خاطرات دور آمریکای لاتین–روز پانزدهم-بوئینس آیرس2–کنسرت باطعم کتاب،گورستان زنده رِکُلِتا(آرژانتین)
با انرژی سرشاری که از بوئینس آیرس دوست داشتنی از چندساعت اقامت پرهیجانمون از شب گذشته گرفته بودیم، بیدار شدن صبح زود کار چندان سختی نبود! به خصوص اونکه مشتاقانه با صرف یه صبحونه نسبتا خوب بخوای این شهر زیبا رو کشف کنی!
بوئینس آیرس ساختار شهری جالبی داره که بی ارتباط با روند تاریخی گسترش این شهر نیست! در واقع ساختار توسعه این شهر از سمت دریا از اسکله تاریخی پورتو مادِرو در نزدیکی میدان مایو از قرنها قبل شروع شده و به تدریج در طول این سالها با گسترشی نیم دایره ای خود به صورت بلواری زیبا و دیدنی با نام" مایو" یا همون "ماه می" از مرکز این میدون به سمت داخل تا میدون کنگره در مرکز شهر امتداد یافته است.
در واقع خیابون های منطقه قدیمی شهر بوینس آیرس یجورایی ترکیب غریبی است از معماری آشنای قرن نوزدهمی به سبک اروپا با چندین خیابون پهن پیکر و سرسبز با درختان تنومند و سر به فلک کشیده که در راسش خیابون 9 جولای قرار داره که عمود بر بلوار دِمایو اون رو به دوبخش اصلی تقسیم می کنه.
با این حال برخلاف شهرهای قدیمی و تاریخی اروپا، طراحی میدون ها و خیابون های اصلی بوینس آیرس بسیار دوراندایشانه و با دست و دلبازی زیادی انجام شده. مثل بلوار 9 جولای که به بهانه یادبود روز استقلال آرژانتین در سال 1812 نامیده شده و خیابون اصلی شهر محسوب میشه و به جرات عریض ترین خیابونیه که تا حالا تو سفرهامون دیدیم. فقط 5 دقیقه طول می کشه از عرض خیابون عبور کنین اونم با توقف در پشت چندتا چراغ عابر پیاده! بعدا فهمیدیم این خیابون با عرض بیش از 140 متر پهن ترین خیابون جهان هم به حساب می یاد!
اما همه دیدنی های شهر بوینس آیرس تنها به همین منطقه ختم نمیشه. در واقع هر منطقه شهر برای خودش هویت و کاربری منحصر به فرد خودش داره. از منطقه سرسبز پالرمو با پارک ها و بلوارهای قشنگش گرفته تا خونه های رنگارنگ منطقه لابوکا که یادآور اجداد ایتالیایی ساکنین اونجاست و یا محله تاریخی رِکُلِتا در نزدیکی بلوار 9 جولای که تاریخ نخبگان شهر را به خوبی حکایت می کند.
الان دیگه بوینس آیرس بزرگ با مساحتی در حدود 4 هزار کیلومتر مربع در زمره کلان شهرهای بزرگ منطقه آمریکای لاتین قرار داره. در تقسیم بندی شهر به 15 منطقه اصلی تقسیم کردند که هرکدوم از این مناطق هویت منحصر به فرد خود را در ساختاری شهری برعهده دارند. این تقسیم بندی تا حدودی کار ما رو هم برای برنامه ریزی و بازدید از این شهر افسانه ای راحتر می کرد، چرا که کافی بود برای هرکدوم از محله های جذاب زمان مناسبی رو انتخاب کنیم. به همین خاطر ما هم گشت و گذارمون رو در روز اول از اطراف محل اقامتمون که میدون کونگِرِس بود شروع کردیم و با پای پیاده تا محله رِکُلِتای دوست داشتنی و اطرافش پیش رفتیم.
محوطه میدون کونگِرِس، زیبا و بزرگ و همیشه شلوغ و سرزنده است! شاید واسه همینم هست که امنیت این شهر حتی تا پاسی از شب هم برامون قابل احساسه.
در واقع خود میدون کونگِرِس هم با شکل مستطیلی خودش در کنار میدون سن مارتین عظمت خاصی داره که یکی از اضلاع بطور کامل توسط بنای زیبا و بزرگ کنگره با گنبد سبزرنگ اشغال شده. واسه همینم در محوطه پارک میدون میشه بهترین نما ها رو با پس زمینه بنای کنگره شکار کرد.
ساختمون اصلی کنگره یا همون پارلمان آرژانتین از سال 1906 اقتباس نسبتا کاملی است از بنای مشابه واشینگتن دی سی آمریکا و مطابق با اطلاعات لونلی پلانت روزهای فرد و جمعه از ساعت 11 صبح تا 5 عصر میشه با تورهای گروهی رایگان همراه شد و از داخل کنگره دیدن کرد! هرچند ما خودمون فرصت این کار رو پیدا نکردیم!
در جلوی محوطه کنگره پارک سرسبز و زیبایی طراحی شده که این تفرجگاه دلچسب در اون ساعات صبح پایگاهی برای گردش حیوانات خانگی نیز به حساب می اومد!
با عبور از کنار کنگره وارد خیابونی شدیم که از همون ابتدا بنای قدیمی با طراحی آسیاب بادی ذوق معماران خوشنام این شهر رو به رخ می کشید.
با این حال اولین شگفتی با دیدن صف دور و درازی از مردم جلوی بانکی بزرگ رخ می دهد. به نظر می یاد این نظام کنترل نرخ برابری ارز در مقابل دلار موجب شده تا مردم برای تقاضاهای رسمیشون جلوی بانک صف بکشن! همون تصویر آشنای روزهای نه چندان دور جلوی بانک های وطنی!
با عبور از دل خیابون های نه چندان پهناور مرکز شهر که با ساختمون های تاریخی قرن نوزدهمی زیبا احاطه شده به سمت شمال شهر پیش می ریم. طراحی خیابون ها و کوچه ها بسیار هوشمندانه است. بر سر هر کوچه بر روی تابلوی نام کوچه، ابتدا و انتهای شماره پلاک های ساختمون های اون خیابون درج شده تا سردرگمی برای پیدا کردن آدرس کم بشه!
کمی جلوتر با صحنه ای عجیب روبرو می شیم. وانتی که پشتش یخچال و ماشین لباسشویی مستعملی گذاشته بود به سبک آشنای کوچه و خیابون های محله های قدیمی و با بهره گیری از بلند گو خیابون ها رو دور می زد. به نظر می یاد شباهت فرهنگی حتی تا کت شلواری ها و سمساری های سیارشون با مشابه وطنی ما رسوخ کرده بود!
واسه همینم هست که در آرژانتین شما هیچ وقت احساس دلتنگی برای وطن نخواهید کرد! جدا از فرهنگ مردم دوست داشتنی و خون گرم آرژانتین، تشابهات فرهنگی حتی در بخش اقتصاد هم رسوخ کرده! کافیه سر میز صبحونه بخواین ظرف کوچک مربا رو بازکنین. هرچندتا رو که بخواین باز کنین تقریبا بعیده در یکیشونم سالم و راحت باز بشه! در واقع نظام آشنای چند نرخی ارز و حمایت های سفت و سخن از استراتژی جایگزینی واردات موجب شده کیفیت تولیدات و به خصوص بسته بندی کالاها ما رو یاد وطن بندازه!
با این حال با پیشرفت علم و تکنولوژی و معرفی انواع سرگرمی های مختلف، هرجلوتر می ریم بیشتر شاهد کتاب گریزی و به تبع اون تعطیلی انتشارات و تغییر کاربری کتابفروشی های معتبر شهرهای بزرگ و کوچک کشور هستیم. این تغییر کاربری اما در اون ور دنیا خودش را به نوع معکوس نشون داده و درست وسط بافت تاریخی بوینس آیرس، کتابفروشی بزرگ و زیبایی رو پیدا می کنین که قبلا یکی از سالن های اصلی اپرای شهر بوده!
شاید حتی خوشبین ترین آدم ها هم در سال 1919 و در زمان ساخت ال آتنئو تصور نمی کرد این سالن زیبای اوپرا از سال 2000 در یک اقدام عجیب تغییر کاربری داده و حالا دیگه به جای هنرمندان موسیقی و اجراهای زنده، میزبان بیش از یک میلیون نفری باشه که هر ساله به بهانه خرید کتاب به اونجا می یان!
با ورود به سالن اپرا، اولین چیزی که جلب توجه می کنه تلاش برای حفظ ساختار معماری داخل سالن و طراحی هوشمندانه قفسههای کتاب در داخل سالن اصلی است که حس زیبایی رو برای مخاطب به ارمغان می یاره. جالب اونکه حتی پردههای سن نمایش با همون ساختار قبلی حفظ شده ولی حالا دیگه سن رل کافیشاپی کوچک و دنج رو برای مراجعین بازی میکنه!
طبقه زیرین به بخش کودک و نوجوان اختصاص داده شده که ترکیب رنگ و طراحی اون به نوعی جدا از ساختار اصلی قرار می گیره اما اوج هنر رو میشه در چیدمان بالکنهای اپرا به دید که به نوعی محلی دنج برای خوندن بخشی از کتابها توسط مراجعین طراحی شده.
در این فضای دلچسب به جز چندتا توریست دوربین به دست که هنوز در فکر پی بردن به راز این تصمیم شجاعانه مبهوت مونده اند، جلوی صندوق صفی از خریداران کتاب هم شکل گرفته که نشون بده این انتخاب چندان هم به غلط پیش نرفته!
برای کنجکاوی هم که شده کتاب های انگلیسی زبان رو ورقی می زنیم اما قیمت کتاب ها تفاوت معناداری با متوسط قیمت های داخل ایران داره که این تفاوت فرهنگی اشتیاق به کتابخوانی رو در مقایسه با ایران بیشتر به رخمون می کشه!
از سالن اپرا که بیرون می یایم تصمیم می گیریم باقی مسیر رو تا محله رِکُلِتا با پای پیاده طی کنیم.
اما مگر زیبایی های هر گوشه و کنار شهر تمومی داره! به ناچار هرچند دقیقه یکبار دوربین ها رو روشن می کنیم و از زوایای مختلف از حسن همجواری این شهر زیبا نهایت لذت رو می بریم.
و چقدر خوش ذوق که تراس های آپارتمان ها رو تبدیل کردند به باغچه های کوچک و مفرح!
در قلب بوینس آیرس محله ای ثروتمند قراردارد که رِکُلِتا نامیده می شود. محله ای عجیب و اسرار آمیز که لوکس ترین فروشگاهها در کنار کافه ی پرطرفدار شهر قراردارد و مکانی مناسب برای زندگی و پیاده روی ثروتمندان شهر که عصرها با سگهای گرون قیمتشون برای پیاده روی بیرون می یان و حتی بعد از مرگ هم اینجا رو ترک نکنند.
اما همه این ها شاید اونقدر جذاب نباشه که پای ده ها هزار گردشگر رو هر روز به محله باز کنه! درواقع اونچیزی که گردشگرها رو از گوشه و کنار جهان به اینجا سرازیر می کنه قبرستان معروف رِکُلِتا است! مکانی اسرارآمیز اما جذاب از جوانب مختلف!
نام قبرستون که به میون می یاد اکثر آدمها یه حس ترسی رو تجربه می کنن و و به نظر میاد همچین جای جذابی نباید باشه که آدم بخواد همینجوری گذرش بیافته. به خصوص گورستانی قدیمی با طراحی کمی ترسناک و دیوارهای بلند اما بسیار زیبا!
پامونو که داخل گورستان گذاشتیم خانوم مسنی نزدیک شد و با خوش آمد گویی محترمانه گفت که اگه می خواین با تاریخ شهر و افرادی که اینجا دفن شدن آشنا بشین بهتره یه نقشه بخرید چون این قبرستون 5 هکتاری بیشتر از 4500 تا مقبره رو در خودش جا داده! و بلافاصله تاکید کرد که این نقشه ها رو برای کمک به خیریه می فروشن! با این حال پاسخ ما یه نه قاطعانه بود! حسابشو بکنین آدم برای بازدید شهر مردگان هم بخواد از روی نقشه راه بره!
از همون بدو ورود اولین چیزی که جلب توجه می کنه طراحی متفاوت مقبره هاست! انگار مسابقه معماری گذاشتن. از هر طرف که نگاه می کنی مقبره هایی از عمدتا از سنگ مرمر با طرح و رنگ های متنوع خودنمایی می کنن. یکم که جلو می رین تازه می فهمین ای بابا این کوچه پس کوچه های شهر مردگان چقدر پیچ در پیچه!
دقایق اول رو بی هدف محو تماشای معماری زیبای مقبره ها و مجسمه های اطرافشون می شیم! دنیایی از طراحی! مقبره هایی که برخیشون نزدیک به دو قرن قدمت داشتند و حالا دیگه خودشون در زمره آثار تاریخی شهر به حساب می یان! بیخود نیست که بیش از 90 اثر از گورستان رو در زمره آثار فرهنگی ملی کشورشون ثبت کردن!
با این حال وقتی نزدیکتر شدیم متوجه شدیم تو هر مقبره چندین نفر رو دفن کردن و جالب اونکه تو تابلوهایی که به دیوار زدن فقط سال مرگشون ذکر شده بود! در ادامه با دیدن تابوت های سنگی روی هم که برخیشون نیمه باز هم بودن یکم حس بدی به آدم دست می ده! انگار مرده هاشون رو دفن نکرده باشن! یه جورایی ترسناک بود!
ساعتی بعد این نتیجه می رسیم که نمیشه همینجوری بی هدف گشت. شاید بهتر باشه همراه با تور و توضیحات لیدر این مکان تاریخی تاریخی منصر به فرد رو گشت. اما تورهای رایگان به زبون انگلیسی فقط روزهای سه شنبه و پنجشنبه ساعت 11 برگزار می شه اما روزی که ما اونجا بودیم جمعه بود و از تور مجانی خبری نبود!
در هر حال ممکنه دیدن مقبره خیلی از نخبگان آرژانتین از جمله هنرمندان و ریاست جمهورها و حتی نوه ناپلئون خیلی برای ما جذاب نباشه اما تو همین یکی-دو روز اونقدر از اوا پرون شنیدیم که بخوایم مقبره این زن تاثیرگذار در تاریخ معاصر آرژانتین رو از دست ندیم.
همینم شد که بهترین راه رو دنبال کردن گروه توریستی غربی که لیدر مسنشون با حرارت داشت جابجای گورستان رو براشون شرح می داد یافتیم. این ترفند خیلی زود جواب داد که خانم مسن لیدر لحظاتی بعد خطاب به جمع گفت فکر کنم همه تون مشتاق باشین مقبره اِویتا رو ببینید و مردم هم سری به علامت رضایت تکون دادن تا ما هم دنبالشون راه افتادیم.
از اویتا گفتیم، همسر دوم ژنرال پرون که در دهه 40 میلادی تحولات عظیم بزرگ سیاسی رو برای کشورش رقم زد. دختری که از قشر پایین و شغلهایی نه چندان آبرومند به گویندگی رادیو رسید و بعدها آشنایی با ژنرال پِرون، ایشون رو به همسر رئیس جمهور آرژانتین و وزیر کار و امور اجتماعی و وزیر بهداشت تبدیل کرد و سخنرانیهای پرشورش باعث شد میلیونها طرفدار در نزد مردم آرژانتین پیدا کنه و همه اینها وقتی تبدیل به تراژدی میشه که در سن 33 سالگی در اثر سرطان دارفانی رو ترک می کنه و مردم آرژانتین رو در غم و اندوه فرو می بره!
با این حال همه قضاوت ها در مورد اویتا و به خصوص همسرش ژنرال پرون همیشه اینقدرها هم مثبت نیست! برخی اویتا رو فردی سیاست باز و عوام فریب در جهت منافع همسرش می دون که بعد از مرگش ژنرال پرون که حالا دیگه جایگاه نظامی خود را حسابی تقویت کرده بود به دیکتاتوری خودکامه تبدیل شد و عرصه رو بر مردم تنگ کرد و حتی پارلمان را مجبور کرد که دوره حکومتش را تمدید نماید! و در ادامه بعد از اینکه پاپ درخواستش رو برای اجازه دادن جهت استفاده از مجسمه اویتا به عنوان قدیس در کلیسا به علت بدنامی اش در جوانی نپذیرفت، به جنگ واتیکان و تعطیلی کلیساها اقدام کرد تا نهایتا با دستور پاپ کشیشان مردم رو تحریک کرده و بعد از شورشی طولانی، کاخ ریاست جمهوری به اشغال شورشیان درآمد و پرون از حکومت برکنار شد.
اما حالا با گذشت سالها پس از این ماجرا، بدون اینکه کسی از ژنرال پرون یاد کنه، اویتا نقش یک اسطوره ملی رو برای آرژانتینی ها بازی می کنه! بسیاری از مکان های شهرها بنام اویتا نام گذاری شده و تصاویر اون در ابعاد بزرگ در خیابون های اصلی همچون 9 جولای و حتی اسکناس های 100 پزویی آرژانتینی نقش بسته! همینم شد که هالیوود فیلم موزیکال با شرکت هنرمندان معروف خودآنتونیو باندراس و مدونا رو با نام اویتا در سال 1996 ساخت!
برخلاف انتظار مقبره اویتا در یکی از کوچه های تنگ و فرعی بود که به زحمت 2 نفر کنار هم می تونستند رد بشن. حسابش رو بکنین با اون مشهوریت اویتا حالا چه جمعیتی این کوچه رو احاطه کرده باشن!
اما خدا رو شکر این مردم متمدن عادت کردن قشنگ صف بکشن و به ترتیب صف جلو می رفت تا تک تک گردشگرا بتونن به راحتی و بدون استرس داخل تنگ و تاریک مقبره کوچک اویتا رو هم تماشا کنن و عکس یادگاری سلفیشون رو بگیرن!
در پایان گشت گورستان، چون یه جایی خونده بودیم در گورستان رِکُلِتا دیدن زنی که به گربهها غذا میده رو از یاد نبرید و فکر میکردیم اینم یکی از درگذشتگانه با یه مجسمه از خودش و گربههاش، از یکی از لیدرها موضوع رو جویا شدیم. ایشونم که فکر کرده بود که یکی از افراد اونجا رو میگیم یکم تعجب کرد و بعد گفت اون خانم مسن رو میگید؟ یه چند مدتی هست که ندیدمش! حالا باهاش چیکار دارید؟ اما ما که تصور می کردیم اینم در زمره مقبرهها و مجسمههای خلاقانه رِکُلِتا ست واسه اینکه کم نیاریم گفتیم نه بابا منظورمون مقبره است! که خانومه چارشاخ موند و گفت چی؟ این همه ساله که من اینجام همچین چیزی ندیدم! جالبه که همون موقع متوجه شدیم که ما اشتباه کردیم و منظور خانمی بوده که تو اون قبرستون به گربههای متعدد اونجا غذا میده! این اشتباه ما برای خانوم لیدر دستمایه طنز و سرگرمی شد و تا دقایقی بعد که بطور اتفاقی هم مسیر می شدیم، اون رو برای اعضای گروهش تعریف میکرد و میخندیدن!
با خروج از گورستان و ادامه مسیر به محوطه ای بزرگ و سرسبز که مرکز تقاطع بزرگراههای عظیمی بود رسیدیم. پارک زیبائی که از قرار معلوم روزهای پایان هفته میزبان شنبه بازارهای صنایع دستی آرژانتینی است. از همون دسته برنامه های شاد و سرگرم کننده محلی که شدیدا برای گردشگران خارجی جذابه! هرچند ما که فرصت نشد شنبه دوباره به اینجا برگردیم!
در ادامه مسیر اولین چیزی که توجهمون رو جلب کرد کلیسایی نه چندان بزرگ با تزئینات ساده پیلار با همون سبک آشنای معماری آمریکای لاتینی بود.
سمت دیگری درختی کهنسال با صدها سال عمر قرار داشت که هنرمندان خلاق با ساخت مجسمه ای آهنین از هرکول، بار سنگین نگاه داشتن درخت را به دوش ایشون انداخته بودند.
کمی آنطرف تر صدای دلنواز سازهای فولکلوریک به گوش می آمد و جماعتی از مردم حلقه ای زده بودند دور هنرمندان خیابانی. چقدر این منظره آشنا است! درست مشابه حلقه هایی که به افتخار پهلوان های دوره گرد تا همین اواخر در گوشه و کنار شهرهای خودمان درهزاران مایل آنطرفتر از اینجا شکل می گرفتند!
دقایقی محو هنرنمایی و ساز و آوازی می شویم که پرشور مردم را به وجد می آورد و در این همهمه چه بساطی دارند جماعت لباس تانگو پوش از زن و مرد که با ترغیب گردشگران برای تجربه حرکاتی موزون به همراه عکس های یادگاری چند سکه ای را کاسب شوند!
دفتر راهنمای توریستی گوشه خیابان ما رو به سمت خود می خواند تا آشنا شویم با انتخاب های جذاب منطقه که راهنمای خوش برخورد با جزئیات زیاد در اختیارمان می گذارد.
اولین پیشنهاد ایشان مرکز فرهنگی رِکُلِتا در نزدیکی گورستان رِکُلِتا است، این مرکز از چندین تالار نمایشگاهی تشکیل شده است. خانه فرهنگ یک سازه تاریخی است که به افتخار روزنامه مشهور La Prensa حفظ و در دهه 1980 میلادی بازسازی شده است. رنگ آن خاکستری و از جنس سنگ گرانیت است. سینما و تالار کنفرانسی که پذیرای رویدادها و فستیوال های مختلف است نیز، تکمیل کننده فضای فرهنگی این مرکز است.
با عبور از خیابان پت و پهن لیبرتادور حالا دیگه نوبت موزه ملی هنرهای زیبای دِ بِلاس است. موزه ای با قدمتی بیش از 120 سال (1895) که هنر این کشور از قرون وسطی اروپایی تا تاریخ معاصر آمریکای لاتین و آرژانتین را حکایت می کند. و جالب اونکه بازدید از این موزه رایگان است. با این حال حضور پررنگ نگهبانان که با حساسیت خاص مراجعان را زیر نظر دارند به خوبی احساس می شه. برای حفظ آثار و احیانا جلوگیری از صدمات احتمالی به آثار در همان بدو ورود اصرار دارند که کوله پشتی خود را از جلو بیاندازید. یکی دوبار عدم رعایت ما با مراجعه نگهبانهای حساس روبرو می شه و نهایتا چاره رو در به امانت سپردن آن می بینیم.
در نزدیکی موزه ساختمان زیبای دانشگاه حقوق بوینس آیرس قراردارد. بنایی با معماری زیبا و پلی بزرگ و اختصاصی که برای دسترسی دانشجویان ساخته شده است. دانشگاه های بوئینس آیرس در بخش آموزش بسیار خوشنام هستند به طوری که تاکنون حداقل 5 برنده جازه نوبل را به جهان معرفی کرده است.
کمی آن طرف تر در میدان سازمان ملل یکی دیگر از نمادهای شهر بوئینس آیرس قراردارد. سازه ای بزرگ با ابعادی 13 در 7 متر که ترکیبی خوش ساخت از طبیعت و دانش بشری را به تصویر می کشد و دارای 6 گلبرگ از جنس آلومینیوم و فولاد و 4 گل پرچمی با عمر نه چندان زیاد که از سال 2002 با ابتکار طراح خوش ذوق آژانتینی ها ادواردو کاتالانو ساخته شده و با نام مجسمه فلورالیس جنریکا شناخته میشه. طراحی این گلبرگ به نحوی است که ابتدای صبح گلبرگ ها باز و شبها گلبرگهایش بسته می شه. اما اونطور که شنیدیم در سالهای اخیر این روند باز و بسته شدن متوقف شده. با این حال محوطه سرسبز و طراحی شده اطراف گلبرگ با حوضی از آب این نماد زیبا رو رویایی تر کرده است.
لونلی پلانتی ها هم توجهی ویژه به این منطقه قدیمی دارن. واسه همینم تور پیاده روی 3 ساعته ای رو به شرح زیر پیشنهاد کردن:
1) شروع پیاده از داخل گورستان
2) قدم زدن تا مرکز خرید رکلتا ویلیج
3) پس از آن نوبت معماری زیبای دانشکده مهندسی به سبک گوتیک خواهید بود.
4) در ادامه با پیش روی در خیابان ژنرال لاس هراس و سپس گردش به راست در خیابان پویردون به فروشگاه بوینس آیرس دیزاین می رسید.
5) با ادامه دادن مسیر موزه ملی بلاز آرت با مجموعه ای از هنرهای کلاسیک پیش رو خواهد بود.
6) درست پشت موزه و در میدان سازمان ملل مجسمه فلورالیس جنریکا قرار دارد.
7) و در کنار آن دانشکده حقوق
8) با بازگشت به سمت گورستان، مرکز فرهنگی رکولتا را خواهید دید.
9) و در انتها معماری زیبای پیلار را شاهد خواهید بود.