خاطرات سفر به مالزي – روز چهارم – قسمت اول – در مسير سنگاپور
اول صبح بود كه به سرعت صبحونه رو خورديم و با اومدن راننده شركت Aspen Holiday سوار اتوبوس شديم و تا دفتر كوچكي كه ظاهرا اتوبوس سنگاپور از اونجا حركت مي كرد رفتيم. یه راهنمای محلی به اسم تونی که گوشواره هم داشت ما رو تا دم در آژانسی که باید ما رو تا سنگاپور می برد رسوند و قشنگ حالیمون کرد که کی و کجا سوار کدوم ماشین باید بشیم بعد هم شمارشو دادو ما رو تنها گذاشتو رفت. همسفرهاي ما آقا و خانوم گل محمدي بودند كه حدودا 55 تا 60 سال به نظر مي رسيدند و همچنين زوج جوني كه تو مايه سن ما بودند و امير و راحله نام داشتند و ظاهرا بچه هاي بدي نبودند.
حدود ساعت 8.5 بود كه اتوبوس اومد. جالب اونكه برخلاف اتوبوس هاي ايران كه تا خرخره صندلي چيدند، صندلي هاي اتوبوس در هر رديف 3 تايي بود و به شكل مبل. جوري طراحي شده بود كه به راحتي به شكل تخت در مي اومد و جالبتر اونكه مثل هواپيمايي امارات جلوي صندلي هر نفر مونيتور بود و شما مي تونستي از ميان صدها فيلم و سريال موجود، هركدومو براي ديدن انتخاب كني. با اين اوصاف توي هر اتوبوس بيشتر از 17 يا 18 نفر جا نمي شد. اينجاست كه آدم مي فهمم راحتي افراد چقدر ارزش داره. نه مثل اتوبوس هاي 40 نفره ما که 2 يا 3 روز تو راهند تا به سوريه و تركيه برند!
طول مسير مثل جاده هاي داخلي شمال، همش سرسبز بود و مناظر زيبا، اما ما يكم خوابمون مي اومد. هرچند طول مسير خيلي زياد نيست بطوريكه كلا مسير حدود 5 ساعته و در بين راه نيز به مدت نيم ساعت نگه مي دارند. مكان بين راهيش هم خيلي جالب بود. بجز رستوران هايي كه بخاطر بوي بد غذاشون، نميشد نزديكشون شد، يه بازارچه خوبي هم بود كه به خصوص قيمت ميوه بسيار مناسب بود براي مثال ما حدود 700 تا 800 گرم موزهاي كوچيكو با قيمت حدود 1 رينگيت ( حدود 300 تومان) خريديم و بجاي نهار صرف كرديم. قيمت ميوه ها حتی از خود KL هم پايين تر بود و به اين خاطر تصميم گرفتيم در موقع برگشت اگه اينجا توقف كردند، حسابي از اين ميوه ها براي سوغاتي بخريم.
حدود ساعت 1 بود كه به مرز رسيديم. برخلاف مرزهاي زميني ايران نظير مرز تركيه، آذربايجان و ارمنستان از شلوغي و به هم ريختگي خبري نبود. خيلي سريع به مامور كنترل گذرنامه جهت خروج از مالزي رسيديم. افسره برخوردش بد نبود اما بعدش گفت كه چقدر پول داريد؟ ما اول فكر كرديم پول مالزيايي رو ميگه، گفتيم هيچي؟ اما بعد گفت پس تو سنگاپور مي خوايد چكار كنيد؟ اينجا بود كه ما ناشيانه كل دلارامون جلوي يارو گذاشتيم و اون پايين سكو شروع كرد به شمردن . راستش هنوزم مطمئن نيستيم كه از اون تو با مهارت ، چيزي كش نرفته باشه. اما تجربه شد كه ديگه فقط 2 يا 3 تا اسكناس 100 دلاري جلو دستمون باشه، كه طرف نتون كش بره! با عبور از مرز مالزي وارد سنگاپور شديم. راستش از روزهاي قبل در مالزي حسابي ترسونده بودنمون كه لب مرز خيلي سخت مي گيرن و اگه آدامس يا چاقو توي ساكت باشه، چندصد دلار جريمه داره و ... ! البته تو اتوبوس هم تلويزيون مركزي همش داشت كالاهاي ممنوعه به سنگاپور رو نشون مي داد. اما خيلي سريعتر از اون چيزي كه فكر مي كرديم، پاسمون مهر خورد و بدون بازرسي سخت از اونجا خارج شديم. البته احتياط شرط عقله! اما جالب اينكه كل عمليات خروج از مرز و سوارشدن دوباره به اتوبوس 20 دقيقه طول نكشيد! راستي بد نيست علت ممنوعيت آدامسو براتون بگيم. مثل اينكه چند سال قبل يك آدم بيكار بر روي سنسور مترو آدامس چسبونده و به اين خاطر براي چند ساعت مترو اونجا از كار افتاده. در نتيجه الان پليس به آدامس حساسه و در بسياري از مناطق، نميشه آدامس جوييد يا حتي حمل كرد!
ادامه دارد ... .