عصر بازم نوبت گردش باقيمونده جاهاي ديدني مادريد بود و ما كه از موقعيت جاهاي ديدني شهر در اطراف هتلمون در پوست خودمون نمي گنجيديم اين بار هم پياده در امتداد خيابون ژنو به سمت ميدون كولون ( PL.de Colon) راهي شديم. درست هنگام ورود به ميدون توجهمون با مجسمه زيبايي كه زن چاقی رو به صورت خوابيده نشون مي داد جلب شد و از اونجا كه كلا مادريد شهر مجسمه هاي ريز و درشت زيبا در گوشه و  كنار خيابوناست، بيشتر به اين نكته واقف شديم که مادرید شهر مجسمه هاست!

http://s1.picofile.com/file/7492506983/095.jpg

با ادامه دادن مسير در امتداد خيابون PASSEO DE RECOLETOS به سمت ميدون زيباي سيبلس (Plaza De CIBELES) حركت كرديم. در طول مسير كه پياده روي زيبايي با چمن كاري قشنگي هم اونو پوشنده بود، مردم محلي نشسته بودن و البته حوض آب كنار اون يجورايي براي بچه ها محل بازي شده بود. تو اين وسط يه خانوم جوون هم از سگ كوچيكش مي خواست تا بپره تو آب و بطری خالی آبشو که ظاهرا انداخته بود تو آب براش بیاره، اما سگه كه مزه سردي آب رو چشيده بود خیلی بامزه با تکان دادن سرش امتناع مي كرد!

میدان سیبلس كه مجسمه زيباي اون در نوع خودش اولين چيزي بود كه توريست ها رو جذب مي كنه در واقع با داشتن كليد شهر مي تونه نمادي از شهر زيباي مادريد به حساب بياد. در واقع محل گردهمايي مردم شهر به مناسبت هاي مختلف شمرده مي شه. ميگن اين میدون رو بايد موقع بازی‌های حساس رئال مادرید ديد؛ كه يجورايي تمام طرفداران رئال این‌جا جمع می‌شند و اگر تیم‌شون ببره تا صبح به جشن و پايكوبي مي پردازن!


http://s3.picofile.com/file/7492507204/101.jpg

هنگاميكه ما وارد ميدون شديم يكدفعه متوجه بستن ميدون توسط ماشين هاي پليس شديم و دقايقي بعد خيل عظيمي از مردم كه راهپيمايي مسالمت آميزي رو برگزار مي كردن وارد ميدون شدن و اين شد كه عملا شكل ميدون بطور كامل تغيير كرد و پلیس اونجا رو تحت کنترل داشت. البته همه چیز آروم بود و به هیچ وجه حس ناامنی نداشتیم.

در گوشه اي از ميدون ساختمان تالار بزرگ شهر قرار داره كه مي گن نورپردازی‌ بی‌نظیرش در شب بسيار زيباست.


http://s3.picofile.com/file/7492507739/104.jpg

با ادامه مسير به سمت ميدون استقلال يا PL. de la INDEPENDENCIA رفتيم. ميدوني كه يه چيزي شبيه تروم بود.


http://s3.picofile.com/file/7492507953/110.jpg

 در گوشه اي از ميدون دروازه ورود به پارك بزرگ و زيباي ال رتیرو DE EL RETIRO با وسعت بيش از 140 هزار هكتار قرار داشت. از قرار در قرن 16 ميلادي در ابتدا تنها براي خانواده سلطنتي ساخته شده بود و فقط اونا بودن که می تونستن ازین پارک زیبا استفاده کنن! پاركي كه با جاده هاي خاكي در  مركز به يك درياچه زيبا منتهي مي شد. داخل درياچه پر بود از انواع قايق هاي پارويي و پدالي كه مردم و توريست ها به شدت مشغول لذت بردن بودن.

http://s3.picofile.com/file/7492508167/116.jpg

در این زمان مادري با 3 بچه قد و نيم قد كه بزرگه 7 يا 8 سال و كوچيكه كمتر از 1.5 سال بود و در حاليكه 2 پسر بچه با سن حدود 6 تا 8 سال به زحمت پارو مي زدن به سمت كنار درياچه كه ما وايساده بوديم نزديك شدن و تو اين حين بچه ها كیه قدرت كنترل قايق رو نداشتن اونو به بدنه درياچه زدن و اينجا بود كه مادره بچه كوچيكه رو ول كرد و پارو رو براي كنترل قايق در دست گرفت و  درست همين لحظه بچه 1.5 سالش با كله وسط قايق پخش شد! اما مادره انگار نه انگار و اصلا به گريه بچه توجه نكرد و چند ثانيه بعد گريه بچه هم قطع شد و اونا به مسيرشون ادامه دادن!

در ضلع ديگه اي از درياچه بناي زيبايي با مجسمه آلوفونسوي هفتم قرار داره كه معماري رومي و يوناني اش براي مردم مي تونه جذاب باشه.

http://s3.picofile.com/file/7492508488/125.jpg

بعد از يكي دو ساعتي چرخيدن در اين پارك زيبا و بزرگ نهايتا از ضلع ديگه اون خارج شديم. اين بار در مسير حركت از كنار موزه پرادو گذشتيم. موزه اي كه مي گن یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های آثار و تابلوهاي هنری هنرمنداي اسپانیا رو در خودش جا داده. خيلي جاها تعريفشو شنيده بوديم اما راستش بعد از ديدن موزه لوور ديگه كمتر موزه اي تو دنيا تونسته مارو جذب كنه. اين بود كه به جهت كمبود وقت و يكمم خستگي قيد ديدن اونجارو هم زديم.


http://s3.picofile.com/file/7492508709/136.jpg

در ادامه مسير از خيابونهاي اطراف كه نهايتا به مركز شهر قديمي منتهي مي شدن عبور كرديم و در اين ديدن تزئينات برخي ساخنمونهاي شهر هم در نوع خودش جالب بود.


http://s3.picofile.com/file/7492509030/141.jpg

گذر از ساختمون زيباي پارلمان و درست روبروي اون مرد متحصني با زدن چادر و اقامت در اون  اعتراض خودش رو براي موضوعي كه با توجه به عدم آشنايي با زبون اسپانيولي نتونستيم ازش سر در بياريم اعلام كرده بود. جالب اونكه جلوي چادر تابلويي گذاشته بود و تعداد روز مورد نظرش جهت تحصن رو هم اعلام كرده بود (90 روز) و روي روزهايي كه گذشته بود خط كشيده بود! و جالبتر اونكه كسي هم به اون كاري نداشت!


http://s1.picofile.com/file/7492509244/144.jpg


http://s3.picofile.com/file/7492509779/146.jpg

با گذر از كوچه و پس كوچه هاي سرزنده مركز شهر قديمي مادريد و درحاليكه هوا در شرف تارك شدن بود بازهم به سمت ميدون دروازه خورشيد حركت كرديم.

http://s3.picofile.com/file/7492510000/147.jpg

اما اين بار در ميدون با خيل جمعيتي مواجه شديم كه يجورايي جاي سوزن انداختن براي نشستن نداشت.

در كوچه پس كوچه هاي اطراف چندباري به سرمون زد كه بالاخره خوردن تاپاس رو امتحان كنيم اما راستش با ديدن ظاهر غذا و در مواقعي هم قيمتهاي آنچناني اون، آخرش به اون نتيجه رسيديم كه خوردن همون كباب تركي و سيب زميني و نوشابه شايد بيشتر برامون دلچسب باشه!

در آخرين ساعت هاي اقامتمون در مادريد دلمون نيومد كه يكبار ديگه كوچه پس كوچه هاي اطراف و به خصوص ميدون مايور زيبا رو نبينيم و نهايتا در حاليكه از محيط سير نمي شديم ناچارا بازم به ميدون دروازه خورشيد برگشتيم تا عازم هتل بشيم اما نمايش زيبايي از هنرمندان دوره گرد كه رقص فلامينگو را بسيار زيبا برگزار كردن براي دقايقي ميخكوبمان كرد!

در كوچه هاي اطراف منتهي به هتلمون باز هم شاهد هنرنمايي هنرمندان دوره گرد بوديم. در ادامه هم در  جلوي يكي از فروشگاهها كه بيشتر گل هاي تزئيني مصنوعي مي فروخت با خوشامدگويي خانوم فروشنده و دعوت به داخل مغازه؛ بر هركدوممون هم يك شاخه كوچك گل مصنوعي بسيار خوشبو هديه دادن! (مجانی!)

شب در حاليكه ساعت از 11 گذشته بود و با اينكه به هيچ وجه حس ترك اونجا رو نداشتيم ناچارا به هتل برگشتيم تا با بستن ساك براي ترك زود هنگام هتل در صبح فردا جهت پرواز به سمت سوئیس آماده بشيم.

ادامه دارد ...