در یک صبح بهاری دلپذیر سوار بر اتوبوس نسبتا آبرومند برزیلی به سمت رودخونه مرزی حرکت کردیم و کمتر از 20 دقیقه بعد با توقف اتوبوس، شوفر اشاره کرد که کسانیکه می خوان پاسپورتشون مهر بخوره باید پیاده شن و خبر بد اینکه اتوبوس واسه کسی هم صبر نمی کنه و باید با همون لاشه بلیت های قبلی منتظر اتوبوس بعدی باشیم! همراه ما اولش یه اکیپ دختر و پسر بک پکر آمریکایی هم پیاده شدن اما وقتی به اسپانیولی از راننده چیزی پرسیدن دوباره برگشتن و بالا و انگار چون فقط یه روزه برای دیدن آبشار می رفتن آرژانتین، فهمیدن نیازی به مهر خروج برزیل نیست و کلا برزیلی ها مرزاشون بی در و پیکره!

لحظاتی بعد با لبخند افسر مهاجرت برزیلی که با زدن مهر خروج برامون آرزوی سفری خوش کرد، دیگه عملا از خاک برزیل خارج شده بودیم. اما هنوز چند قدم اول رو برنداشتیم که پسری جوون و خوش تیپ با تبلتی در دست، جلوی راهمون سبز شد و مودبانه پرسید: آیا امکان داره در نظرسنجی سازمان گردشگری برزیل شرکت کنید؟

اولش اخم هامون رفت تو هم و خواستیم طفره بریم تا زودتر به مرز آرژانتین برسیم، اما پسر جوون که متوجه نگرانیمون شده بود گفت که اتوبوستون رفته و تا آمدن اتوبوس بعدی هم حداقل نیم ساعتی باید صبر کنید! خبر بد اینکه تا ایستگاه مرزی حداقل 2 کیلومتری راه باقیمونده که عملا گزینه پیاده روی پل رو با وجود ساک رو هم کاملا از ذهنمون دور کرد!

پرسش های چند گزینه ای پرسشگر جوان بیشتر بر سنجش میزان رضایت گردشگران از زیرساخت های توریستی برزیل و نیز علایق گردشگران تنظیم شده بود و نهایتا با پرسش در مورد هزینه های سفر به پایان می رسید. در این بخش نوبت سورپرایز شدن ایشون بود که بعدا متوجه شدیم ملیتی اروگوئه ای داره! چرا که به هیچ وجه باورش نمیشد چجوری ما دو نفر با کمتر از هزار دلار نزدیک به دو هفته اقامت در هتل در 3 تا شهر برزیل رو اونم با فواصل زیاد با هواپیما پشت سر گذاشتیم! نمی دونیم شاید اگه ایشون فارسی بلد بود، وبلاگمون رو معرفی می کردیم تا با سبک سفرهای ارزون قیمت و خانوادگی ما بیشتر آشنا بشه!

خلاصه اینکه این آقای جوان که حالا دیگه با احترام بیشتری هم به ما می نگریست در آخر مصاحبه سورپرایزش را رو کرد و پیشنهاد کرد که بهتره از راننده اتوبوس های گذری سایر شرکت ها هم بپرسیم، شاید شما رو حداقل تا اونطرف مرز برسونند! همینم شد که جرات به خرج داده و از اتوبوس گذری که شرکتش با شرکت بلیت های در دستمون فرق داشت وارد مذاکره شدیم. خوبی مردم آمریکای لاتین انعطاف زیاد در مذاکرات است. بطوری که حتی بدون آشنایی با زبون اسپانیولی و فقط با تکیه بر یکم اعتماد به نفس ذاتی و زبان اشاره، راننده مهربون و باحال بدون دریافت وجه ما رو تا پاسگاه مرزی آرژانتین رساند.

 

http://s8.picofile.com/file/8326666692/20151102_182851.jpg

 

با نمایان شدن پرچم آرژانتینی ها که بر روی پاسگاه مرزی به اهتزاز دراومده بود، از اینجا به بعد دیگه لحظات سخت و نفس گیر سفرمون فرا رسیده بود و نگرانی بابت جلوگیری از ورودمون به آرژانتین و همانا بر هم خوردن کل برنامه های بعدی سفرمون و از همه مهمتر اون همه هزینه ای که در خرید بلیت های هواپیما و رزرو هتل و ...، کرده بودیم به مانند برق و باد از ذهنمون عبور کرد!

داستان از اونجا شروع شد که سفارت آرژانتین در تهران که سیاست عدم اعطای ویزا به اتباع ایرانی را به صورت سفت و سخت دنبال می کند، در پی مذاکرات و مکاتبات پیگیرانه ما با شخص کنسول و شرح سفرهامون به نزدیک به 40 کشور در گوشه و کنار دنیا برای ایشون، در آخرین لحظه موافقتش رو برای دادن ویزا اعلام کرده بود و بدتر از همه در همون لحظات آخر هم چندبار سیاستش رو عوض کرد و این شد که فرم ویزا رو هم یکبار بر روی گذرنامه ها وارد و سپس باطل کرده بودن و حالا دیگه در گذرنامه های ما تو یک صفحه فرم مربوط با ضربدری زشت و مهر باطل مزین شده و درست در چند صفحه بعد از اون ویزای مذکور مجددا نقش بسته بود!

همه این ها کافی بود تا در کنار دیدن نام کشورمون، بهانه ای اساسی داشته باشن برای جلوگیری از ورود!

به همین خاطر در آخرین تلاش، پاسپورتمون رو از صفحه ویزای اصلی به سمت پشت چندین بار تا کردیم تا شاید افسر مربوطه با باز شدن سریع صفحه اصلی ویزا، صفحات دیگر رو ورق نزند! خوشبختانه این سیاست جواب داد و خانم افسر مرزی با اینکه با دیدن نام ایران یکم جا خورده بود اما یکسره رفت سراغ صفحه ویزای اصلی. هرچند این خوشحالی دیری نپایید چون ابهام در تعداد روز و شروع ویزا موجب شد تا ایشون افسر مرد کنار دستی خود را به کمک بطلبه و سپس با تفسیر ایشون، مرحله نهایی تایید مجوز ورود که شامل چک کردن محدودیت زمانی و تعداد روز و تاریخ اعتبار ورود و ...، بود و همه این ها دقیقا مقارن شد با کنجکاوی افسر مرد و ورق زدن گذرنامه علی در حالیکه درست در همون لحظه که ایشون به صفحه باطل شده ویزا رسید، مهر ورود بر گذرنامه شیما نقش بسته بود و به همین خاطر شاید دلیلی محکمی که دیگه نخوان موضوع را بیشتر مورد کنکاو قرار بدن و نهایتا با بررسی کوتاه و مقایسه ویزای باطل شده و اطمینان از صحت ویزای اصلی، مجوز ارزشمند ورود به خاک آرژانتین بر روی گذرنامه هردومون نقش بست.

***********

دقایقی بعد سوار بر اتوبوس با احساسی آرامش بخش وارد شهر پورتو ایگوآسو آرژانتین شدیم. شهری کوچک اما تا حدودی مدرنتر و تمیزتر از همسایه برزیلی اش. با نخل های بزرگ در وسط تنها بلوار اصلی شهر و مردمی ظاهرا شیک پوش و مرتب تر.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666876/20151103_205332.jpg

 

اتوبوس که در کنار ترمینال اصلی شهر توقف کرد، به مانند همیشه در همون ابتدا با یک نگاه سریع به دنبال کیوسک راهنمای توریست گشتیم. اما انگار این ترمینال کوچکتر از اونی بود که ساختارهای شهرهای توریستی بزرگ رو داشته باشد. با این حال در چندقدمی توقف مون دفتر راهنمای گردشگران قرار داشت اما از شانس بد ما، اون هم بسته بود!

 

http://s8.picofile.com/file/8326666834/20151103_180059.jpg

 

حالا دیگه با پرسش از یکی دوتا از کانترهای فروش بلیت اتوبوس -که البته اونا هم کمتر با زبان انگلیسی آشنایی داشتند- چاره کار را خروج از ترمینال و انتظار در ایستگاه اتوبوس شهری یافتیم و تو این فاصله از چند قدم مونده به ایستگاه، نگاه تیز بین و جستجوگرمون خانم مسنی که داشت گردشگر چشم بادامی را با صبر حوصله و به زبون شیرین انگلیسی راهنمایی می کرد شکار کرد و این شد که در اون لحظه بارقه ای از امید در دلمون جا گرفت که انگار برخلاف برزیل های مهربون، مردم آرژانتین انگلیسی رو بهتر بلدن! لحظاتی بعد نوبت ما هم فرا رسید و البته پیرزن مهربون در همون نگاه اول گفت که هتل شما خارج از شهره و رفتن به اونجا با اتوبوس شهری از این ایستگاه یکم سخته! در ادامه سر صحبت که باز شد طرف با شنیدن نام ایران به مانند همه آرژانتینی هایی که در طول سفرمان دیدیم حسابی سورپرایز شد، اما با برخوردی مناسب، تاریخ و هویت ریشه دار ملتمان را ستود!

 

http://s9.picofile.com/file/8326666850/20151103_180303.jpg

 

با ترک پیرزن مهربون درحالیکه از وجود اتوبوسی که بتواند ما را تا مقصد برسونه اطمینان داشتیم، اما به جهت خستگی و همراهی دوتا ساک نه چندان کوچک چاره را در گرفتن تاکسی تا هتل دیدیم و اینجا بود که وارد مذاکره با راننده تاکسی شدیم که آنطرف خیابون ساندویج اش رو مشتاقانه گاز می زد. راننده زرنگ که به نوعی استیصال ما رو درک کرده بود با کمی دندون گردی 70 پزو ( حدود 5 دلار) رو تا رساندن مقصد پیشنهاد کرد و ما نیز بلافاصله پیشنهاد 50 پزویی دادیم که مورد قبول واقع نشد و نهایتا لحظاتی بعد ناگزیر سوار بر همان تاکسی به سمت خارج شهر در حرکت بودیم.

آبشارهای شگفت انگیز ایگوآسو در طرف آرژانتین حدود 20 کیلومتری تا شهر اصلی فاصله داره و این فاصله بهترین فرصت را برای بخش گردشگری شهر ایجاد کرده تا انواع هتل ها از 5 ستاره تا فاقد ستاره در طول مسیر بناشوند. به همین خاطر هتل ما هم تقریبا در همون وسطهای مسیر و با فاصله کمتر از 300 متر از جاده اصلی قرار داشت. یک هتل کوچک 3 ستاره که قیمتش در مقایسه با سایر هتل ها بسیار مناسب بود.

با رسیدن به هتل راننده تاکسی هم که می خواست مرام خودش رو نشون بده، فقط 60 پزو (حدود 4 دلار) برداشت و بدون دردسر ما رو جلوی هتل پیاده کرد.

هتل در واقع متلی کوچک و یک طبقه بود که 10-15 تا اتاق محدودش احتمالا به صورت خانوادگی اداره می شد. رسپشن هم خانومی حدود 40 ساله که با دیدن ما که به نوعی اولین مشتری از رزرواسیون سایت بوکینگ بودیم یکم سورپرایز شد و نتونست خوشحالی خودش رو پنهان کنه و با اینکه حتی یک کلمه انگلیسی نمی دونست اما همه تلاش خودش را می کرد تا این موضوع در نگرش ما در ارزیابی هتل تاثیر منفی نداشته باشد! با این حال کیفیت و تمیزی اتاق هم که معلوم بود تازه بازسازی شده از حد انتظار ما بالاتر بود.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666742/20151103_053936.jpg

 

دقایقی بعد که هنوز ساک ها رو هم باز نکرده بودیم که خانوم رسپشن با عجله نزد ما اومد و با زبان اشاره و حالتی مشتاقانه خواست همراهش به لابی برویم.

با ورود به لابی، مردی جوان که خودش رو فِرِدی (Feredi) معرفی می کرد به همراه دختر کوچکش بهمون به زبان انگلیسی خوش آمد گفت و بعد هم گفت به دعوت خانوم رسپشن اینجا آمده است تا ما رو راهنمایی کند. سپس فِرِدی به کمک نقشه چندین جای دیدنی شهر و خارج شهر رو برامون علامتگذاری کرد و با اینکه خودش راننده تاکسی بود پیشنهاد کرد عصر امروز بیشتر وقت رو به دیدنی های نزدیک اطراف هتل با پای پیاده اختصاص بدهیم! با این حال حتی شماره اتوبوسی که ما را تا مرکز شهر و یا آبشار می رساند را نیز برامون روی نقشه نوشت!

با تشکر از فِرِدی بابت اطلاعات مفیدش از او خواستیم که با کمک او حساب هتل رو هم تسویه کنیم. این موضوع به دلیل نظام چندگانه نرخ ارز آرژانتین گاهی می تونه مشکل ساز باشه، چرا که در نظام رسمی نرخ هر دلار حدود 10 پزو مبادله می شود اما در بازار آزاد که البته قانونی هم نیست هر دلار بیش از 16.2 پزو ارزش دارد. بنابراین اگر هتل را به صورت دلاری رزرو کنید همیشه تمایل هتلداران دریافت دلار به جای پزو است و متاسفانه نرخ تبدیل سایت های رزرواسیون بر مبنای نرخ رسمی هر دلار معادل 10 پزو است.

در هر حال ما که بر این موضوع واقف بودیم، هتل را بر پایه پول محلی که پزو است رزرو کردیم و از آنجا که هر دلار را روز قبل در کشور پاراگوئه 16.1 پزو آرژانتین چنج کرده بودیم، با نرخی مناسبتر هتل را گرفتیم. هرچند بر اساس روال، همه هتل های آرژانتینی علاوه بر مبلغ درج شده، 21 درصد مالیات بر ارزش افزوده دولتی نیز بر عهده مسافران است که به ناچار باید می پرداختیم. با این حال در مجموع هزینه شبی 45 دلاری هتل با توجه به کیفیتش برامون رضایت نسبی رو به همراه داشت.

دقایقی بعد فِرِدی خداحافظی کرد، درحالیکه برای تشکر به دختر نازش یه قطعه کوچک از صنایع دستی ایرانی رو بهش هدیه دادیم.

ساعتی بعد در یک هوای بهاری که نسیم ملایمش پوست رو قلقلک می داد از هتل خارج شدیم. اولین مقصد دهکده توریستی "لا آری پوکا" بود که خوشبختانه فقط چندصد متری تا هتل فاصله داشت. دهکده ای ساخته شده از چوب کنده درخت های غول پیکر با یک عالمه هنر و ابتکار.

 

http://s8.picofile.com/file/8326666342/20151102_151308.jpg

 

آری پوکا در زبان محلی گوارانی به دام و تله ای گفته می شود که سرخ پوستان برای شکار زنده حیوانات بدون آسیب رساندن به آن ها بکار می بردند. و نام این مجموعه با هدف تلنگری به انسان ها در خصوص سرنوشت نگران کننده شان در صورت عدم توجه به حفظ محیط زیست و تخریب جنگل ها انتخاب شده است. 

در گیشه بلیت فروشی پسری جوان با لبخندی گرم و مسلط بر زبان انگلیسی در مورد این مجموعه زیبا توضیح داد و در آخر کار هم با یکم ترس و نگرانی، زیر لب گفت نیاز به چنج پول ندارید؟ این همون ویژگی خاص نظام چند نرخی دلاره! همه ملت کاسب و صراف شدن! (دور به الان کشور ما!!!)

 

http://s8.picofile.com/file/8326666318/20151102_145922.jpg

 

ورود به مجموعه توریستی همراه شد با توضیحات مختصر خانم لیدری که به سرعت از تاریخچه چندصدساله این مکان و ابتکارات هنریش در تکمیل اون در سالهای اخیر برامون گفت و در آخر کار هم پس از معرفی بخش های مختلف مجموعه ما رو تنها گذشت تا هرچقدر دلمون خواست از گشت و گذار در این مکان زیبا لذت ببریم.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666568/20151102_162356.jpg

 

 در اولین بخش بازدید از مجموعه ناخودآگاه به سمتی رفتیم که صدای موسیقی دلنوازی می اومد. جلوتر که رفتیم مردی مشغول نواختن موسیقی زنده محلی با چنگ بود و چی می تونست تو اون هوای بهاری از این لذت بخش تر باشه.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666184/173.JPG

 

با این حال زیباترین بخش این مجموعه به خانه چوبی آری پوکا اختصاص داره.

 

http://s8.picofile.com/file/8326666334/20151102_150936.jpg

 

این اثر هنری که ترکیبی است از 30 گونه انواع درخت بومی که نام هرکدوم روی پوست آن حک شده و البته با هنر هنرمندان در طول زمان تکمیل تر شده است.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666200/175.JPG

 

و جالب اونکه تلاش شده تا به جای قطع درخت تنها از درخت هایی استفاده شود که در طوفان و حوادث طبیعی آسیب دیده باشند!

 

http://s9.picofile.com/file/8326666350/20151102_151309.jpg

 

با گذر از پل چوبی زیبا بر روی دریاچه کوچکی از آب به بخشی از مجموعه که به بازسازی دهکده بومیان گوآرانی و فروشگاه صنایع دستی سرخپوست های محلی اختصاص داشت رسیدیم.

 

http://s8.picofile.com/file/8326666434/20151102_154802.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8326666392/20151102_152819.jpg

 

از مجسمه های چوبی حیوانات گرفته تا ادوات شکار و تیر و کمان. ما هم که چند رئال باقیمانده از برزیل هنوز تو جیبمون سنگینی می کرد با اضافه کردن چند پزو آرژانتینی صاحب یک مجسمه چوبی کوچک پلنگ شدیم.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666426/20151102_153353.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8326666418/20151102_153100.jpg

 

در ادامه با گذر از تاکورو که خانه ای در بردارنده سنگ های مختلف است به فروشگاه صنایع دستی گام گذاشتیم.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666326/20151102_150756.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8326666476/20151102_160050.jpg

 

در فروشگاه داخل مجموعه در کنار صنایع دستی سنتی لیوان هایی با طراحی متفاوت از جنس چوب و یا پوست کدو تنبل بود که برای نوشیدن ماته بکار می رفت. "ماته" یا شاید بهتره بگیم "شربا" نوشیدنی سنتی مردم آمریکای جنوبی و به خصوص آرژانتین است. نوشیدنی انرژیک از برگ گیاه که یادگار بومیان این سرزمین است که حتی اشغال اسپانیولی ها هم نتوانسته مصرف آن را کاهش دهد.

 

http://s8.picofile.com/file/8326666518/20151102_160253.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8326666542/20151102_160510.jpg

 

اعتیاد به این نوشیدنی سنتی اونقدر بالاست که بسیاری از مردم این سرزمین صبح که از منزل خارج می شوند فلاکس و لیوان ماته خوری با نی مخصوص آن را زیر بغل می زنند و تا شب هر چند دقیقه یکبار جرعه ای از آن می نوشند و جالبتر آنکه برای ابراز صمیمیت اون رو به دوستان و آشنایان خودشون تعارف می کنند!

 

http://s8.picofile.com/file/8326666592/20151102_162509.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8326666468/20151102_155705.jpg

 

در بخش خوراکی فروشگاه برگ ماته در بسته بندی های مختلف عرضه می شد و ما که اشتیاق این مردم رو در مصرف افراطی اش دیده بودیم بسیار کنجکاو که چه طعمی دارد این گیاه خشکیده سبز رنگ! اما هنوز برای نوشیدن زود بود و برای شروع از خرید بستنی قیفی با طعم ماته از بستنی فروشی اونجا شروع کردیم. بستنی رنگی با طعمی خاص شبیه جوشانده های گیاهی!

 

http://s8.picofile.com/file/8326666550/20151102_161222.jpg

 

دقایقی بعد با خروج از لاری پوکا در امتداد جاده مخالف شهر به سمت آبشار در حرکت بودیم. جاده ای که دو طرف آن پر بود از هتل های کوچک و بزرگ ستاره دار. از روی نقشه دفتر راهنمای گردشگران (توریست اینفورمیشن) که بسیار نزدیک بود را به راحتی پیدا کردیم اما با کمال تعجب هیچ یک از راهنماها زبان انگلیسی نمی دونستند! باز هم زبان بین المللی اشاره و چند کلمه محدودی که هر کدوممون بلد بودیم کافی بود تا خیلی زود به یک درک مشترک برسیم و نهایتا با پیشنهاد ایشان مقصد نهایی امشب، پارک زیبایی در نقطه تلاقی مرز سه کشور برزیل، پاراگوئه و آرژانتین انتخاب شد.

اما قبل از آن با دیدن تابلوی بزرگی که آدرس خانه زیبا و منحصر به فرد مردی مبتکر که بنای خود را با بطری نوشابه ساخته بود ما را واداشت تا اول سری به آنجا بزنیم.

 سال ها قبل از اینترنت در مورد خانه ای که با بطری پلاستیکی ساخته شده شنیده بودیم اما به هیچ وجه یادمون نبود که این خونه عجیب تو آرژانتین و شهر پورتو ایگوآسو قرار داره! اما انگار شانس یارمون بود که دست تقدیر تابلوی راهنمای این خانه را خودش سر راهمون قرار داد.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666784/20151103_163836.jpg

 

نزدیک به دو دهه قبل، آلفردو سانتا کروز بعد از آنکه قصد داشت با بطری های اضافه یه خونه اسباب بازی برای دختر کوچکش بسازد، به فکر افتاد چرا این خونه را در یک مقیاس بزرگتر امتحان نکند! این شد که در یک پروژه خانوادگی ایشان چندین سال تمام بطری‌های پلاستیکی را به منظور ساخت این خانه جمع‌آوری کردند و سرانجام خانه ای ساخت که تمام وسايل اون با استفاده از بطري‌هاي پلاستيكي ساخته شده است. از صندلی گرفته تا تختواب. 

 

http://s9.picofile.com/file/8326666918/13931130000130_PhotoL.jpg

 عکس از اینترنت

 

جالب آنکه سانتا با سخاوتمندی روش اين سبك خانه سازي را به افراد ديگري كه دوست دارند خانه‌اي با اين سبك داشته باشند، آموزش مي‌ده!

به نقل از«ديجيتال ژورنال»، تاكنون 20 هزار نفر آموزش دوره‌هاي خانه‌سازي با پلاستيك را ديده‌اند.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666934/plastic_bottle_house.jpg

عکس از اینترنت

 

جلوی در که رسیدیم به سرعت مشغول گرفتن عکس و فیلم شدیم که یکدفعه خود آلفردو از راه رسید و با وجود عدم آشنایی با زبان انگلیسی، با نشان دادن تابلوی پر شده از مطالب روزنامه از هنر نمایی خودش سخن راند و داوطلبانه چند عکس با سردر ورودی آنجا با ما گرفت و سپس گفت که برای ورود به داخل خانه باید ورودیه بپردازید. اولش با زبون اشاره که انگشتاش عدد 9 رو نشون داد فکر کردیم ورودیش کمتر از یک دلار میشه اما بعد دیدیم انگار منظورش 90 بود یعنی بلیتی بیش از 6 دلاره که بعد با سبک سنگین کردن موضوع و یادآوری محدودیت وقت و نزدیک شدن تاریکی هوا و البته مبلغ سنگین ورودیه ازش تشکر کردیم و قید داخل شدن به اتاق ها رو زدیم!

 

http://s8.picofile.com/file/8326666600/20151102_172059.jpg

 

درست در همین لحظه اتوبوسی از جلوی خیابون رسید که هرچه با دست علامت دادیم نگه نداشت و رفت! اما آلفردو مهربان با اینکه نفعی به او نرسونده بودیم سریع دنبالمون دوید و با زبان اشاره و نشان دادن خیابان پشتی تاکید کرد اتوبوس دور می زنه و سریع بروید و در ایستگاه پشتی سوار بشید!

دقایقی بعد نشسته بر صندلی اتوبوسی نسبتا تمیز با تکان هایی که ناشی از حرکت اتوبوس در مسیر جاده خاکی بود مناطق روستایی تا شهر رو پشت سر گذاشتیم. در واقع مسیر اتوبوس جوری طراحی شده بود که بیشتر مناطق روستایی اطراف شهر تا آبشار را پوشش دهد.

 

http://s8.picofile.com/file/8326666626/20151102_174129.jpg

 

هنوز خورشید غروب نکرده بود که اتوبوس شماره KM5 که از مرکز شهر تا کاتاراتاس یا همان آبشار معروف ایگوآسو تردد دارد، در ایستگاه پایانی توقف کرد.

جالب اونکه بلیت تک نفره که توسط راننده در داخل اتوبوس نیز به فروش می رسه 7 پزو (درحدود نیم دلار) قیمت داره اما برای مقصد نهایی که کاتاراتاس می باشد نرخ بلیط تا 50 پزو (در حدود 3.5 دلار) افزایش می یابد. در داخل شهر اتوبوس تنها در ایستگاههای مشخص توقف دارد اما در خارج شهر و در امتداد جاده اصلی، در هر نقطه ای می شه با تکان دادن دست، سوار اتوبوس شد.

 مقصد نهایی امشب پارکی کوچک در تلاقی مرز سه کشور برزیل، پاراگوئه و آرژانتین بود که خاطرمون هست سالها قبل تصویر این دو رودخانه عمود بر هم رو به دلیل جذابیت خاص آن در ایمیل های نقاط خارق العاده جهان دیده بودیم!

 

http://s8.picofile.com/file/8326668092/1000.jpg

 تقاطع مرزی سه کشور آرژانتین، برزیل، پاراگوئه

http://s9.picofile.com/file/8326666226/178.JPG

 

برخلاف بخش برزیلی این مکان که طراحی خاصی برای جذب توریست نداشت، در بخش آرژانتینی با حداقل امکانات پارک تفریحی با آبفشان های رنگی زیبایی طراحی شده که در کنار بازارچه کوچک آن، میزبان جمع زیادی از مردم محلی با همراه داشتن فلاکس های ماته شان و معدود توریست های خارجی بود که در شهر حضور داشتند.

 

http://s9.picofile.com/file/8326666684/20151102_182559.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8326666718/20151102_194405.jpg

 

با تاریکتر شدن هوا نمایش نور و موسیقی برای مردمی که به تفریح مشغول بودند بیشتر شد. با این حال تاریکی هوا و عقربه های ساعت به ما گوشزد می کرد که بهتره زودتر در مسیر بازگشت قرار بگیریم تا تاریکی شب احیانا مشکلی رو برامون ایجاد نکنه!