سرانجام آخرین صبح اقامتمون در اروگوئه و آمریکای لاتین از راه رسید و با یه حس متضاد دلتنگی از این سرزمین دوست داشتنی و اشتیاق بازگشت به خونه، همزمان تمام وجودمون رو در برگرفت! چه می شد که هر آغازی را پایانی است!

با این حال از اونجا که تا زمان پروازمون در هنگام غروب زمان نسبتا زیادی رو داشتیم بلافاصله برای شروع آخرین پرده گشت و گذار در مونته ویدئو به رستوران هتل برای صرف صبحانه رفتیم. صبحونه ای نه چندان اشرافی اما بسیار دلپذیر و انرژی بخش که تا ظهر شارژمون نگه داره!

 

 

ساعتی بعد برای آخرین بار در خیابون اطراف هتل قدم زدیم.

 

 

معماری زیبا به سبک قدیمی در گوشه و کنار خیابون های این محله خودنمایی می کنه.

 

 

 

 

چه زیباست ابتکارات زیبای هنرمندان این شهر دوست داشتنی.

 

 

 

جالب اونکه در خیابون های مونته ویدئو نیز بساط ماته خوری بسیار رونق داشت. هرجا رو که می دیدی بالاخره یکی رو پیدا می کردی که با ماته سرگرم باشه! ما هم که قبلا فرصتش رو پیدا کرده بودیم تستش کنیم، حسش برامون اونقدرها هم بد نبود و اگه دمنوش‌خور حرفه‌ای باشین خیلی زود بهش عادت می‌کنین و احتمالا عاشقش می‌شید! بعد از خوردن ماته به دلیل کافئین بالایی که داره احساس می‌کنید ذهنتون خیلی فعال  شده و دوست دارید چند تا مساله ریاضی حل کنید!

 

 

 

 

کمی جلوتر با دیدن کامیون حمل کپسول های گاز، حس نوستالژیک دوران کودکی زنده شد! یادش به خیر اون زمون ها که سر و صدای کپسول گاز از کوچه به گوش می رسید با سرعت مامان و باباها کپسول به دست وارد کوچه می شدند و دنبال ماشین می دویدند تا کپسول های خالی شون رو با کپسول های پر جایگزین کنن!

 

 

با ادامه مسیر به سمت ساحل و نوار ساحلی حرکت کردیم. این بار مقصد ساحل پوزیتوس بود اما قبل از اون راه زیادی رو در کنار ساحل پیش رو داشتیم!

 

 

 

البته مسیر کمی دور بود و بهتره با اتوبوس رفت. از خیابون سنت خوزه  پشت ساختمون شهرداری اتوبوس های شماره (121 و 116) به اون سمت می رن!

پوزیتوس درست همون نقشی رو داره که ایپاناما برای ریو دوژانیرو. ساحلی کمانی زیبا در خلیج ریور پلاتا که محبوبترین ساحل شهر مونته ویدئو است،

علی الخصوص برای جوانان شهر مونته ویدئو است که اوقات فراغتشون رو اینجا بگذرونن.

 

 

بلواری زیبا با ساختمون های لوکس و بالکون های خوش منظرشون بر این سواحل که بافتی کاملا متفاوت با بقیه شهر رو رقم زده بود.

 

 

 

 

در آخرین روز اقامتمون در اروگوئه و آمریکای لاتین چی می تونست بهتر باشه از قدم زدن در کنار این ساحل زیبا اونم در یک روز بهاری نه چندان سرد! 

 

 

در ساعات نخستین صبح یکی از روزهای وسط هفته نمی شد انتظار جمعیت زیادی رو کنار ساحل داشت.

 

 

با این حال بازهم کم نبودند ساکنین عمدتا مسن شهر که به بهانه چرخاندن سگ های مونس و همدمشان هم که شده در کنار دریا پیاده روی می کردند.

 

 

 

نزدیک ظهر بساط کایت و پاراگرایدل سوارن هم گرم شد. چه زیبا بود هلال کمانی ساحل با چشم اندازی از دریا در یک طرف و طرف دیگر ساختمان های خوش ساخت ساحلی، در حالیکه آسمان هم به تسخیر کایت ها درآمده باشد.

 

 

ظهر به سمت هتل برگشتیم تا اتاق رو تحویل بدیم. اما هنوز یکی دو ساعتی وقت باقی بود تا به سمت فرودگاه حرکت کنیم و در این زمان کوتاه چه چیزی می تونه دلچسبتر باشه از یک وداع با چشم انداز پانارامایی از بالا! یادش بخیر آغاز این سفر رویایی هم با تماشای پاناراما از بالای مجسمه مسیح شهر ریودوژانیرو شروع شده بود!

شهرداری خوش ذوق و سخاوتمند مونته ویدئو در اقدامی جالب پشت بام ساختمون شهرداری که بلندمرتبه ترین بنای محدود قدیمی است رو تجهیز کرده و با صدور بلیط های رایگان در مرکز اطلاعات گردشگری(i) جلوی ساختمون امکان تماشای چشم انداز زیبای شهر قدیمی مونته ویدئو و سواحل رویایی اون رو از بالا برای گردشگران فراهم کرده.

 

 

 

با ورود به ساختمون شهرداری و بالارفتن از آسانسور شیشه ای زیبا تا بالای بنا و ارائه بلیط های مزبور حالا دیگه چشم انداز زیبایی از شهر و دیدنی های اون براتون آشکار میشه.

 

 

انگار همه جیز از بالا رنگ و بویی دیگه رو داره. برای مسائل امنیتی علاوه بر اینکه دورتادور بام را با دیوارهای شیشه ای شفاف پوشانده اند، دو نگهبان اسلحه به دست نیز امنیت آن را برعهده دارند.

 

 

 

برای دقایقی هم که شده بر روی نیمکت ها می نشینم و از آن هوای دلچسب با چشم انداز زیبای شهر و دریا در آخرین ساعت های اقامتمان در اروگوئه و آمریکای لاتین لذت می بریم.

 

 

 

 

ساعتی بعد سرانجام زمان وداع با آمریکای لاتین رسید و با اتوبوس های عادی باید در مسیر فرودگاه و سفری سخت و طولانی به خانه قرار می گرفتیم. با کمک راهنمای گردشگری می دونستیم اتوبوس های 1C، 710 و 711 از ایستگاه نزدیک هتلمون رد می شن و خوشبختانه با پرداخت هزینه بلیت به راننده در مسیر پر پیچ و خم دور و دراز تا فرودگاه افتادیم. اتوبوس تقریبا تمام حومه شهر را چرخید و هنگامیکه از مسیر نقشه GPS دور می شد کمی و نگرانی و اضطراب داشتیم که نکنه راه رو اشتباه رفتیم. این اضطراب رو خانوم صندلی کناریمون به خوبی متوجه شد و با نشون دادن ساکهامون و بدون کلمه ای انگلیسی، حالیمون کرد که خیالتون راحت باشه و وقتی رسیدین خبرتون می کنم.

سرانجام حرکت اتوبوس با GPS همراه شد و در ایستگاهی که روی نقشه ابتدای فرودگاه را نشان می داد متوقف شد . اما خانوم مسافر کناری با دست اشاره کرد که بنشینید و ایستگاه بعد پیاده شوید. ایستگاه بعد درست جلوی سالن ورودی بود و با خداحافظی از این مسافر دوست داشتنی پا به سالن اصلی گذاشتیم.

فرودگاه مونته ویدئو چندان بزرگ نبود. تعجبی هم نداشت چراکه از کل حدود 2.5 میلیون نفر گردشگر سالانه این کشور کمتر از 23 درصد از طریق هوایی به این کشور سفر کرده اند و در حدود 43 درصد مانند ما بهترین گزینه را از طریق دریا تجربه کرده اند.

از روی تابلو پروازهای فرودگاه مشخص بود که این فرودگاه پرواز چندانی به نقاط دور دست ندارد و عمده پروازها محدود بود به کشورهای همسایه ای چون برزیل و آرژانتین و شیلی و پرو و ...!

ساعات انتظار در فرودگاهی نه چندان بزرگ با همه لوکس بودن آن کمی سخت است با این حال به هوای خرج کردن آخرین پزوهای ته جیبمان هم که شده سراغ غرفه مک دونالد می رویم. درحالیکه مشغول شمردن سکه های باقیمانده هستیم، خانم فروشنده به کمکمان می یاد و درآخرین لحظه متوجه می شویم این پول برای خرید بستنی یک پزو کم دارد! با کمال تعجب خانم فروشنده متوجه می شود پزوهامون تمام شده با سخاوت بسیار می گوید مشکلی نیست و بستنی را به سرعت تقدیممان می کند. ما که می دانیم ایشون اجازه تخفیف نداره و باید باقیمونده رو از جیبش بده اول قبول نمی کنیم و حتی اسکناس 20 دلاری رو می کنیم اما دختر جوان با طبع و منشی بلند قبول نمی کند و می گوید به سلامت!

 

 

چقدر دل کندن از این مردم دوست داشتنی، خونگرم و سخاوتمند دشوار است. اما چه میشه کرد با این آخرین خاطره زیبا سوار بر هواپیما می شویم تا در مسیر خانه قرار گیریم.  

شب هنگام در پروازی طولانی از سواحل مونته ویدئو گذر می کنیم و در سائوپائولو فرود می آییم و برای چند ساعتی هم که شده باید منتظر پرواز بعدی به مقصد دوهه باشیم.

 

 

تو حال و هوای خودمون هستیم که یکباره وقتی سر بر می گردونیم پوزه سگی بزرگ درچند سانتیمتری صورتمون قرار گرفته! ما که فوبیای سگ داریم به یکباره از جا می جهیم و به مامور پلیس اعتراض می کنیم که چه می کنی؟! و او هم که شاید کمی مشکوک شده با کمی فاصله گرفتن حالا سگ رو نزدیک کوله پشتی می بره که مبادا خبری باشه!

 

 

 

 

چند ساعت بعد در اوایل صبح بیست و دوم سفرمون هواپیمای قطری با گذر از آفریقا از بالای شهر مکه عبور می کنه و مهماندار هم اعلام می کنه که اینجا آسمان مکه است! ما هم چهار چشمی به نقطه ای نورانی در پایین می نگریم.

 

 

 

آخرین وعده های غذایی هواپیما خوب یا بعد به پایان می رسه و پس از توقفی کوتاه در فرودگاه دوهه این سفر طولانی با همه خاطرات خوبش به پایان می رسد.

 

 

 

 

 

چه زیبا بود این تجربه فوق العاده با همه خستگی هایش! حالا می شود بدون تردید آمریکای لاتین را گل سرسبد تجربه های سفریمون نامید.

پایان