خاطرات سفر به مالزي- روز دوم - قسمت دوم - گنتينگ هايلند
اون بالا در ورودي گنتينگ پس از اونكه جمع مون كردن، سامي (ليدر جديد) يكم تهديد كرد كه اگه گم بشيد پاي خودتونه ما هم وقت نداريم دنبالتون بيايم!، خودتونم اگه بخوايد برگرديد بايد 100 دلار پول تاكسي بديد كه البته خالي مي بست! ولي تحت اون شرايط ما حرفشو باور كرديم! بعدشم انگار مسابقه دو گذاشته بودند، بطوريكه مثل گله گوسفند پله ها و راهرو هارو طي كرديم تا رسيديم به محوطه مركزي سالن سرپوشيده. بعدش متوجه شديم كه كلا 2 تا امكان داريم. امكان اول رفتن به شهربازي بيرون محوطه سرباز بود كه البته چون بارون مي اومد و زمان بارش هم دستگاه هارو خاموش مي كردند و حسشم نبود قيد اونو زديم. به نظرم فقط يك لونا پارك ساده با چند بازي بيشتر نسبت به تهران بود فرضا يكي از بازي ها اين بود كه با كف صورت رو دستگاه مي خوابيدي و بعد بر روي ريل با سرعت و شتاب بسيار از سطح شيبدار پايين مي اومدي، همه جيغ مي زدند اما نمي دونيم آخه جذابيتش چي بود؟ در محوطه سامي گفت اگه كافي يا شير كاكائو مجاني مي خوايد، دنبالم بيايد و مارو به سالن كازينو برد كه البته نگهبانا جلوي در شديدا محافظت مي كردند و نه دوربين مي شد برد و نه هيچ كيفي! راستش محيط داخل كه هركي سرگرم يكجور بازي با دستگاه يا ورق بود برامون تازگي داشت. البته مانه پول زيادي داشتيم كه قمار كنيم و نه اينكه عقلمون كم بود سراغ لاتاري بريم. اين بود كه فقط چند دقيقه اي كه سرگرم خوردن شيركاكائو از دستگاه بوديم، مناظر اطراف رو تماشا مي كرديم. واقعا مردم چقدر احمق هستند كه پولاشونو اونجا به باد مي دن چون برنده نهايي دستگاس و صاحب كازينو. ولي ديدن كازينو برامون خيلي جالب بود چون تا حالا نديده بوديم اونم به اين بزرگيو شلوغي. از نوجووناي 10-15 ساله تا پيرزن 90 ساله اونجا داشتن بازي مي كردن. مي دونيد كه قمار يه جور اعتياده.
بعد از اون هركسي تو محوطه پخش شد تا خودشو تا عصر سرگرم كنه! راستش بايد اعتراف كنيم كه مابعد از يكساعت واقعا حوصلمون سر رفته بود و اگه ميشد خيلي زودتر برمي گشتيم. به حماقت خودمون كه گول تورها رو خورده بوديم و 3 تا تور رو باهم ثبت نام كرده بوديم تاسف خورديم، اما چاره اي نبود بايد يكجور وقت مي گذرونديم.
اولين جذابيتي كه ميشد يكم دلمونو به اون خوش كنيم، رقص هاي محلي در سن وسط بود كه از بد حادثه همون گروه ديشبي تو سالوما داشتند همون رقص ها رو انجام مي دادند. بر شيطون لعنت آخه واسه چي ديشب اون همه پول صرف اين ها كرديم! بعدشم رفتيم به تونل وحشت اونجا كه علي رغم هزينه هاي نسبتا زيادش، راستش چيز جالب و جديدي نداشت. يه راهروي تاريك بود كه تو هر چند متر يه نره غول تو تاريكي مي پريد جلوتو نعره ميزد. مام تا تونستيم جيغ زديم!
اگه بخوايم محوطه داخلي گنتينگو ترسيم كنيم، بايد بگم كه يك سوله بزرگ با ارتفاع حدود 15 تا 20 متر رو تصور كنيد كه با چند محور مركزي كه ميشه ميدون ناميدشون، پر شده از فروشگاه هاي مختلف. فكر كنم حدود 4 تا 5 طبقه هم داشت و هر كدوم از طبقات بازم از كلي مغازه تشكيل شده بود كه اكثرشون برچسب ديسكانت داشتند اما قيمت ها هنوز خيلي از تهران بالاتر بود. البته تزئيناتشون براي كريسمس نسبتا قشنگ بود. در محوطه سقف و فضاي بين طبقات هم چند سفينه فانتزي كه بيشتر براي بچه ها جذابيت داشت، در حركت بودند.
تو اين گير و وير كوله سنگينمون هم اذيتمون مي كرد، راستش چون تور بدون نهار بود با توجه به تجربه ديشب غذاهاي مالايي با خودمون يكم غذاي كنسروي برده بوديم اما اونجا پشيمون شديم چون هم رستوران مك دونالد بود و هم رستورانهاي معتبر ديگه زنجيره اي.
البته توصيه مي كنيم كه بردن يكم آب ضرر نداره. اكثر مغازه ها پر بودن از كيك و شيريني هايي كه ظاهرشون خيلي قشنگ بود. كلا كيكها رو خيلي تزيين مي كردن.
هر چه به عصر نزديكتر مي شديم هوا سردتر مي شد. با اينكه ما لباس گرم هم برده بوديم اما ديگه اون اواخر يكم سردمون شده بود. به خصوص تو مسير برگشت تله كابين.
غروب وقتي به هتل برگشتيم، خيلي خسته بوديم اما خوب دلمون نمي اومد وقت رو با خواب بگذرونيم اين شد كه پس از ساعتي دل به دريا زديمو با گرفتن نقشه در دست، علي رغم تجربه بد روز قبل به خيابون روبروي هتل رفتيم. حتي گذشتن از كنار رستورانهاي محلي با توجه به بوي شديد غذاهاشون كه حالت تهوع مي ياره هم كار سختيه. اما چاره اي نيست. يكم بالاتر از هتل فلامينگو، رستوران ايراني نايب بود. بعدم در مركز خريد بزرگ امپنگ با توجه به اينكه ساعت از 9 شب گذشته بود اكثر مغازه ها در حال بستن بودند و اين شد كه خيلي نتونستيم با محيط آشنا بشيم. راستش توصيه برخي افرادي كه اونجا اقامت داشتند اين بود كه مالزي خيلي امن نيست و بهتره بعد از 10 شب تو خيابون هاي خلوت تردد نكنيم!
ادامه دارد ...