خاطرات دور آمریکای لاتین–روز هجدهم-بوئینس آیرس6–لابوکا،سن تلمو و کاخ ریاست جمهوری(آرژانتین8)-پایان
در جنوب شهر بوئینس آیرس و در سه کیلومتری میدون دمایو، در امتداد رود لابوکا، بندر مشهور بوکا که ورودی تاریخی و اصلی کشتی های اسپانیائی بوده قرار داره. محله ای رنگارنگ از مهاجرین ایتالیایی قرن نوزدهمی که عمدتا اصلیتشان جنوا ای است و حالا دیگه این محله زیبا به جهت ذوق و ابتکار هنرمندان آرژانتینی از زیباترین مناطق مورد طرفدار گردشگران خارجی به شمار مییاد که ما هم اول صبح آخرین روز اقامتمون در بوئینس آیرس به دنبال دیدن این مکان زیبا بودیم و به همین خاطر از میدون کنگرسو با اتوبوس شماره (64) به اون سمت حرکت کردیم، البته از میدون ایتالیا و پالرمو هم میشه بااتوبوس شماره (29 یا 152) اونجا رفت!

جالب اونکه استادیوم باشگاه اول پرطرفدار آرژانتینیها که با نام بوکا جونیور نامیده میشه در همین محله قرار داره با این حال اون چیزی که این محله رو نسبت به سایر نقاط شهر پر طرفدار کرده محله کامینیتو (Caminito) یا همون رود خشک شده با ساختمونهای رنگارنگش در انتهای رود فعلی لابوکا است. کامبینو به زبون اسپانیولی به معنی کوچه یا جاده باریک نامیده می شه. با این حال این ابتکار هنرمند خلاق شهر بنیتو خوان کولا مارتین بود که با نقاشی های زیباش خونه ها رو رنگ آمیزی کرد تا این محله فقیر از محل دفن زباله ها اکنون به اصلی ترین جاذبه گردشگری شهر تبدیل بشه!

هرکدوم از کوچه ها و خونه های قدیمی و ساده این محله با رنگ های زیبا و دیدنی رنگ آمیزی شده اند. و مثل همه جاهای توریستی دنیا، گوشه و کنار خیابون ها به تسخیر هنرمندان خیابونی بوئینس آیرس دراومدن تا با عرضه هنرشون به گردشگران بتونن امرار معاش کنن.

با اینکه هنوز اول صبحه و از توریست های گروهی خبری نیست، آروم آروم فروشنده های سنتی بساطشون رو پهن می کنن و چه تلفیق زیبا و دیدنی رو با ساختمون های رنگ و وارنگ رقم می زنن.

خونه ها هرکدوم با رنگی شاد و زیبا مزین شده و برای تزئین چندتاشون عروسک هایی هم به شکلی بامزه طراحی و نصب کردن. برخی شونم مانند بنای پروا برای بازدید از بام و منظره ای زیباتر از بالا ورودیه دریافت می کنن.

با این حال هنوز پاتون رو داخل کوچه نذاشتی که طبق معمول این بار دورهگردهای فروشنده با سماجت سعی میکنن تا اجناس بنجلشون رو بخریم! یا با چندتایی که لباس محلی پوشیدن، رقص تانگو واقعی رو تجربه کنیم!

اما از همه جالبتر مردی شبیه مارادونا است که ظاهرش با مارادونا مو نمی زنه و با همون لباس معروف تیم ملی آرژانتین درخواست گرفتن عکس در قبال پرداخت چند دلار رو می کنه! بعد از دقایقی گشت و گذار در کوچه های نه چندان شلوغ لابوکا باز هم عقربه های ساعت محدویت زمانی آخرین روز اقامتمون در بوئینس آیرس رو به یادمون می یاره!

برای خروج از کامینیتو با اومدن اتوبوس سریع پریدیم بالا. اما از شانس بدمون،کارت SUBE مون ظاهرا شارژ تموم کرده بود و این شد که بازم گیر بلیت اتوبوس بشیم! اما راستش دیگه رومون نمی شد از کسی بخوایم جامون کارت بکشه! خواستیم به راننده پول نقد بدیم که متاسفانه قبول نکرد و بعد هم با زبون بین المللی اشاره که دلنشین ترین زبون دنیا است اشاره کرد که مشکلی نیست و برید بشینید سرجاتون!
با عبور از ساحل زیبای پورتو مادرو وارد منطقه سن تلمو شدیم. منطقه ای زیبا و قدیمی به یادگار مانده از قرن 18 و 19 میلادی. با معماری زیبای اسپانیولی و سنگ فرش های کوچه های باریک و کلی رستوران و کافه و از همه مهمتر خانه فرهنگی تانگو که همیشه برای گردشگران جذاب بوده.

در قرن هجدهم میلادی، ظاهرا این محله تاریخی شهر بوئینس آیرس درجنوب میدون و بلوار دیمایو هر یکشنبه شاهد شکل گیری بازار روزی با حضور فعال گاری هایی بود که که از اطراف شهر برای فروش محصولاتشون اینجا جمع می شدن. رسمی که با گذشت قرن ها اکنون به یکی از جاذبه های گردشگری شهر تبدیل شده و موجب می شه هر یکشنبه با اعمال محدودیت های ترافیکی، خیابون های اطراف بسته بشه و غرفه های جذاب و رنگارنگ از صنایع دستی و عتیقه جات گرفته تا مواد غذایی و پوشاک سنتی از چرم و ...، بساطشون رو برای جذب گردشگران داخلی و خارجی پهن کنن.

بازار سنتی یکشنبه ها در واقع از همون سمت پورتو مادرو از ابتدای خیابون همبرتو پریمرو شروع می شه و تا میدون دُرِقو ادامه پیدا می کنه و از میدون هم به سمت شمال وارد خیابون دفنسا شده و تا میدون دمایو پیش می ره.
با ورود به خیابون هومبرتو از همون اول جذب بساط های رنگ و وارنگ بازار شدیم. صنایع دستی مبتکرانه و بسیار جذاب که به راحتی دل آدمو به دست می آره. اولین چیزی که چشممون رو گرفت پازل های خوش تراش چوبی با طرح ای مختلفی از پرندگان و حیوانات بود که بسیار زیبا رنگا آمیزی شده .

کمی آنطرف تر عروسک های پارچه ای زیبایی با لباس های محلی آرژانتینی و دامنه سایزبندی از یک سانت تا 40 سانت که به خصوص اون عروسکهای کوچیک که قیمت مناسبی هم داشتن حسابی به دلمون نشست. هرچند نباید از مصنوعات فلزی و خصوصا نقره کاری های سرزمینی که اساسا نامش رو از نقره به ارث برده غافل بود.

تو این بین بساط کیف و کمربندهای چرم مرغوب و مشهور آرژانتین هم حسابی گرم بود. به هر حال با وجود گله های عظیم دام و مصرف بالای گوشت، صنعت پیش رفته فراوری چرم این کشور هم چندان دور از انتظار نبود.

در اواسط خیابون و نرسیده به میدون دُرِقو کلیسای سن پدرو قرار داره. کلیسایی زیبا و بزرگ به یادگار مانده از قرن هجدهم میلادی. هرچند نمای خارجی زیبای کلیسا در اوایل قرن بیستم (1918) ساخته شد.

با خروج از کلیسا نوای دلنشین موسیقی شاد ما رو به سمت انتهای خیابون هومبرتو می بره اینجا میدون تاریخی دُرِقو است که حال دیگه تموم سطح مربعی اون به اشغال غرفه های مختلف فروشنده های دوره گرد در اومده. اما چیزی که ما رو اینجا کشوند غرفه بزرگ سر نبش میدون با بند موسیقی بود که نواهای فورکولوریک آرژانتینی رو می نواختند و مردم هم دورشون حلقه زده بودند و تماشاگر هارمونی زیبای موسیقی و حرکات موزون تانگو بودند.


پشت غرفه های موقت رو کافه و رستوران های سبک سنتی و مدرن قرار گرفتن. اینجا مکانی است برای لختی استراحت و لذت بردن از سرگرمی های آرژانتینی.
از میدون دُرِقو وارد خیابون دفنسا که شدیم، به برکت سطح شیبدار خیابون تا چشم کار می کرد بساط دست فروش ها پهن بود. هرچی جلو می رفتیم این بازار تمومی نداشت. مجموعه ای کامل از هنر و سنت آرژانتینی های دوست داشتنی.


نزدیک ظهر چی می تونست حالمون جا بیاره بیشتر از آب پرتغال های طبیعی اصل آرژانتینی!

طرف های ظهر بود که برای بازدید از کاخ ریاست جمهوری به میدون مایو برگشتیم.


الان دیگه صف کوچکی از گردشگران جلوی در اصلی کاخ شکل گرفته بود و بعد از یه بازرسی ساده وارد محوطه اصلی کاخ شدیم.

برخلاف انتظار به هیچ وجه از تزئینات و زرق و برق مرسوم کاخ ها خبری نیست. در طبقه همکف، ورودی سالن اصلی چندان بزرگ نیست! هر گوشه از دیوار تابلویی از بزرگان تاریخ آرژانتین یا آمریکای جنوبی به چشم می خورد. از استقلال طلبان دوآتیشه ای چون چگوآرا تا اِوا پرون (اویتا) محبوب آرژانتینی ها و حتی کسی مثل هوگو چاوز!


نخل های بلند هم جلوه ای خاص به حیاط کاخ داده بود و عظمت ستون های کنگره ای ساده اون رو بیشتر جلوه گر می ساخت.
با این حال کهنگی و ریختن رنگ بخش هایی از دیوار، بر محدودیت بودجه بازسازی کاخ و مشکلات اقتصادی دولت حکایت داشت.


در گوشه ای از محوطه صفی کوتاه برای بازدید از طبقه دوم و دفتر کار اصلی رئیس جمهور تشکیل شده بود. نوبت ما که شد خانم متصدی پیشنهاد کرد که برای تور ساعت 5 عصر که به زبون انگلیسی است ثبت نام کنیم اما بعد که یادمون اومد اون ساعت جلوی هتلمون برنامه ای ویژه برگزار می شه گفتیم نه لطفا همون ساعت 3 به زبون اسپانیایی رو می خوایم و این شد که به صورت رایگان ژتون مربوطه رو دریافت کردیم.
درست سر ساعت 3 به همراه گروه گردشگران آرژانتینی وارد سالن اصلی کاخ شدیم و این بار لیدر مخصوص که جوونی با ظاهری خاص و ریش بلند بود گروه رو جمع کرد و شروع کرد تا شرح ابتدایی رو برای بازدید بده اما بعد از چند دقیقه دیدیم همه دارن چپ چپ ما رو که داشتیم فیلم و عکس می گرفتیم تماشا می کنن و یکدفعه آقای راهنما شروع کرد محترمانه یکی دو تا جمله رو به اسپانیولی خطاب به ما گفتن که ما فقط همون کلمه پورفَوور به معنی لطفا رو فهمیدیم! بعد که دید ما با تعجب نگاهش می کنیم به انگلیسی گفت لطفا دوربین رو غلاف کنین و فقط تو جاهای خاص اجازه عکس گرفتن دارین!

بعد از اون از همه خواست که ملیتشون رو معرفی کنن که عموما آرژانتینی بودن و تنها چند نفری از برزیل و شیلی هم حضور داشتند و اینجا بود که وقتی ما اسم ایران رو بردیم همه با تعجب ورندازمون کردن! با این حال لیدر باشخصیت دقایقی بعد سراغمون اومد و گفت با اینکه این تور مخصوص اسپانیولی زبون هاست اما هرجا سئوالی بود در خدمتم!

با ورود به طبقه بالا با نظم و ترتیبی خاص در صف های منظم از راهروهای مختلف و سالن های خاص و تندیس های مرمری رئیس جمهورهای گذشته عبور کردیم تا رسیدیم نهایتا به اتاق کار اِوا پرون (اویتا) که اینجا سخت مورد علاقه بازدیدکنندگان بود تا نزدیکی بالکن معروف سخنرانی های آتشین اویتا ادامه می یافت. اینجا بود که از لیدر پرسیدیم این همون بالکنه؟ اونم تایید کرد اما گفت تو فیلم یکم پیاز داغش رو زیاد کردن!

در ادامه به سالن اصلی کاخ رسیدیم با زرق و برقی طلایی که بسیار هنرمندانه تزئین شده بود. اینجا دیگه اجازه عکس گرفتن هم می دادن!


آخرین بخش هم به اتاق کار مخصوص شخص رئیس جمهور اختصاص داشت. اتاقی بسیار ساده با تجهیزاتی نه چندان لوکس در مقایسه با بسیاری از مدیران میانی هموطن خودمون! جالب اینکه رئیس جمهور چند تا نقاشی هم از بچه هاش به در و دیوار چسبونده بود.

پایین که اومدیم عملا تور تموم شده بود و قصد خروج داشتیم که همزمان دختری جوون با اشاره به موبایلمون به اسپانیولی جمله ای گفت! ما که نفهمیدیم چی گفت! به انگلیسی پرسیدیم چی؟ که دوباره با بلند کردن دست و نشون دادن کف دست فهمیدیم منظورش اینکه چرا دستتون رو هنگام عکس سلفی بلند می کردین؟ تازه فهمیدیم این بنده خداها از تکنولوژی چقدر عقبن! حالا که دیگه در آستانه سال 2016 قرار داریم هنوز با تکنولوژی جدید عکسای سلفی آشنا نیستن! براش توضیح دادیم که اپلیکیشن موبایلمون این امکان رو میده که با بلند کردن دست بدون نیاز به بلوتوث ازمون عکس بگیره!
با خروج از کاخ در امتداد بلوار دمایو پیش می ریم. این بار جمعیتی بزرگ بلوار رو به تسخیر درآوردند و سنی بزرگ در وسط خیابون نصب شده و برنامه های متنوعی رو پخش می کنه! جلوتر که می ریم متوجه می شیم انگار این برنامه برای تقویت دوستی دو کشور روسیه و آرژانتین برگزار شده! اونجور که گفته می شه این میدون همیشه پذیرای برنامه های مختلف این چنینی است.


در امتداد ابتدای بلوار دمایو که از میدون دمایو به سمت میدون کنگره پیش می ریم، صف گردشگران جلوی رستورانی قدیمی جلب توجه می کنه! کافه ای با قدمتی در حدود 160 سال که از سال 1858 به ابتکار فردی فرانسوی ایجاد شد. کافه تُرتُنی در ابتدا به سبک قهوه خونه های شرقی محلی برای دور هم جمع شدن مردم بود و حالا دیگه پاتوقی خاطره انگیز برای تجربه حس و حال اون دوره در کنار تماشای تانگو برای گردشگران خارجی! هرچند شایعاتی هم وجود داره که در لابه لای دیوارهای این کافه اجساد برخی از رهبران مخالف دفن شده که البته ما ترجیح می دیم زیاد این موضوعات رو جدی نگیریم!

عصر به هتل برمی گردیم. حالا دیگه دو طرف چهار راه خیابون رو بستن و درست در چند قدمی هتل ما یه سن بزرگ با همه امکانات حرفه ایش نصب کردن. با این حال هنوز کسی بالای سن نیست. دو طرف خیابون با چندین غرفه اشغال شده و هرکدوم از غرفه ها غذاهای سنتی آرژانتینی رو عرضه می کنن. کاشف که به عمل می یاد این بساط برای کمک به بیماران سرطانی چیده شده و جمعی از هنرمندان حرفه ای تانگو هم قراره نمایش بدن.

جالب اونکه همه امکانات رفاهی هم برای این برنامه خیابونی پیش بینی شده. حتی دستشویی های کانکسی سیار!

با شروع برنامه جمعیت مثل مور و ملخ جمع می شن و ما هم که قبلا هیچ علاقه ای به تانگو نداشتیم از سرکنجکاوی گفتیم برای چند لحظه ببینیم چرا اینقدر آرژانتینی ها اینقدر واسه این برنامه تبلیغ می کنن!

با شروع برنامه داستان کاملا عوض شد! اصلا تصورمون از تانگو اون چیزی که تو ایران شناخته می شه نبود! حداقل چیزی که ما شاهدش بودیم نمایش موزیکالی بود که داستان واقعی زندگی از خشم و رنج و جدایی و عشق رو به صورت نمایش ارائه می کرد! یجورایی شبیه یه تئاتر موزیکال!


با پایان یافتن برنامه راستش ماهم دیگه نایی برای حرکت نداشتیم اما با به خاطر آوردن این موضوع که دیگه آخرین ساعات اقامتمون در این شهر زیبا رو سپری می کنیم، بدون توجه به خستگی به گشت و گذار در خیابون های زیبا و پر جنب و جوش بوئینس آیرس ادامه دادیم.

از مقابل سالن زیبای اپرای شهر عبور کردیم و در اطراف بلوار 9 جولای برای آخرین بار این شهر دوست داشتنی رو ورنداز کردیم.

انگار این شهر هم خستگی نداره. هر گوشه یه سرگرمی وجود داشت.


و چه زیباست چشم انداز آخرین دقایق غروب آفتاب از این شهر دوست داشتنی!


باور قلبی ما اینه که سفر نه تنها هزینه نیست، بلکه یجورایی سرمایه گذاریه. چرا که خاطرات ارزشمندش تا پایان عمر همراهمونه و یادآوری اونا در طول زمان احساس لذت بخشش رو بارها و بارها در خاطرمون زنده می کنه.