیشتری برامون به همراه داشت.

 

http://s8.picofile.com/file/8310157634/20151024_011118.jpg

 

با ترک قطار در ایستگاه کاردیال آرکوورده که حداقل از روی نقشه نزدیکترین فاصله رو با سواحل کوپاکابانا داره اولین مقصد امروزمون کلید خورد.

ساحل کوپاکابانا به طول بیش از 4 کیلومتر در جنوب شرقی ریو قرار گرفته و با چشم‌اندازی زیبا از اقیانوس اطلس که روز و شب نمی‌شناسه، همیشه از گوشه و کنار دنیا علاقه مندان زیادی رو به خودش جذب می‌کنه!

در همون چند دقیقه اول بی اختیار جذبش می‌شین! جذب ماسه های سفید و داغش که لوله‌های آب خنک از میان ماسه‌هاش رد شده، جذب سنگ‌فرش‌های معروف طرح موجش! جذب منظره خاص و رویایی با پس زمینه کوه کله قندی‌اش! جذب تحرک مردم در کنار این ساحل زیبا که بی خبر از همه جای دنیا فقط به استراحت، ورزش و شاد بودن فکر می‌کنند. از پیاده روی و دوچرخه‌سواری گرفته تا موج‌سواری و بازی‌های ساحلی مفرح مانند والیبال با پا که ابداع خودشون به شمار می‌یاد.

از سنگ فرش هایی گفتیم که در اکثر پیاده‌روهای شهر استفاده شده بود، البته با طراحی و کیفیتی پایین‌تر! ظاهراً این طرح سنگ‌فرش از پرتغال به کشورهای مستعمره این کشور مثل برزیل به ارث رسیده و به سنگ فرش پرتغالی معروفه.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157150/076.JPG

 

در مورد این ارثیه پرتغالی‌ها بد نیست به حاتم بخشی جناب پاپ هم اشاره کنیم که در اوایل قرن شانزدهم میلادی به بهانه پایان دادن به مناقشه دو قدرت اصلی اروپای اون زمون یعنی پرتغال و اسپانیا، با کشیدن خطی فرضی سرزمین های کشف شده آمریکای لاتین را به بخش‌های شرقی و غربی تقسیم کرد و سهم پرتغالی‌ها بخش شرقی اون شد که هم اکنون سرزمین برزیل نامیده می‌شه. اما با ورود این میهمانان ناخونده، بخش بزرگی از تمدن بومیان گذشته تخریب و روند مهاجرت از بردگان آفریقایی و سفیدپوستان اروپایی، عملاً هویت جدیدی رو برای این کشور رقم زد که در طول این چند قرن در همه سطوح فرهنگی، اجتماعی از زبان و هنر معماری تا دین و اعتقادات مذهبی رسوخ کرد و اکنون بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ و هویت ساکنان 200 میلیون نفری درهم آمیخته برزیل جدید به حساب می یاد که همه جور رنگ و نژادی رو می شه تو این سرزمین پیدا کرد!

از اینا که بگذریم در اون موقع صبح درحالی که آفتاب تازه بالا اومده بود به غیر از چند تا موج سوار حرفه ای که خودشونو با موج های غول پیکر سرگرم کرده بودن و تک و توک افرادی که آفتاب گرفته بودن، هنوز ساحل کوپاکابانا رونقی نداشت. با این حال بساط دوچرخه‌سواران و ورزشکاران صبحگاهی در جاده ساحلی همچنان گرم بود.

با گذشت لحظات اولیه و تطبیق زمان و مکان کم کم داشت چشممون به زیبایی‌های خیره کننده این ساحل رویایی عادت می‌کرد که در امتداد مسیر، آثار هنرمندان خیابونی که قلعه‌های شنی زیبایی ساخته بودن توجه ما رو جلب کرد. هنوز عکس و فیلم رو شروع نکرده بودیم که صاحب اثر با اشاره‌ای جعبه انعام رو نشون داد و بعد هم با اینکه چند سکه‌ای براش تو جعبه انداختیم با غرولند از کم بودن انعام شکایت کرد! نگو اینجوری واسه گردشگران جوگیر کیسه دوختند!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157334/20151023_152137.jpg

 

در ادامه با پیروی از پیشنهاد خانوم رسپشن، واسه دقایقی هم که شده در امتداد ساحل به سوی غرب و سمت قلعه قدیمی  حرکت کردیم اما نمی‌دونیم فشار شرجی هوا بود یا خستگی سفر طولانی دیروز که یکدفعه انرژی‌مون تحلیل رفت و ریو افسانه ای که این همه بی قرارش بودیم کمتر از انتظارمون جلوه کرد! اینجا بود که با دیدن دفتر اطلاعات گردشگران و گرفتن کمی مشاوره، چون دیدیم تو این آفتاب کی حس و حال پیاده‌روی طولانی تا قلعه رو داره!، برگشتیم به همون نقشه اول که پیشنهاد لونلی پلانتی‌ها یعنی بالارفتن از تپه مجسمه مسیح یا تپه کورکووادو Corcovado بود!

به نقشه شهر ریودوژانیرو که نگاه می‌کنید بخش وسیعی از منطقه مرکزی و غرب شهر رو پوشش سبز رنگی احاطه کرده که پارک جنگلی تیژوکا نام داره و با 3100 هکتار وسعت، بزرگترین پارک جنگلی درون شهری جهان به شمار می‌ره! در میان این جنگل انبوه، قله کُرکُووادو- که به زبان پرتغالی به معنی گوژپشت- با ارتفاع بیش از 700 متر از سطح دریا، بی‌تردید خوش ذوقی برزیلی‌های هنرمند رو در انتخاب بهترین مکان برای ساخت سمبل معروف ریویی‌ها حکایت می کنه که با آغوشی باز به میهمانان شهر خوش آمد می‌گه! با این حال دیدنی‌های این پارک بزرگ فقط به مجسمه مسیح منجی محدود نمی‌شه و اگه به اندازه کافی وقت داشته باشید، از آبشار گرفته تا غار‌های صخره‌ای رو می‌تونین برای گردش آخر هفته‌ای برنامه ریزی کنین.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157400/20151023_172708.jpg

 

برای رفتن به بالای تپه هم می‌تونین از قطار برقی استفاده کنین که از دل جنگل سرسبز تا بالای مجسمه میره و یا با ون‌های کوچکی که جاده مارپیچ روی تپه رو طی می‌کنن! قیمت هرکدومشون تقریبا مشابه همه (البته قطار یکم گرونتره!) و بر اساس نقل‌قول مسافرهای قبلی هرکدوم از این گزینه‌ها مزایا و معایب خودشون رو داره و واسه همینم مسافرا با سلایق مختلف انتخابشون فرق می‌کنه!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157568/20151023_190816.jpg

 

انتخاب ما ون بود اونم نه به دلیل یکم ارزون‌تر بودنش بلکه بخاطر اونکه ایستگاه ون تنها 200 متر با ما فاصله داشت. یعنی تو همون ساحل کوپاکابانا یه جایی نزدیک هتل کوپاکابانا پَلِیس یعنی به طور دقیق‌تر در میدان لیدو!

پیدا کردن ایستگاه ون با جمعیتی که کنار خیابون صف کشیدن کار چندان سختی نیست! ما هم بی معطلی به تجربه ای که سال ها بهش عادت کردیم پشت نفر آخری وایسادیم تو صف و در یه چشم به هم زدن چند نفری هم پشتمون صف کشیدن. واسه خودمون خوش خوشان وایساده بودیم که یکدفعه با دیدن بلیت های در دست مردم جلو و پشت صف خشکمون زد! ای بابا اینا دیگه چیه!آروم از نفر جلویی پرسیدیم و اونم با دست محوطه حیاط سر خیابون رو نشون داد و گفت باید بلیت تون رو از اونجا بخرین! ماهم که انگار یه سطل آب یخ رو سرمون ریخته باشن با یه نگاهی به انتهای صف گفتیم کی دیگه حال داره بره ته صف!!! اینجا بود که راه حلی که بی تاثیر از فرهنگ غنی چندهزارسالمون نبود مشکل رو حل کردیم و چاره این شد که یکیمون صف رو نگه داره و اون یکی با سرعت بره و بلیت بخره و بیاد! حال بگذریم که تو اون حیاط پشتی خودش یه صف 10-15 نفره ای برای خریداران بلیت هم تشکیل شده بود! با این حال بخت یارمون بود که تو این مدت، هنوز نوبتمون برای سوارشدن نرسیده بود!

حالا دیگه ما هم باپرداخت نفری 51 رئال (حدود 13.5 دلار) دو عدد بلیت رفت و برگشت رو در دست داشتیم و دقایقی منتظر موندیم تا نوبت به ما رسید و از شانس خوب صندلی جلوی راننده نصیب مون شد!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157342/20151023_164725.jpg

 

از همون ابتدا منتظر بودیم که کی بالاخره چشممون به جمال مجسمه مسیح منجی روشن می‌شه و دوربین به دست آماده شکار لحظات بودیم اما از اول صبح که موفق نشدیم. ابرها دقیقاً مسیح رو در بالای کوه کُرکُووادو در بر گرفته بودن. دقایقی بعد ماشین از وسط تونلی طولانی در دل تپه‌ای عظیم گذشت. این تونل 2800 متری در سال 1967 برای اتصال مناطق شمالی به مناطق جنوبی شهر حفر شد. ماشین وارد کمرکش مسیر تپه های پارک جنگلی تیژوکا شد. اما هنوز ابرها اجازه خودنمایی به مجسمه مسیح رو نمی‌دادند!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157368/20151023_172030.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8310157550/20151023_185559.jpg

 

از سال 1931 که مجسمه مسیح با دست‌هایی گشوده گردشگران مختلف رو از گوشه و کنار جهان به این شهر فرا می‌خواند، شهر ریو بیش از پیش توسعه یافته است. و جالب اونکه تو یه هوای صاف و آفتابی از بعضی نقاط شهر می‌شه این مجسمه نمادین شهر رو که از سال 2007 در زمره یکی از عجایب هفتگانه جدید جهان قرار داره مشاهده کرد.

اما وقتی به ارتفاع 710 متری بالای قله می‌رسید و مشتاقانه از پله‌های انتهایی یا آسانسور مجموعه بالا می‌روید، عظمت مجسمه با طولی نزدیک به 40 متر، با اون چیزی که انتظار داشتید اصلا قابل مقایسه نیست!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157392/20151023_172048.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8310157034/005.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8310157376/20151023_172038.jpg

 

که البته مقصر اصلی این قضیه مونتاژگران تصاویر تبلیغاتی ریو هستند که عظمت مجسمه‌رو جوری به تصویر کشیدن که کل پس‌زمینه سواحل کوپاکابانا و کوه کله‌قندی و‌...، در پیش اون ناچیز شمرده می‌شه! چیزی که جلوی روی شماست یه مجسمه بتنی نه چندان خوش‌تراش با ارتفاع متوسط در بالاترین نقطه تپه است!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157442/20151023_174904.jpg

 

اولین چیزی که جلب توجه می‌کنه ژست‌های مختلف گردشگران دوربین به دست که کف زمین دراز کشیدن و تلاش می‌کنن تا کل نما رو تو یک قاب جا بدن! خدا پدر مخترع عصای سِلفی رو بیامرزه وگرنه تعداد علاقه‌مندان عکس‌های درازکش کم نبودن! ما هم که امسال با عصای سلفی عاریتی مجهز بودیم از همون پای پله برقی شروع کردیم به عکس انداختن!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157484/20151023_180108.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8310157434/20151023_174839.jpg

 

با اینکه تراکم جمعیت تو اون فضای محدود اجازه مانور زیادی نمی‌ده اما حتی از پشت ردیف دوم و سوم هم نمی‌شه از چشم انداز رویایی پانورامای سواحل آبی ریو از بالا گذشت!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157476/20151023_175640.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8310157450/20151023_175003.jpg

 

همینم شد که در کمتر از چند ثانیه دوباره انرژی ریوگردیمون شارژ کامل شد!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157050/046.JPG

 

به نظر می‌یاد حق با لونلی‌پلانتی‌هاست! بعد از سفری طولانی و به هم ریختن ساعت بیولوژیک بدن، فقط یه همچین سورپرایزی می‌تونه اشتیاق کافی رو برای دیدن این شهر افسانه ای به وجود بیاره!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157418/20151023_174347.jpg

 

از بالا می‌شه نقشه کامل شهر رو از چهار طرف به خوبی آنالیز و بر مبنای اون برنامه گشت شهری و خط سیر اون رو تنظیم کرد!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157518/20151023_182543.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8310157426/20151023_174402.jpg

 

فقط مشکل اینجاست که دل کندن از این بهشت دیگه ممکن نیست! به خصوص که بعد از کلی معطلی تازه به ردیف اول فتو استیشن‌ رسیده باشی!

منظره شهر از اون بالا واقعا رویایی است! کوه کله‌قندی اولین چیزیه که تو این منظره رویایی پیش رو خودنمایی می‌کنه اما بعدش نوبت منظره آبی دریا است که تو آبی آسمون محو می‌شه و برای دقایقی آدم رو مبهوت می‌کنه.

از اینجا به بعد این انرژی جمعیت مشتاقه که آدمو به وجد می‌یاره و وجود W‌iFi رایگان بهانه ای می‌شه تا بی خیال از همه جا یکم رو زمین بشینیم و عکس های سلفی رو به اونور کره زمین و کسانی ارسال کنیم که دل‌نگران ما هستند!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157534/20151023_182551.jpg

 

بدون تعارف فضای محدود اطراف مجسمه با وجود تراکم جمعیت باز هم اونقدر جذاب هست که ما رو قلقلک بده تا برای تماشای منظره غروب آفتاب به انتظار بشینیم اما بعد با یادآوری فهرست دیدنی‌های شهر و زمان 5-6 ساعته باقیمونده تا غروب ترجیح می‌دیم از بدن‌های شارژ شدمون نهایت بهره رو ببریم.

باید اعتراف کنیم مناظر دیدنی اطراف به قدری جذاب هستند که آدمو وسوسه کنه که مسیر برگشت رو پیاده طی کنیم اما با نگاهی به جاده تنگ و پر پیچ و خم مسیر و نبود پیاده رو، پذیرفتن ریسک اجرای این تصمیم چندان عقلایی نیست!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157068/064.JPG

 

واسه همینم با تحمل تاخیر ون هایی که علی رغم وجود صف و مسافر زیاد تنها هر 20 دقیقه یکبار حرکت می‌کنن دوباره به کوپاکابانا برگشتیم.

 

http://s8.picofile.com/file/8310157076/066.JPG

 

عصر هنگام با درخشش نور پرقدرت خورشید در سواحل کوپاکابانا و شدت گرفتن موج‌های ساحلی که هرکدوم چندین متر ارتفاع داشتن حالا دیگه بازار موج‌سوارها حسابی گرم شده بود. دیگه کمتر کسی رو می‌شد دید که فقط برای شنا تنی به آب زده باشه! ما هم که تازه انرژیمون شارژ شده بود با انگیزه‌ای مضاعف نوار ساحلی کوپاکابانا رو به سمت شرق پیش رفتیم.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157084/068.JPG

 

http://s8.picofile.com/file/8310157100/070.JPG

 

از همون نگاه اول طراحی مدرن بلوار ساحلی با کاربری‌های مختلف به چشم می‌اومد. از هتل‌های ستاره دار با چشم انداز ساحل تا بلواری که تو لاین وسطش در هر چند صد متر یکبار پمب بنزین‌های کوچکی تعبیه شده بودن که بیشتر سوخت پاک عرضه می‌کردند! جالب اونکه سوخت بیش از 40 درصد از خودروهای برزیلی از اتانول حاصل از جنگل های عظیم نیشکر تامین می‌شه -با بیش از 15 میلیون خودرو دوگانه سوز- و همین باعث شده تا آلودگی هوای شهرهای بزرگ اون در مقام مقایسه با سایر شهرهای بزرگ جهان کمتر به چشم بیاد.

 

http://s8.picofile.com/file/8310157192/081.JPG

 

http://s8.picofile.com/file/8310157184/077.JPG

 

ساعتی بعد هنگامی ‌که به بهانه صرف ناهار، کنار جاده ساحلی نشسته بودیم و همزمان به تماشای مردم می پرداختیم، پسری جوون و خوش‌هیکل اومد و از درخت نارگیل کنار ساحل بالا رفت و میوه‌ها رو چید و پایین انداخت و دختر جوون همراهش با کیسه کردن نارگیل ها ایشون رو یاری می داد! هرچند ما که نفهمیدیم، به این میگن کسب روزی حلال یا شایدم وفور نعمت!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157118/072.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8310157142/075.JPG

 

از شرق کوپاکابانا گفتیم، جایی که در نهایت به قلعه قدیمی ‌با نام فورت دو لِمِه بر روی تپه ای بزرگ منتهی می‌شه و اکنون به پادگانی برای ارتش تغییر کاربری داده. با این حال تسخیر نظامی‌ها موجب نشده تا مردم از دیدن این قلعه قدیمی ‌محروم بشن. هنگامی ‌که به در ورودی نزدیک شدیم سرباز گشت که کنجکاوانه قدم‌هامون رو دنبال می‌کرد نزدیک شد و با اینکه چند کلمه بیشتر انگلیسی نمی‌دونست حالیمون کرد که حالا که دیگه ساعت از 4 عصر گذشته ساعت کار بازدید تموم شده اما این قلعه در همه روزهای هفته به غیر از دوشنبه‌ها  برای بازدید عموم باز است.

چیزی که در این سفرها یاد گرفتیم این بود که در کشورهایی که زبانی غیر از زبان انگلیسی دارند، خیلی واجبه که در همون یکی دو روز اول بتونید سر از دستخط و چند تا کلمه اصلی و مهم کاربردی در بیارید. ما از قبل رو گوشیمون چند تا برنامه آموزشی و دیکشنری پرتغالی نصب کرده بودیم تا بتونیم گلیممونو از آب بکشیم بیرون و چیزی که باعث شد سر از حرف‌های اون سرباز که اونم چند تا کلمه بیشتر انگلیسی بلد نبود در آوردیم همین کلمات محدود بود. گاهی اوقات برای بعضی کلمات شما حتی نیاز به دیکشنری هم ندارید چون مدام با علائم تکرار می‌شن. مثلا کلمه "خروج". یادگیری این کلمه بسیار مهم رو باید در فرودگاه هر کشور و در بدو ورود شروع کنید. چون فرودگاه جاییه که شما این فرصت رو دارید که ترجمه انگلیسی این کلمه رو هم در کنارش ببینید بنابراین با یه حساب دو دو تا چهارتا متوجه می‌شید که "Saída" یعنی خروج! یادگیری یا حتی آشنایی با روزها و اعداد هم خیلی به درد می‌خورن. برای مثال روزهاي هفته كه از دوشنبه شروع ميشن عبارتند از:

Segunda-Feira, Terça-Feira,Quarta- Feira, Quinta- Feira, Sexta- Feira, Sabádo, Domingo

و Feira که به معنی روز بازاره چون در روزهای تعطیل کسب و کار تعطیل میشه که معمولا تو محاوره حذف می‌شه. جالبه بدونین که Segunda همون Second انگلیس‌هاست و به معنای دومین هست. این نشون می‌ده که روزهای هفته آنها از دو شروع می‌شه. چون روز اول مربوط به خداست که همون روز یکشنبه ما‌ست و به همین ترتیب Terça به معنای سه و Quarta به معنای چهار‌ و‌...، است.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157200/085.JPG

 

ساعتی بعد با کم شدن شدت نور خورشید در مسیر مخالف جاده سلامت کوپاکابانا در حرکت بودیم، راهی که ما رو پس از چهار کیلومتر امتداد به قلعه کوپاکابانا در بخش غربی می‌رسوند. اما کمی ‌بعد به این نتیجه رسیدیم که چهار کیلومتر طولانی‌تر از آن است که قبل از غروب خورشید به مقصد برسیم! پس چی می‌تونست بهتر باشه از تجربه اتوبوس‌سواری! اتوبوس‌های ریو مدرن و تمیز اما کند و پر توقفند! دلیل کندی در برخی اتوبوس‌ها فروش بلیت توسط راننده و خرد کردن پول مسافران است. اتوبوس‌هایی که با طراحی متفاوت در بخش ابتدایی توسط دری گردون جدا شده بودن و هر مسافر پس از خرید بلیت تنها با رها شدن اهرم توسط راننده می‌تونست به داخل راه پیدا کنه! و خدا نکنه اگه ساک بزرگ همراه داشته باشین! چون معمولا از دروازه ورودی رد نمی‌شه و با گذاشتن ساک جلوی اتوبوس هم راه بندونی برای ورود مسافرهای دیگه ایجاد می‌شه که نگو و نپرس!

شبکه اتوبوس‌رانی ریو با بیش از 831 خط به طورگسترده تمام مناطق شهری و حومه را پوشش داده. با این حال پیدا کردن مسیرها در ابتدای امر کمی ‌پیچیده به نظر می یاد اما تابلوهای راهنمایی که در هر ایستگاه با رنگ آبی نصب شده به روشنی مسیر اتوبوس رو نشون می‌دن.

برای سوارشدن به اتوبوس حتما باید از در جلو وارد شد و خرید بلیت با پرداخت نقدی به راننده با قیمت 3.6 رئال (کمتر از یک دلار) امکانپذیر است. با این حال همواره تاکید شده که در این مواقع مواظب نگاه‌های فرصت طلب جیب برها باشید و ترجیحا پول بلیت را قبلا آماده کنید. چند صندلی جلوی اتوبوس که معمولا زردرنگ هستند برای افراد معلول، مسن و یا خانم های باردار، در نظر گرفته‌شده است که برزیلی ها به شدت این موضوع را رعایت می‌کنند (دقيقاً برعكس اتوبوسها و متروهای ما كه هركي جوونتر و زرنگتره احتمال نشستنش روي صندلي بيشتره و هركي پير و ناتوان نهايتاً زير دست و پا مي‌مونه يا به زور يه گوشه‌اي براي ايستادن پيدا مي‌كنه!). یادتون باشه حتما برای پیاده شدن قبل از رسیدن به ایستگاه با استفاده از دکمه زنگ راننده را آگاه کنید و برای سوار شدن هم در ایستگاه با دیدن شماره اتوبوس دست خودتون رو بالا برده و علامت بدین! در غیر این صورت احتمال داره اتوبوس در ایستگاه توقف نکنه!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157284/338.JPG

 

نزدیک‌های غروب با خرید بلیت 6 رئالی (حدود 1.5 دلار) وارد محوطه قلعه کوپاکابانا شدیم. قلعه‌ای که در منتهی علیه غربی و درست جایی که خشکی صدها متر داخل آب به مانند اسکله‌ای در دل اقیانوس پیش رفته! پس از عبور از ساختمون موزه نظامی ‌نهایتاً به آثار قدیمی ‌برج و باروی قلعه در انتهای مسیر می‌رسید. آثاری به سبک آشنای معماری پرتغالی که مشابه آن در قشم و هرمز به یادگار مانده است.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157242/099.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8310157234/098.JPG

 

در ساختمان موزه آثاری خلاقانه از هنرهای معاصر هم به نمایش داده شده بود.

 

http://s8.picofile.com/file/8310157276/104.JPG

 

http://s8.picofile.com/file/8310157250/102.JPG

 

در طول مسیر دسترسی میزهای رستوران رو جوری طراحی کرده بودن که بهترین ویو از ساحل کوپاکابانا رو پیش رو داشته باشین!

 

http://s8.picofile.com/file/8310157218/092.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8310157226/095.JPG

 

حالا می‌فهمیدیم رسپشن هتلمون چرا اینقدر اصرار کرده بود که حتما اینجا یه چیزی بخورید! ما رو بگو که گناه رسپشن بنده خدا رو شسته بودیم و اولش تصورمون این بود که حتما صاحب کافه پسرخاله رسپشنه! اما بعد دیدیم واقعا منظره رویایی اونجا ارزش درنگ کردن و موندن رو داره! اما اول با بالا رفتن از پلکان بام قلعه و مواجه شدن با چشم انداز پانورامیک رویایی دیگه‌ای از ساحل یکپارچه کوپاکابانا سورپرایز شدیم! حالا دیگه نسیمی ‌ملایم گونه‌هامون رو نوازش می‌داد و خورشید آروم آروم داشت غروب می‌کرد.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157618/20151023_232858.jpg

 

با غروب آفتاب بر روی نیمکتی با نمای ساحل دریا آروم گرفتیم و واسه لحظاتی هم که شده چشمامونو روی هم گذاشتیم تا بازم انرژی‌های از دست رفته رو تجدیدکنیم. دلمون نمی‌خواست اون لحظات تموم بشه. هوا داشت تاریک می‌شد و زیبایی منظره پیش رومون با روشن شدن چراغ‌ها صد چندان جلوه‌گر شدند. در این هنگام تنها تلاشمون این بود که چه جوری می‌شه اون منظره رویایی رو تو ذهنمون برای همیشه ثبت کنیم!

 

http://s9.picofile.com/file/8310157600/20151023_232851.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8310157592/20151023_232709.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8310157584/20151023_192746.jpg

 

تاریکی هوا و نگرانی های شب اول ما رو همون سر شب به طرف ایستگاه مترو نزدیک هتل کشاند. با این حال پله‌های ایستگاه مترو رو که بالا اومدیم به یکباره با شنیدن نوای موسیقی محلی و دیدن بازارچه شلوغ و زنده از صنایع دستی تا غذای محلی در میدون سورپرایز شدیم. جشنی کوچک از نوع فولکلور محلی.

 

http://s9.picofile.com/file/8310157642/20151024_020321.jpg

 

کمی ‌ایستادیم تا شور و حال مردم رو که آوازهای خواننده محلی رو با حرکات موزون همراهی می کردن تماشا کنیم. انگار این برزیلی‌ها شب و روز و اول و آخر هفته نمی‌شناسن! چون برای هر ساعتی از روز و شب و هر مکانی که تصورش رو بکنین، بهانه ای برای شادی کردن دارن! واسه همینم هست که در چند سال اخیر با اینکه برزیل از نگاه درآمد ملی و شاخص های اقتصادی قابل مقایسه با خیلی کشورهای جهان نیست، اما به دلیل ساختار فرهنگی همواره رتبه بالایی رو در فهرست شادترین کشورهای جهان دارند. به طوری‌که بر اساس نظر سنجی موسسه گالوپ بیش از 57 درصد مردم برزیل نسبت به میزان رفاه و شرایط زندگی خود دیدگاه مثبتی دارند.(چقدر از این نظر شبیه ما ایرونی ها هستند!!!)